نیمه ی تاریک وجود یا سایه ، آنچه همیشه از دید ما پنهان است

shadow part

“آیا من خودم را نقض می کنم؟ بله، من آنقدر بزرگم که جمع اضداد باشم.” والت ویتمن

 مفهوم سایه از هدایای تفکر “کارل گوستاو یونگ” روانشناس معروف سوییسی ست، یونگ وجود ما انسانها را به سه بخش کلی خودآگاه ، ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی تقسیم کرد. سایه، بخشی از  ناخودآگاه شخصیت ماست. در اغلب مطالب منتشر شده در این خصوص و همچنین در ذهن بیشتر ما سایه شامل ضعف ها، زباله های وجودی و جنبه هایی از شخصیت ماست که  نمی خواهیم آنها را بپذیریم، از داشتن آنها شرمگین هستیم  و وجودشان را انکار می کنیم.

اما نکته مهمی که باید بدانیم این است که سایه تنها خصوصیات منفی و نا پسند وجودی ما نیست، سایه آن بخشی از شخصیت ماست که به آن آگاه نیستیم و آن را زندگی نمی کنیم! در حالیکه چه بسا در بسیاری از تعاملات روزانه به آنها احتیاج داشته باشیم  و انتخاب صحیح ما، بخشی از سایه ما باشد اما چون به آن آگاه نیستیم نمی توانیم آنرا زندگی کنیم! برای درک بهتر سایه، ایگو یا نفس را همچون شمعی فروزان در نظر بگیرید که بخشی از وجود ما را روشن می کند، طبیعتا این شمع بر بخشی دیگر از وجود ما سایه می افکند که این همان سایه یونگی ست.


این بخش های دور از دسترس، گاهی بسیار کلیدی و اثر گذار هستند و قسمت مهمی از بودنِ ما را به خودشان اختصاص می دهند. سایه های ما گاهی ابعاد لطیف وجود ما هستند که سرکوبشان کرده ایم و بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم. سایه ما می تواند عشق، ابراز علاقه، میل به ورزش، رفتارهای احساسی و حتی کودکانه و مواردی از این دست در خود داشته باشد. مطمئن باشید که همه ما انسانها دارای سایه هستیم و کسی نمی تواند ادعا کند که  سایه ای ندارد. همه ما در کنار آنچه می دانیم، ندانسته های بسیاری نیز داریم!


شناخت سایه

shadowسایه اولین قسمت از لایه های پنهان شخصیت هر یک از ماست که با شروع خود شناسی و تحلیل پیرامون رفتار و افکارمان آشکار می شود. اغلب با دیدن این بخش از وجودمان متعجب می شویم و می پرسیم ”یعنی این من هستم ؟ من هم این ابعاد تیره و تار را دارم ؟ “ ما در بدو تولد، خود را می پذیریم و دوست داریم، چون ویژگی های خود را قضاوت نمی کنیم.

اما به تدریج که بزرگتر می شویم از اطرافیانمان یاد می گیریم که چه چیز خوب است و چه چیز بد. به تدریج یاد می گیریم که بعضی رفتارها باعث می شود مورد قبول واقع شویم و بعضی رفتار ها موجب طرد شدگی ما می شوند. به تدریج ویژگی های خود را به صورت  قابل قبول  و غیر قابل قبول  تقسیم بندی می کنیم، یعنی از نظر خودمان خوب  یا بد. سپس به این نتیجه می رسیم که برای مقبول بودن، باید خود را از شر صفات بد رها کنیم یا لااقل پنهانشان کنیم!


مقاله مرتبط: “سایه های ما_ هیولای درون شما کدام یک از اینها است؟


ما همانند قصری بزرگ هستیم که هزاران اتاق دارد. هر صفتی را که ناپسند و غیر قابل قبول می پنداریم، به تدریج در طی زندگی، در اتاق های قصر وجودمان زندانی می کنیم و به در هر اتاق یک قفل بزرگ می زنیم تا دیگران متوجه آن صفات در ما نشوند. این صفاتی که آنها را به بخش پایینی  وجودمان می رانیم و در تاریک ترین قسمت مخفی می کنیم، نیمه ی تاریک ما را تشکیل می دهند.

ما همه ی عمر تلاش می کنیم به شکلی زندگی کنیم که دیگران متوجه وجود آن صفات در ما نشوند و بدتر از آن این که حتی خود نیز پس از مدتی آنها را از یاد می بریم! این کار موجب از دست دادن انرژی زیادی می شود، زیرا که پنهان کردن عملی انرژی گیر است. برای مثال، دو پرتقال بردارید و تصمیم بگیرید برای یک ساعت آنها را طوری در دستان خود نگه دارید که نه خود و نه دیگران آنها را  نبینید! آن وقت متوجه می شوید که تا چه حد ذهن و وجودتان درگیر این کار شده و مجبور به صرف انرژی می شوید!

goodvsevil


اهمیت شناخت نیمه ی تاریک وجود

ریشه ی همه ی ترسها و اضطراب ها، خشم و غم های پنهان، ریشه ی این که چرا نمی توانیم کاملا خود و دیگران را ببخشیم، همه در این بخش از وجود ما نهفته است.

اگر ناگهان احساس می کنید که همه انرژی مثبتتان از بین رفته و پر از اندوه شدید، احساس شکست، از دست دادن، ناامیدی و افسردگی کردید و همه احساساتی که بعدا می گوییم ” انگار خودم نبودم! اختیارم از دستم خارج شد!” این ها همه و همه به نیمه ی تاریک ما بر می گردند. اگر کسی را از دست می دهیم و نمی توانیم فراموشش کنیم، در حالی که می دانیم مصلحت ما در رها کردن اوست، اگر آنقدر که می خواهیم شاد نیستیم، اگر با وجود همه ی تمرینات ذهنی و جملات تاکیدی نتیجه ی مثبتی نمی گیریم، همه به خاطر وجود سایه است.


 تکرار درس های زندگی

حتی درسهایی از زندگی که تکرار می شوند به دلیل وجود آن قسمت از نیمه ی تاریک ماست که آنرا نمی شناسیم.  برای مثال اگر با هر کسی که دوست می شوید دروغگو از آب در می آید، اگر آدم هایی با یک صفت مشترک سر راه تان قرار می گیرند و مدام به نتایج مشابهی می رسید، اگر وارد هر کاری که می شوید شکست می خورید و یا به هر کسی که عشق می ورزید ترکتان می کند، این ها همه یعنی تکرار شدن درس های زندگی. زیرا که هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست پس درس های زندگی آنقدر تکرار می شوند تا شما درسی را که باید فرا بگیرید. برای گرفتن این درس ها نیز باید نیمه ی تاریک وجود خود را بشناسیم.


مقاله مفید در این زمینه: “ادغام نیمه تاریک و روشن وجود


چه باید کرد؟

Tantric_Dance_webtag_1600px

آنچه مسلم است رویارویی با سایه بخشی مهم و ضروری در تکامل و رشد روانی بشر است. از اینجاست که سفر بزرگ به درون شروع میشود، سفری که طولانی، پر تنش ولی پر بار است. محتوا و درونمایه سایه اغلب چیزی نیست جز آنچه به دلایل اخلاقی یا دینی  طرد و سرکوب می شود.


مقاله مرتبط: “شب تاریک روح چیست؟ چگونه از آن عبور کنیم؟

مقاله مرتبط: “هفت علامتی که نشان می دهد شما در حال عبور از شب تاریک روح هستید


گذر از این مرحله، شخص را دچار تنش های زیادی می کند که ناشی از تعارض درون و بیرون و در واقع همان تنش عبور از دیدگاهی جزئی به دیدگاهی کلی تر، یا از دیدگاهی سطحی به دیدگاهی عمیق تر است.

ما بسیاری از ویژگیهای متفاوت و حتی متضاد با یکدیگر را درون خود داریم. همه انسان ها همین گونه اند. بایستی تمامی آنچه را که هستیم، اعم از خوب و بد، تاریک و روشن، توانا و ناتوان را بپذیریم .

تنها پس از پذیرفتن کامل خودمان می توانیم کاملا خود را ببخشیم. ما با پذیرش تمامی جنبه های وجود خود به یکپارچگی می رسیم و این یکپارچگی هدف نهایی ما در سفر زندگیست. درس های زندگی آنقدر تکرار می شوند تا به نقطه ای برسیم که نیمه ی تاریک خود را بشناسیم، همه  وجودمان را بپذیریم، در آغوش بکشیم و یکپارچه شویم.

با تلاش در راه شناخت نیمه ی تاریک وجودمان، به این گفته یونگ پی می بریم که :

” طلا در تاریکی نهفته است!” 


آیا با آرکی تایپ ها یا همان کهن الگوها آشنایی دارید؟
آیا می دانستید که سایه همیشه هم منفی یا تاریک نیست؟
می دانید که سایه ای وجود دارد که در رشد و شکوفایی ما موثر است؟
در راستمرد بخوانید:

آرکی تایپ سایه ی طلایی و ققنوس درون

نوشته‌های مشابه

37 دیدگاه

  1. یه اتفاقایی هستن تو زندگیم که مدام تکرار میشن ولی من نمیتونم بفهمم چرا و چه درسی باید ازشون بگیرم فعلا فقط تا همین حد فهمیدم که باید یه چیزی ازش یاد بگیرم ولی نمیدونم چی و چطور
    کسی هست بتونه به من کمک کنه؟

  2. فوق العاده زیبا و عالی بود برنا فورد در کتاب نیمه تاریک وجود عبارت زیبایی داره ما در جهان زندگی نمی کنیم بلکه جهان است که در ما زندگی میکند به این مفهوم که تمام ویژگیهای خوب و بدی که در دنیا وجود داره در وجود ما هم هست و باید این ویژگیها را شناسایی کرده و بتوانیم در زندگی با آنها به تعامل برسیم و نهایتا آرامش در زندگی
    ممنون از سایت راستمرد

  3. این مطلب را بارها خواندم و عمیقا لذت برده ام. یونگ در جایی می گوید ” با صحبت از روشنایی, نمی توان به روشنی دست یافت.” که تاکید استاد بر عمل است. درفارسی هم داریم که ” با حلوا حلوا گفتن, دهان شیرین نمی شود.” ممنون.

  4. تمرینهای مربوط به نیمه تاریک وجود بسیار کمک
    کننده و مانند یک نور در تاریکی ولی نظر من این
    هست فقط صفات منفی در تاریک خانه وجود نیست بلکه صفات مثبتی به مرور زمان بر اثر عواملی در زندگی وارد این مکان میشه و می مونه و ما خودمون متوجه نمیشم چه زمان این اتفاق افتاده که با تمرین از نیمه تاریک وجود میتوان بیرون کشید

  5. باسلام مطالب واقعا خوب وارزشمند ومن فکر میکنم در رشد وشکوفایی
    باید نقاط تاریک وپنهان خودمون شناسایی کنیم تا بتونیم حرکت رو به جلو داشته باشیم ممنونم واقعا از تلاش بی دریغ تون سپاسگزارم
    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

  6. ممنون از مطالب خوبتون.
    من جایی خوندم که خوندن کتاب نیمه ی تاریک وجود و مواجه شدن با سایه برای کسایی که تازه در مسیر خودشناسی قدم گذاشتن و در مثبت اندیشی مشکل دارن پیشنهاد نمیشه چون تمریناتش باعث رو آمدن بخش پنهانی وجود میشه و ممکنه باعث افسردگی بشه.
    در پناه حق باشین

      1. مطلب بسیار زیبایی است که به اختصار توانسنه اید حق مطلب را ادا فرمایید. سپاس. در خط دوم نگاشته اید “یونگ وجود ما انسانها …) که تصور میکنم مراد شما “ذهن” باشد. در مورد مواجه شدن با “سایه ها”, اکثر یا مقدار زیادی از انها اگاهانه به درون ناخوداگاه رانده شده اند زیرا یا سبب درد و رنج ما می شده اند (مانند خاطراتی از رفتارهای نامناسب) و یا خجالت و شرم از اینکه دیگران با وجهی از شخصیت ما در گذشته و حال اشنا شوند که با نرم های جامعه همخوانی ندارد. پس برای گریختن از این سایه ها می بایست انها را به نور بکشانیم و شناختی اگاهانه بیابیم هیچ انسانی نمی تواند قدیس باشد وجود ما در کل امیخته ای از تضاد میان خوب و بد (مطابق تعاریف فرهنگی هر جامعه که می تواند متفاوت یا متضاد با جامعه های دیگر باشد) است که حداقل خودمان می بایست همه این جنبه ها را پذیرش کنیم و لزوما در مورد این پذیرش, “زمان” خاصی ندیده ام مورد نظر باشد.

  7. ممنون باز يه مطلب چالش برانگيز خوب گذاشتين….دريافت من از سايه ارتباط مستقيمش با عقده هاي سركوب شده است كه ارتباط با محيط رشد شخصيتي فرد داره در اينصورت رهايي از سايه و حتي شناخت اون به منظور فراروي از حصارهاي اون امكان پذير نيست چون مجموعه اي از رفتارها و خصلت ها ي بهم متصل پنهاني هستند كه سبك زندگي و نگرش فرد رو رهبري ميكنن…نميدونم شايد برداشت من از سايه خيلي فرويدي باشه…الله و اعلم

دیدگاهتان را بنویسید