6 تا از رایج ترین بیماری های معنوی قلب + راه های درمان آنها
آیا تابحال عنوان بیماری های معنوی قلب به گوشتان خورده؟
امروزه به دلیل عدم پرورش عشق حقیقی در قلب، بسیاری از افراد با بیماری های معنوی قلب در زندگی درگیر هستند. من درباره چیزی مهم تر از مشکلات پزشکی مربوط به قلب صحبت می کنم. مشکلاتی معنوی و عاطفی که گریبانگیر بسیاری از ما هستند. این شرایط ناشی از نادیده گرفتن تجربیات قلبی و احساسی در زندگی است. این احساسات مثل، فقدان و از دست دادن، اندوه و غم، شادی و شور، صلح و رضایت و… ، بایستی بطور حقیقی در زندگی تجربه شوند. اما امروزه انسان از قلب خویش غافل شده و دیگر قادر به درک واقعی احساساتش نیست. در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد.
ماهیت قلب
انسان برای عشق ورزیدن به این دنیا آمده است. عشق نهایی ترین قدرت بشر است. عشق و محبت، نیروی آفرینش و خلقت هستند. همه ما از عشق زاده شده ایم و امن ترین خانه ما قلب است. قلب مادر، پدر، همسر، فرزند و دوستانمان، محل آرامش و تجدید قوای حیاتی همه ماست. بدون عشق ما انسان نیستیم و اگر احساس نکنیم، هرگز نمی توانیم زنده بمانیم. هر احساسی که در قلب درک می شود، حقیقتی اجتناب ناپذیر است.
اگر بخواهیم ماهیت حقیقی قلب را آشکار کنیم می توانیم بگوییم ماهیت قلب عشق است. با اینحال احساسات دیگر را نیز درک می کند. در واقع قلب محل شفا و التیام است و حتی احساسات غمگین و اندوهناک نیز در قلب تحلیل و تجزیه می شوند. بر ماست که به قلب هایمان اجازه احساس کردن را ببخشیم. امروزه بسیاری از ما از قلب خود غافل شده ایم. شاید تا امروز فکر میکردید که قلب صرفا یک ماهیچه فیزیکی درون سینه ماست. اما اینطور نیست!
بهتر است ابتدا اینجا را ببینید: “شهود قلب به کمک علم به اثبات رسید!!!“
بیماری های معنوی قلب
هنگامی که یک احساس آزاردهنده برای مدت طولانی درون ما باقی می ماند، مشکل بوجود می آید. اگر احساسی مثل خشم یا نفرت که باید زمانی تمام میشد را برای مدتی بیش از حد در خود نگه داریم، بیماری قلبی در ما ایجاد خواهد شد. البته این نوع بیماری ها علائم فیزیکی ندارند و معمولا ارتباطی به حیطه پزشکی نیز ندارند. اما ممکن است آنقدر حاد شوند که منجر به اختلال های فیزیکی مانند درد و یا حتی سکته قلبی نیز بشوند. این مشکلات را می توان بیماری های معنوی قلب نامید.
مقاله مرتبط: “مغزی درون سینه: تکنیک های علمی برای تقویت شعور قلبی“
در ادامه 6 مورد از رایج ترین بیماری های معنوی قلب را برای شما به اختصار شرح می دهیم. شما کدام یک از این مشکلات را تجربه کرده اید؟
1. قلب شکسته
این بیماری تازه شروع ماجراست. در واقع اولین و رایج ترین سندروم میان بیماری های معنوی قلب ، سندروم قلب شکسته است. نام دیگر آن شکستگی ست. این سندروم بسیار همه گیر و شایع است. همه آدم ها در این سیاره تا حدی قلب شکسته دارند. زیرا همه ما تا حدی شکسته ایم و زخم خورده ایم. هیچ کس عشق را یا به طور کامل دریافت نکرده و یا به اندازه کافی انتقال نداده است. اگر قلب شکسته ی خود را بدون شفا رها کنیم، نمی توانیم عشق به خویشتن را تجربه کنیم.
امروزه بیشتر مردم قلب شکسته دارند. زیرا هیچکس آنچه که قلب انسان عمیقا به آن نیاز دارد را دریافت نکرده است. ماهیت عشق حقیقی بسیار متفاوت از چیزی ست که ما امروزه عشق می نامیم. شکستن قلب ها امروز گناه رایجی ست چرا که عشق و هدف های والای انسانی، جای خود را به مادیات و اهداف دنیوی داده اند. اولویت انسان ها دیگر احساسات لطیف قلبی نیست.
محصول مرتبط: سابلیمینال فراموش کردن شکست عشقی
این مقاله نیز ممکن است بدردتان بخورد: “شکست عشقی یا شوک روحی چیست؟ معضل روابط عاطفی“
عشق در دهه های اخیر تلخ ترین دوران تاریخ خود را طی کرده است. می توانید با نگاه کردن به مردم اطرافتان این را ببینید. در شهرها دیگر به ندرت اثری از احساسات والای انسانی و عشق حیقیقی به چشم میخورد. نگاهی به روابط والدین با فرزندان شان، دوستان با یکدیگر، زوج ها، همشهری ها و… بیندازید.
در دنیای خشن و بی رحم امروز، در عصر کالی، انسان ها بسادگی قلب یکدیگر را می شکنند و آسیب می زنند. شاید این صحبت به نظرتان اغراق آمیز برسد. اما برای تشخیص این بیماری، کافی ست به یکی از تجارب تلخی که در قلبتان به جا مانده بیندیشید و خواهید دریافت که چقدر قلبتان شکسته شده است.
اما راه درمان سندروم قلب شکسته چیست؟ برای دانستن پاسخ بایستی بیماری های معنوی قلب بعدی را نیز بخوانید.
2. قلب هراسان
عیسی مسیح در روزهای آخرحضورش گفت قلب مردمان به دلیل ترس خواهد شکست. همانطور که گفتم، شکسته شدن قلب آغاز ماجراست. قلب هراسان، یکی از بیماری های معنوی قلب است که پس از شکسته شدن آن رخ میدهد. نام دیگر این سندروم ترس است. با تجربه هر مرتبه شکسته شدن، قلب دچار یک فضای هراس انگیز درون خود می شود. فضایی که احساسات ناامنی و عدم اعتماد را القا می کند. کسانی که دچار سندروم قلب هراسان هستند، یاد می گیرند که از تکرار درد گذشته خودداری کنند. آنها درهای قلب خود را می بندند و اجازه ورود هیچ عشق و شوری را به قلب خود نمی دهند.
ترس، قلب شکسته ما را به درد گذشته های خود متمرکز می کند. یک قلب هراسان، قلبی ست در ترس دایمی. قلبی گریزان که به سمت سایه ها می گریزد و هرگز نور امید و شور زندگی را تجربه نمی کند.
مقاله مرتبط: “باز کردن قلب- ۹ تمرین برای رسیدن به صلح درون و آرامش ذهن“
یک حقیقت مهم درباره عشق حقیقی اینست که عشق مخالف ترس است. در گذشته عشق چنان اثر قدرتمندی داشت که در واقع ترس را از بین می برد. عشق و ترس یکدیگر را می پوشانیدند.
اینجا را هم ببینید: “قلب، خانه رویاهاست نه ترس و شک!“
امروز دستیابی به آن عشق شفابخش، کار ساده ای نیست. اما همچنان تنها راه است. تنها راه برای شفای یک قلب هراسان و یک قلب شکسته، تجربه عشق حقیقی ست. هنگامی که ترس عمیقی داریم، توانایی درک و تجربه قدرت عشق را از دست می دهیم. هنگامی که می دانیم با احساس الهی عشق حقیقی و دوست داشته شدن زندگی می کنیم و اجازه می دهیم آن عشق در درونمان مستقر شود، ترس هیچ توانایی برای دسترسی به وجود ما را ندارد. پاسخ درمان قلب هراسان و قلب شکسته، تجربه هر چه بیشتر عشق حقیقی است.
3. قلب خشمگین
نمی توان گفت احساس خشم، از ترس و از شکستن جداست. در واقع اگر دچار بیماری های قلب شکسته و قلب هراسان شده باشیم و درصدد درمان خود برنیامده باشیم، دچار بیماری قلب خشمگین نیز میشویم. نام دیگر این سندروم خشونت است. اگر احساسات انسان را مانند لایه های پوست پیاز در نظر بگیریم، خشم لایه ی سطحی تری نسبت به ترس است. از آنجا که ترس های ما دست نخورده باقی مانده اند، استرس و ناامنی بر لایه های بالایی ترس یعنی خشم می افزایند.
قلب خشمگین، یکی از وخیم ترین بیماری های معنوی قلب است. در حالی بوجود می آید که ما از شکستن خود دفاع می کنیم. بدلیل ترس از شکسته شدن دوباره، حالت تدافعی به احساسات خود می گیریم و هر کسی را که ممکن است تهدید برای احساسات ما باشد، دور نگه میداریم.
بیماری قلب خشمگین کاملا ناشی از قلب شکسته ی درمان نشده است. عصبانیت می تواند مراجع مختلفی داشته باشد اما در بیشتر اوقات، خشم و عصبانیت ریشه در قلب شکسته دارند. مردم سعی در پنهان کردن این موضوع دارند. گاهی حتی خودشان هم به این آگاه نیستند. اما با کند و کاو در ناخودآگاه می توان دریافت که یک قلب شکسته و زخم خورده درمان نشده، در سینه هر انسان خشمگین و تندخویی وجود دارد.
هدف نفرت همیشه دیگران نیستند. نفرت گاهی بمعنای از خود بیزاری ست. فرد مبتلا به قلب خشمگین، لزوما با دیگران پرخاش و تندمزاجی نمی کند. بلکه ممکن است کاملا درونگرا باشد و خشم خود را به شکل خنجری در شخصیت خود فرو ببرد. نفرت و بیزاری او ممکن است او را از درون تحلیل ببرد. ممکن است به صدایی تبدیل شود که عزت نفس او را از او میگیرد و اجازه عشق ورزیدن و ابراز درونی او را از او سلب کند.
فایل صوتی مناسب: “خود هیپنوتیزم کنترل خشم – فایل سابلیمینال (تلقینات پنهان)“
معمولا افراد برای درمان این مرحله از بیماری های معنوی قلب ، از تکنیک های کنترل خشم استفاده می برند. البته که این درست است اما باید به یاد داشته باشیم، ما نمی توانیم مکانیزم دفاعی درونمان را از بین ببریم. همانطور که گفتیم، قلب خشمگین نتیجه ی یک حالت تدافعی در برابر احساسات، در نتیجه تجربه ناامنی و بی اعتمادی است. اینبار نمی توان به عقب بازگشت. ما نمی توانیم حالت دفاعی را حذف کنیم یا به قلب که سرشار از خشم و نفرت است، عشق القا کنیم.
تنها راهکار ممکن تخلیه خشم است. خشمی که ایجاد شده است بایستی تخلیه شود. زمانی که بار منفی در یک ابر تلبار می شود، تنها با رعد و برق و باریدن است که می توان آن بار را تخلیه کرد. ابر باردار شده، از بارش دریغ نمی کند.
زمان و راهکار مناسب را بیابید و خشم خود را تخلیه نمایید. به کوهستانی بدور از انسان ها بروید و از اعماق وجودتان فریاد بکشید. سرکوب احساسات را کنار بگذارید و خود را رها کنید. موسیقی موردعلاقه تان را پخش کنید و با تمام وجود برقصید. ورزش و تحرک شما را از عمق پاکسازی می کند. بعد از آنکه اعماق وجود خود را تخلیه کردید، تمام گره ها خشونت درونتان را به هستی بسپارید و خالی و سبک بال شوید.
4. قلب ناامید
اگر بگوییم خشم یک مرحله دفاعی بعد از ابتلا به قلب شکسته و سپس قلب هراسان است، می توانیم قلب ناامید را حالت دیگری از همین مرحله بنامیم. اما حالتی بسیار وخیم تر! نام دیگر این سندروم افسردگی ست!
همچنان که در مسیر زندگی پیش می رویم، بارها میشکنیم. بارها بر زمین می افتیم. بارها هراسان و گمراه می شویم. سرگردانی به دنبال نور، گاهی آنقدر ما را در هزارتوی تاریک زندگی گم می کند، که از دویدن و تلاش بیش از حد خود خسته می شویم. ناامید می شویم.
در چنین مواقعی افسردگی وارد عمل می شود. انرژی کم شده و تحریک پذیری زیاد خواهد شد. در این مرحله، ایمان شما فرو می ماند. به نظر می رسد وعده های خدا خیلی دور است. بنظر می رسد نور هرگز نخواهد تابید. چیزهای بسیاری از دست داده اید و عمر و انرژی زیادی را در راه نور سپری کرده اید. اما دیگر امیدی باقی نمانده است. امید و انگیزه ضعیف و ضعیف تر می شوند و ذهن ما نسبت به هر فکر منفی بسیار آسیب پذیر می گردد و خود را بیچاره و قربانی خلقت می پندارد.
این مقاله هم بسیار مفید است: “راه های غلبه بر اختلال “خود ترحمی” یا خود بیچاره پنداری!!“
اینجاست که ما امید را میبازیم. امید باختن، قلب را بیمار می کند. این بیماری از آن بیماری های معنوی قلب است که حتی می تواند به بیماری جسمی منجر شود. امید علت زندگی ماست. وقتی دور، یا خیلی دور به نظر برسد، دیگر زنده نخواهیم بود.
اگر فردی به این مرحله برسد، دیگر نه دلیلی برای ترسیدن دارد و نه دلیلی برای خشونت. او ناامید، افسرده، سست و بشدت حساس است. اگر سندرم حاد باشد، کوچکترین حادثه ای می تواند این فرد را به کشتن بدهد. درمان افسردگی گاهی بسیار دشوار می شود.
امروزه افسردگی میان مردم بسیار شایع است. بسیارند قلب های گریان و اشک باری که در جای جای زمین به تنهایی قدم می زنند. به تنهایی موسیقی گوش می دهند و به حال خود دلسوزی و ترحم می کنند. شادی تنها راه درمان این افراد است. شادی عمیق قلبی مثل نیروی خلق، می تواند یک قلب ناامید را التیام و شفا بخشد. بایستی استعدادها و توانایی های بالقوه فرد کشف و بکار گرفته شوند. خلق یک اثر هنری، خو گرفتن با زیبایی ها، رقص، موسیقی، طعم های دلپذیر، سفر، طبیعت بکر، چاکرادرمانی، تمارین معنوی، مراقبه، رازو نیاز و تخلیه غم، راه های التیام چنین قلبی هستند.
5. قلب سخت
حتی قلب ناامید و افسرده را می توان با راه های شفای درون درمان کرد، اما هنگامی که بیماری های معنوی قلب به سندروم قلب سخت می رسند، وضعیت حقیقتا خطرناک می شود. نام دیگر این سندروم سنگدلی ست! در این مرحله، قلب توانایی ایمان و باور کردن خود را از دست داده است. یک زنگ زدگی در اطراف قلب شکل می گیرد. حتی هنگامی که نوید عشق و آزادی داده می شود، قلب سخت از شنیدن آن محروم خواهد ماند.
قلب های سخت دیگر دلگرمی و امید را نمی شنوند. این افراد خودشان تمایل زیادی برای درمان نشان نمی دهند و در برابر شفای الهی مقاومت نشان می دهند. غرور و تکبر در چشمان انسان سنگدل موج می زند. او ترجیح می دهد نسبت به احساساتی که میخواهند به قلبش وارد شوند، بی تفاوت و سرد بماند. فرد سنگدل، روند رشد درونی خود را ترک می کند و مادامی که قلب خود را نگشاید، پیشرفت درونی خود را از سر نخواهد گرفت. مانند گیر افتادن در یک مرحله سنی می ماند. چنین فردی همچنان که زمان می گذرد و تمام اطرافیانش رشد می کنند، هیچ تغییر مثبتی نمی کند. بسیاری از کیفیت های درونی اش ثابت و بسیاری ضعیف و بی ارزش می شوند.
چنین بیماری تنها با گشایش قلب است که درمان می شود و یک نیروی قوی می طلبد. نیرویی مثل هیپنوتیزم و درمان های قدرتمند روحی هستند که قادرند ضربه ای به این فرد بکوبند و مسیر نور را درون قلب او بگشایند. بهترین راه برای گشایش قلب چنین فردی، بکارگیری درمان های قدرتمند معنوی و تمارین مداوم متمرکز بر چاکرای قلب می باشند.
در این مورد حتما این مقاله را نیز بخوانید: “راه های عملی درمان چاکرای قلب“
6. قلب بی حس
تمام بیماری های معنوی قلب که تا اینجا معرفی شدند، می توانند به نوبه خود خطرناک باشند. اما قلب بی حس یک بیماری مرگبار است. نام دیگر این سندروم بی دلی است!
این مرحله چالش برانگیزترین مرحله از مشکلات معنوی مربوط به قلب است و اگر فردی بدان دچار شود، درمان او کار بسیار دشواری خواهد بود.
متاسفانه باید بگویم که این بیماری از بیماری های معنوی قلب نیز امروزه در میان انسان ها تاحدودی شایع شده است. بسیارند مردمی که قلب هایشان شکسته و زخم خورده است و از خشم و ناامیدی عبور کرده و بی تفاوت و نهایتا بی دل شده اند. این روند ممکن است در روند کودکی و رشد رخ داده باشد. چنین افرادی ممکن است از بیرون عادی بنظر برسند. مانند تمام مردم سر کار بروند و امورات روزمره شان را انجام دهند اما در درون آنها فاقد توانایی درک و احساس هستند. درون این افراد هیچ احساسی شعله نمی کشد و هیچ هیجان و نشاط و غمی بر آنها اثر نمی گذارد.
هم اکنون بخوانید: “شب تاریک روح چیست؟ چگونه از آن عبور کنیم؟“
گاهی فردی که بی دل شده است، بدلیل کمبودها و اختلالات روانی، دست به جنایت می زند زیرا حس می کند چیزی برای از دست دادن ندارد. گاهی نیز به آرامی در گوشه ای تنها بدلیل سکته قلبی یا گرفتگی مجاری قلب جان می سپارند. با اینحال همچنان نمیتوان گفت برای این افراد امیدی وجود ندارد. بسیارند افرادی که در تاریک ترین شب های خود، بارقه هایی از نور را دیده اند و هدایای الهی دریافت کرده اند.
این افراد دنیای تیره و تاری دارند. مثل اینست که روح آنها را مکیده باشند و جسمی بی جان رها شده باشد. تنها یک ضربه الهی می تواند به آنها کمک کند و روح در آنها بدمد. ضربه ای چنان مهیب که نور و امید و نشاط قلبی را دوباره به آنها بازگرداند. منتها نه به صورت یک انسان عادی. بلکه بصورت انسانی بیدارشده. انسانی که از خواب بسیار عمیق یک مرتبه بیدار شده است. شاید همچون یک انسان روشنیده.
این مقاله نیز ممکن است برایتان جالب باشد: “عامل بیداری درونی چیست و نشانه های آن کدامند؟“
راهکار کلی برای سلامت قلب چیست؟
مشکل شما چیست؟ چقدر زخم خورده اید؟ اگر شما از خدا عصبانی هستید به او بگویید. اگر ناراحت هستید، گریه و فریاد سر دهید. هیچ احساسی را سرکوب نکنید. آنرا عمیقا حس کنید و اجازه دهید بگذرد. همیشه در طول زندگی مشکلات احساسی برای قلب های ما رخ می دهد. نکته مهم اینست که هیچوقت نگذارید اوضاع از آنچه که هست بدتر شود. در مراحل مختلف بیماری های معنوی قلب مواظب باشید که هرگز نگذارید قلبتان سخت شود. هرگز اجازه ندهید که بی دل شوید.
هر چقدر هم که قلبتان آسیب دیده است، هرگز آن را خاموش نکنید. خاموش کردن قلب مانند ضربه زدن به نیروی اصلی درون خود است. همه چیز تحت تأثیر قرار می گیرد. وقتی قلب را خاموش می کنیم روشن کردن آن بسیار سخت می شود. معمولا افراد بطور ناخودآگاه اینکار را انجام می دهند و حتی متوجه نیستند چه اتفاقی دارد می افتد. تا آنکه روزی به خود آمده و می بینند که قلبشان را از دست داده اند. تنها تکنیک جلوگیری از این معضل، آگاهی به احساسات است.
مقاله مرتبط برای شما: “خودآگاهی چیست و چگونه آن را توسعه دهیم؟“
به همه چیز آگاه باشید و در لحظه زندگی کنید. احساسات خود را تماشا کنید. خود را بعنوان یک ناظر بیرونی بر زندگی تان تصور کنید. از دایره دید خود بالاتر بروید و از فاصله دور، از آسمان ها به خودتان در آن پایین نگاه کنید. آنچه بر قلبتان گذشته، بیماری های معنوی قلب تان را نظاره کنید. هیچ قضاوتی نکنید. صرفا تماشا کنید و بتدریج خواهید دید که حتی سخت ترین اتفاقات هم قابل گذار و رها کردن هستند. زیرا هیچ چیز در این دنیا هرگز آنقدر اهمیت ندارد که بخاطرش قلب و عشق درون تان را معامله کنید.
عشق نیرویی بی کران درون شماست و همیشه همانجا حضور دارد. فقط شما هستید که به آن بها می دهید یا بی توجهی می کنید. با همین تکنیک خواهید دید که بیماری های معنوی قلب تان برای همیشه از زندگی تان رخت می بندند.
قلب آنقدر قدرتمند است که قادر است شما را به خدا برساند. مسیر رسیدن به خدا دقیقا از درون همین قلب می گذرد. در تجربه بیماری های معنوی قلب که نام برده شد، ممکن است یک انسان به خدا برسد. هر گاه احساس تغییراتی در قلبتان کردید فقط کافیست به خداوند، آنطور که باور دارید، عشق بورزید. با او مکالمه کنید و از او بخواهید تا قلب شما را شفا بخشد. تمام آنهایی که شما را آزار داده اند را ببخشید و رها کنید. تمام کینه، بخل، خشم و احساسات تاریک را از قلبتان پاک کنید. متواضع باشید و منتظر شفای الهی باشید.
منبع: https://markdejesus.com/the-6-stages-of-spiritual-heart-disease/
درمورد سندروم قلب شکسته بیشتر بخوانید…
نشانه های آن کدامند؟
چرا تا این حد در میان آدمها شایع شده است؟
چه مضرات فیزیکی و جسمی بر جای خواهد گذاشت؟
چگونه پیشگیری و درمان می شود؟
با قسمت دوم این مقاله همراه باشید…
بیچاره قلبمون. چهها که نمیکنیم و نمیکنند باهاش🤦♀️
من بی احساس و سرد و بی تفاوتم ومانند بازیگری در نقش یک شخص با احساس اما از درون در خلأ ای عمیق گرفتار
قلب بی حس
یادمه دو سال پیش که 29 سال و اندی سن داشتم ناگهان متوجه شدم که احساس عشق نسبت به جنس مخالف در من خیلی کم شده. دیگه حتی گوش دادن به ترانه ها هم نمیتونست چندان موثر باشه و اون احساس عشق، که به خاطرش حاضر بودم از آسایشم بگذرم و برا خودم هدفهای دور و دراز تعیین کنم و دل به دریا بزنم، رو دیگه در قلبم ندارم. یک سال طول کشید تا به این وضع عادت کردم. در حال حاضر شاید اگه در عالم واقعی از دختری خوشم و اندکی عاشق دختری بشم باز چنین احساسی یعنی فداکاری در من زنده بشه اما خفیف خواهد بود. افسوس…
میخواستم به این نکته اشاره کنم که عشق نسبت به جنس مخالف با بالا رفتن سن کم به اندازه زیادی کم میشه. و اگه ازدواج رو زیاد به تاخیر بندازید شاید مثل من افسوس این رو بخورید که چرا هیچ وقت تجربه کامل عشق در دوران جوانی رو نداشتید.
خیلی هم عالی
تقریبا همه آدما قلبشون ناامیده چقدر مطلبتون زیبا بود سپاس
چقدر بد،چقدر به قلبامون بد میکنیم
همش در من هست
خیلی عالی ومفید بود سپاس
ممنون از نوجه شما همراه عزیز
موضوع جالبی رو مطرح کرین
خود منم دارم یکیشو
آگاهی پیدا کردم، خوبه، طور دیگه ای بهش نگاه میکنم
سپاس
چقدر خوب که براتون مفید واقع شده