|

پنج اشتباه رایج در مسیر سفر معنوی به درون

پنج مورد از اشتباهات رایجی که مردم در طول سفر معنوی شان با آن ها مواجه می شوند

1337861587_paradise3

هنوز راه زیادی برای طی کردن دارم، اما از آنجایی که بوده‌ام فاصله زیادی گرفته‌ام و به خاطر همین به خودم افتخار می‌کنم“.

درست مانند خیلی از آدم‌ها، من هم اشتباهات بسیاری را در طول سفر معنوی‌ام مرتکب شدم.

من ترجیح می‌دهم به اشتباهاتم به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری نگاه کنم. لیست زیر مواردی را بیان می‌کند که من در طول سال‌ها تجربیات مدیتیشن و تلاش مستمر برای پابرجا ماندن در جنبه معنوی زندگی با آن‌ها مواجه شدم

من ترجیح می‌دهم به اشتباهاتم به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری نگاه کنم. لیست زیر مواردی را بیان می‌کند که من در طول سال‌ها تجربیات مدیتیشن و تلاش مستمر برای پابرجا ماندن در جنبه معنوی زندگی با آن‌ها مواجه شدم.


1-به طور مداوم در جستجوی دریافت پاسخ از دنیای خارج بودم.

هنگامی که من شروع به انجام مراقبه های منظم کردم، توانستم شهود شدیدی را تجربه کنم.

بدین ترتیب، من مرتباً به دنبال نشانه هایی بودم تا هر تصمیمی که می‌گیرم را هدایت کنند. هم چنان‌که منتظر بودم تا ساعت شانسم فرابرسد، نشستن پرنده‌ای را روی شانه‌ام حس کنم یا یک شبدر چهار برگ پیدا کنم، سعی می‌کردم تا به جستجوی پاسخ در دنیای خارج بپردازم.

از یک استاد معنوی به سمت‌وسوی استاد دیگری می‌رفتم، در امید این‌که کسی را پیدا کنم که “پاسخی” برای من داشته باشد.با خودم می گفتم: “این دنیا یک توضیح به من بدهکار است” و ذهنیتم مرا از خودمختاری در تعیین مسیر زندگیم فلج کرده بود.

آیا می‌دانید که در نهایت چه چیزی برایتان کارآمد است؟ عادی بنشینید، چشمانتان را ببندید و بر متد تنفسی خود تمرکز کنید. قلب ما همیشه جواب رو می‌داند اما ذهنمان اغلب برای شنیدن پاسخ ابهام زیادی دارد.

2-فکر می کنم من بالاتر از کسانی هستم که به “روشن بینی” نرسیده اند.

وقتی برای اولین بار سفر معنوی خودم را شروع کردم، مدام به سرزنش کسانی که مراقبه نمی کردند، می پرداختم.

دوست نداشتم وقتم را صرف نشست‌وبرخاست با کسانی کنم که صحبت در مورد انرژی مثبت و قانون جاذبه هیچ جایی میان گفت‌وگوهایشان نداشت. من به آن‌ها، به چشم آدم‌های فانی بدبختی نگاه می‌کردم که هیچ‌وقت نتوانسته‌اند مثل من زندگی کنند.

اما بعدازآن با آدم‌هایی آشنا شدم که معنویت‌گرا نبودند اما خیلی دل‌چسب‌تر و صمیمی‌تر از دوستانی بودند که توی سفر معنوی‌ام با آن افراد آشنا شده بودم. آن‌ها به‌سادگی شاد بودند و ارتباط خاصی با زندگی داشتند. ممکن است که آن‌ها آگاهانه انتخاب نکنند که در مسیر عشق قرار بگیرند، اما در هر جنبه از زندگی‌شان عشق فراوانی به چشم می‌خورد.

من فهمیدم که یک سفر معنوی در مورد این نیست که چقدر در مورد چاکرا اطلاعات دارم یا چقدر به رژیم گیاهخواریم اهمیت می‌دهم، بلکه این ماجراجویی در مورد چگونگی مثبت بودنتان در زندگی شماست، حتی توی قسمت‌هایی از زندگی‌تان که ممکن است این‌طور نباشد.

3-به تمرین های معنوی ام زیادی چسبیده بودم.

یک سال پیش من به کلاس مراقبه قدم زنان پیوستم. به ما در کلاس‌ها توصیه می‌شد که این کار را هر روز انجام دهیم اما من تنبل موفق به انجام آن نمی‌شدم. به همین خاطر بعد از آن در مورد خودم احساس بدی داشتم و در نهایت انجام آن تمرین را به طور کلی متوقف کردم چون نمی‌خواستم شکست‌هایم به من یادآوری شوند.

تا حالا شروع به تمرین مراقبه روزانه برای از بین بردن اضطرابتون کردید؟ تا حالا احساس کردید که در روزهایی که وقت برای مراقبه پیش نمیاد، بیشتر و بیشتر مضطرب می‌شوید؟ اینطور نیست؟

بعضی اوقات ما برای اینکه احساس بهتری در مورد خود داشته باشیم به یک سری از کارها و عادات تکیه می‌کنیم، اما مواقعی پیش می‌آید که زیاد از حد به آن عادات و تمارین می‌چسبیم و این برای ما خوب نیست.

دفعه بعدی که به مراقبه می‌پردازید از خودتان بپرسید: آیا با انجام ندادن این تمرین ترس به سراغم می‌آید؟

یک راه آسان برای پاسخ دادن به این سؤال این است که هر وقت دارید مراقبه می‌کنید، به این عمل به عنوان یک عمل مراقبت از خود نگاه کنید نه یک تمرین اجباری، به این ترتیب می‌توانید در مورد کاری که انجام می‌دهید احساس بهتری داشته باشید و از خودتان راضی باشید. کلید تمرین معنوی مفید این است که آن را برای ارتقا تندرستی‌تان انجام دهید نه برای رسیدن به موفقیت و نه برای بالا بردن ارزشتان.

این جمله کلیشه‌ای را به یاد داشته باشید که می‌گوید: “وقتی کسی یا چیزی را دوست دارید، باید کاستی‌های آن را هم دوست داشته باشید نه اینکه فقط آن را به خاطر جنبه‌های خوبش بخواهید”.

“حالا من احساس خوبی از خودم دارم نه به خاطر انجام دادن تمرین‌هایم بلکه به خاطر وجود خود تمرین‌هایم”.

پس چه خواهد شد اگر من سی دقیقه از امروز را سکوت نکنم؟ من می دانم که حتی با انجام ندادن این کار هم هنوز موجود زنده و باشکوهی هستم.

“من می دانم که وقتی سی دقیقه از وقتم را صرف تمرکز بر می‌کنم، این کار حس عالی بودن من را افزایش می دهد”.

4-کارهای خوب را فقط برای این که احساس مهم بودن به من دست بدهد انجام می دادم.

این نوع دیگری از دلبسستگی است.، اگرچه از دید اطرافیان این کار مثبت است و حتی بر محیط اطراف شما هم تاثیرات خوبی می‌گذارد و من هم نمی‌توانم آن را انکار کنم.

تا حالا به خاطر این که کسی از کار خوبتان ایراد می‌گیرد عصبانی شده‌اید؟ اگر جواب بله است، این مشکل شماست.

شما به این خاطر عصبانی می‌شوید که کارتان را برای بقیه انجام ندادید بلکه آن را برای خودتان انجام داده‌اید.

من هم تا حالا این گناه را انجام داده‌ام. چند ماه بعد از اولین کارم پس از خروج از دانشگاه، من واقعاً دوست داشتم که “عشق را گسترش بدهم”. برای این کار، ایمیل‌های طولانی و بیش از حد محبت آمیزی برای همکارانم ارسال می‌کردم، اما این کار من بی نتیجه ماند زیرا زمان زیادی طول می‌کشید تا پیغامم توسط آن‌ها خوانده شود. همینطور من به مردم بی خود و بی جهت کمک می‌کردم صرف نظر از این که آیا کمکم به آن‌ها سود می‌رساند یا خیر؟

در چهارمین ماه از خودم پرسیدم که “چرا هیچ کسی مرا دوست ندارد”؟ متوجه شدم که اطرافیانم برداشت بدی از این کارهای من پیدا کرده بودند.

کلید انجام کارهای خوب به یاد آوردن این است که شما آن کار را برای دیگران انجام می‌دهید، بنابراین تمرکز شما باید روی آنها باشد، نه خودتان.

5-فکر می کردم که سفر معنوی یک مقصد مشخص است نه یک ماجراجویی.

من در طول زندگی‌ام با اساتید زیادی آشنا شدم و از آن‌ها درس گرفتم که معنویت یک سفر طولانی و مداوم است.

من فکر می‌کردم که اگر از لحاظ معنوی بیدار شوم؛ دیگر هیچ اتفاق بدی برای من نخواهد افتاد. دیگر هیچ گاه گرفتار غم و اندوه نمی‌شوم، مردم شاد مرا احاطه می‌کنند و پس از آن همیشه احساس مثبتی در زندگیم خواهم داشت.

اشتباه نکنید! سفر معنوی در مورد سرکوب کردن یا خرد کردن نیمه ی تاریک وجود شما نیست.

سفر معنوی در مورد این است که ذهنیتتان را جوری تنظیم کنید تا همیشه انتخاب آگاهانه را برای انجام کار درست انجام دهید به رغم آن چیزی که اتفاق می افتد و احساسی که از آن دارید.

در طول سفر معنوی‌تان شما در نهایت می‌پذیرید که همیشه گزینه‌هایی را پیش روی خودتان دارید

و در آخر دوست من، این، معنای واقعی آزادگی است.


منبع: www.spiritualunite.com

نوشته‌های مشابه

28 دیدگاه

  1. با سپاس. سفر معنوی یک راه و مسیر بی پایان است که در این راه باید اندک اندک خودخواهی و خودپرستی ما کم شود نقطه ای وجود ندارد که انسان بگوید خوب دیگر من رسیدم و احساس خدایی کند و بدتر از ان بخواهد نقش خدا را هم در زندگی دیگران بازی کند. مسیر معنوی به تکرار نیازمند است ولی نه از روی عادت, بلکه نیاز به تازه شدن و افزودن به اگاهی ناچیزش انگیزه اش باشد. باور داشته باشد که “ما می دانیم که بسیار کم می دانیم” . دانش و تمدن امروز بشر که قرار بود راحتی و اسایش به ارمغان اورد می بینید چگونه اینده سیاره زیبا و بی نظیر زمین را به فلاکت و نابودی افکنده و هر روز نغمه ای تازه از طرف خدایان زمینی که با طمع پایان ناپذیربه قدرت, ثروت و شهوت, اندک باقیمانده از شرف و انسانیت را به حراج می گذارند… معنویت و عشق و صلح (با خود و دیگران) یک احساس نیست بلکه نیاز به عملکرد دارد. ممنون

دیدگاهتان را بنویسید