|

هدونیسم ! زندگی بر مبنای لذت ، روابط جنسی و …

هدونیسم ! زندگی بر مبنای لذت ، روابط جنسی و …

چیزهایی زیادی هستند که زندگی را کمی لذت بخش میکنند. چیزهایی مانند دستاورد هایی که بعد از تلاش بدست میاوریم، ترسهایی که بر آنها غلبه میکنیم، غذاخوردن، خوابیدن، روابط جنسی، شادی ,… . اما اگر تنها معنای زندگی دقیقا همین “لذت بردن” (چه در معنای جسمی و فیزیکی ، چه در معنای روانی و چه در تمام جوانب) و تنها هدف زندگی باشد چه؟

Philosophical_Hedonism


این طرز فکر که از دوران باستان تا دوران مدرن حال حاضر طرفداران زیادی در تمام دنیا دارد، به نام هدونیسم شناخته میشود.

منشا هدونیسم (Hedonism) به هزاران سال قبل برمیگردد و از واژه یونانی hēdonē به معنای “لذت” ریشه گرفته است. فلسفه هیدونیستی در فرهنگ های باستانی بابل، مصر و یونان دیده میشود. مکتب کورنایی (Cyrenaics) که یک مکتب فلسفی باستانی در یونان است، شبیه ترین چیزیست که میشود در دوران باستان به مکتبی که ما امروزه به نام هدونیسم میشناسیم پیدا کرد.

تصور کنید یک مکتب فقط و فقط به لذات دنیا توجه کند، این مکتب همان Cyrenaics باستانی است.

در اصل میشود گفت که هسته مرکزی هدونیسم هم دقیقا همچین چیزی است. هدونیسم مکتبیست که میگوید “لذت بردن تنها چیز معنا دار در وجودیت انسانها و مهمترین جنبه زندگیست”. به طور مشخص ارزش ذاتی زندگی در لذت بردن نهفته است و چیزیست که انسان همیشه مشتاق آن است، به همین دلایل هدف نهایی انسان در زندگی، سرشار از لذت شدن و گشتن به دنبال لذت هاست. در این فلسفه “لذت” یعنی همه چیز.

در طرز فکر هدونیستی اگر لذت همان چیزیست که ما برای آن در زندگی تلاش میکنیم (در مفهوم هدف نهایی زندگی) پس باید از آن آگاه باشیم و به دنبال آن بگردیم. این مفهوم منجر به دو نتیجه گیری مختلف از هدونیسم میشود.

نتیجه اول هدونیسم روانی است، در این حالت ما انسانها به طور طبیعی به دنبال لذت میگردیم حتی اگر ندانیم به دنبال آن هستیم. مثال بارز این موضوع را میتوان در حیوانات دید.

در طرف دیگه نتیجه دوم هدونیسم اخلاقی قرار دارد که در این حالت حتی اگر ما انسان ها به طور طبیعی به دنبال لذت ها نباشیم، باید این کار را بکنیم و در تمام زندگی به دنبال لذات بگردیم، اگر به دنبال لذت ها نباشیم دچار درگیری های درونی، درد های روحی و مشکلات روانی میشویم.

نوع تفکر هدونیستی که در آن تنها لذت فرد اهمیت دارد، آنرا جزو اگو محور ترین فلسفه های زندگی قرار میدهد که ریشه آن در درون فرد پیرو قرار میگیرد، به این مفهوم که نیاز ها و تمایلات شخصی شما مهمترین چیزیست که در دنیا وجود دارد.

به همین دلیل هدف نهایی یک هدونیست در زندگی اینست که این تمایلات و لذت ها را به بالاترین حد ممکن برای خود برساند، هرکاری از دستش بر میاید انجام دهد تا بیشترین لذت را در دنیا ببرد، روابط جنسی متعدد داشته باشد، روابط عالی با دوستانش داشته باشد، به بهترین و بیشترین شکل غذا بخورد و حتی برای لذت مواد مخدر مصرف کند.

تمام این موارد را میتوان از یک فرد هدونیست انتظار داشت. در فلسفه هدونیست، شما باید درد های زندگی را به هر نحو ممکن از خود دور کنید و در زندگیتان دردها و مشکلات را به کمترین میزان ممکن برسانید.

با وجود اینکه این طرز فکر که تنها بر لذت بردن تمرکز دارد در طول هزاران سالم باقی مانده و همچنان طرفداران پروپا قرصی دارد، اما در عصر حاضر، انسانها به هدونیسم جلوه مدرن تر و متمدنانه تری بخشیده اند و از جلوه های خودخواهانه و آسیب زننده آن کاسته اند.

از نگاه هدونیست های مدرن، در حال حاضر با وجود بسیاری مکان های تفریحی و جوامع اختصاصا هدونیستی، همانطور که انسان باید برای ارضای امیال و رسیدن به لذت ها و خواسته های خودش تلاش کند اما در عین حال باید اینکار را با کمترین آسیب و یا بدون آسیب به دیگر انسان ها انجام دهد. با این اصول متمدن و مدرن امروزی، در جوامع یا مکان های اختصاصی هدونیست ها، از افراد انتظار میرود به بیشترین شکل ممکن لذت ببرند اما به دیگران آسیبی نرسانند.

افراد مشهور زیادی در طول تاریخ با فلسفه هدونیستیک زندگی میکرده اند. افرادی مانند ماری آنتوانت، اپیکورس، جانی کش، اسکار وایلد و حتی دیوید بویی.

مانند حالتی که برای اگزیستنسیالیسم مطرح کردیم، فلسفه هدونیسم هم میتواند با دیگر فلسفه ها ارتباط و همپوشی زیادی داشته باشد و به طور کلی فلسفه ای بیسیک در نظر گرفته میشود که میتوان رد پای آنرا با تغییرات اندک در یوتیلیتاریانیسم، اپیکوریانیسم، آلتوریسم و… مشاهده کرد.

اسکار وایلد میگوید: تنها راه خلاصی یافتن از وسوسه ها، اینست که به آنها بپردازید. اگر در مقابل وسوسه ها مقاومت کنید، روح شما بیمار میشود و بیشتر به همان چیز های منع شده تمایل پیدا میکند.

اساسا ما در جوامعی زندگی میکنیم که قوانین مشخصی بر آنها حاکم است. این قوانین مشخص میکنند که اعضای آن جامعه از چه چیز هایی میتوانند لذت ببرند و چه چیز هایی برایشان ممنوع است. با قبول زندگی در یک جامعه تمدن یافته که در آن قانون حاکم است، ما خواه ناخواه خودمان را از بعضی لذات بالقوه محروم میکنیم و تنها راهی که بتوانیم از این محرومیت عبور کنیم، تخطی از قوانین حاکم در آن جامعه است و لازمه این تخطی از قوانین حاکم بر جامعه یا به عبارت دیگر عرف جامعه اینست که به نگاه توده مردم و اینکه چه چیزی در مورد شما فکر میکنند و یا عناوین ضد فرهنگی که به شما نسبت میدهند، اهمیتی ندهید و با آن کنار بیایید.

من شخصا هدونیست نیستم. در نگاه من زندگی تعادلی از درد ها و لذت هاست و هردو آنها برای انسان لازم است. از نگاه بسیاری از افرادی که در زمینه فلسفه مطالعه و تحقیق میکنند هم هدونیسم فلسفه ناقصی است. همانطور که گفتم ما در زندگی به تعدل نیاز داریم، غرق شدن در لذت ها و فراموش کردن تمام جنبه های دیگر زندگی، باعث ایجاد یک مسئله فلسفی در تقابل با هدونیسم میشود.

 اسم این مسئله Pleasure Paradox است و یکی از نقد های جدی وارد بر هدونیسم است. در پاردوکس لذت به بیان ساده گفته میشود به دلیل ذات مفهوم لذت که حالت لایتناهی دارد، انسان نمیتواند هیچ وقت با نگاه هدونیستی به یک لذت ابدی و لایتناهی برسد، به همین دلیل اگر شما تماما فقط به رسیدن به لذت و ارضا تمایلات خود فکر کنید، بیشتر و بیشتر دچار ناامیدی میشوید چرا که شما نمیتواند هر آنچیزی که در تصور و فکرتان به دنبالش هستید را بدست آورید.

حال اگر این مسئله صحیح باشد، میشود از آن اینچنین نتیجه گرفت که بهترین حالات لذتی که انسان میتواند تجربه کند، لذت هاییست که به طور غیر مستقیم به ما میرسند، حالاتی مانند زمانی که شما در یک زمینه “شانس” میاورید، چیز های خوبی که ما را “سورپرایز” میکنند و یا چیز هایی که انتظار وقوع آنها را نداریم اما برایمان اتفاق می افتند و ما تمام این حالات را در طول شبانه روز تجربه میکنیم؛ حال در مورد چیز هایی که انتظار وقوع آنها را نداریم ولی برایمان اتفاق می افتند هم میشود گفت هم اتفاقات خوب و هم اتفاقات بد، خارج از انتظار برای ما اتفاق می افتد که همین موضوع باعث ایجاد یک پارادوکس میشود.

از دیگر نقد های وارد بر هدونیسم میشود به این مسئله اشاره کرد که اصلا معنای لذت چیست و ما چطور میتوانیم لذت را تعریف کنیم. ممکن است ما آدم های فوق پولداری را ببینیم که چندین ماشین آخرین مدل و خانه های بزرگ و لوکس دارند و تصور کنیم که داشتن همچین چیز هایی “لذت بخش ” است، اما معمولا این تصور تا زمانی پایدار است که ما ماشین آخرین مدل و خانه لوکس نداریم!

زمانی که اینها را بدست می آوریم، در یک وضعیت بی تفاوتی نسبت به آن قرار میگیریم که به این حالت تردمیل هدونیک (Hedonic Treadmill) میگویند.  در تردمیل هدونیک گفته میشود که مهم نیست شما در زندگی چه کاری انجام دهید، زندگی شما به طور مداوم در حال صعود و سقوط هایی از نظر سطح شادی و لذت است، اتفاقات بد رخ میدهند و شما را به دره این نمودار میبرند، سپس اتفاقات خوب رخ میدهند و شما را کم کم به سطح پایه شادی و لذت میرسانند، سپس شانس، اقبال و وقایع خوش شما را به قله این نمودار برده و سپس وقایع بد شما را در سرازیری قرار میدهند و… .

جدای از لذت های روحی و جسمی که در فاصله زمانی بین یک قله و یک دره برای ما به وجود می آید، وقایع اتفاقی تاثیری بر حد تعادل شادی ما ندارند. نه به دنبال لذت گشتن و نه از لذت فرار کردن، هیچکدام نمیتوانند تاثیری دائمی داشته باشند چرا که حالت افراط و تفریط (دره و قله) یا شکل تردمیل هدونیک را در زندگی ما ایجاد میکنند که در این تردمیل تنها چیزی که ثابت است، خط مرکزی تعادل شادی بین قله ها و دره هاست و این دقیقا همان چیزیست که انسان باید به آن برسد، یعنی تعادل.

hedonism

بحث ها و نقد های زیادی در مورد هدونیسم از دوران باستان تا به امروز وجود داشته و همین دلیلیست که این فلسفه را جزو فلسفه های جذاب قرار میدهد.

فراموش نکنیم که همین الان هم ما در جوامع مدنی زندگی میکنیم که در آن انسان ها مدام به دنبال لذت های فیزیکی گوناگون هستند که این موضوع با وجود اینکه بسیاری از افراد از آن مطلع هستند اما همچنان صحبت درموردش تابوست، در مفهوم بی شباهت به هدونیسم نیست.

یک انتخاب یا یک فلسفه که توده مردم آنرا آگاهانه یا ناخودآگاه با تاثیر رسانه ها میخواهند، چرا که عامه مردم همیشه خواهان لذت هستند و میخواهند لذت بردن، هسته زندگیشان باشد. قدمت این فلسفه اثبات میکند که تا آخر دنیا توده مردم همیشه به دنبال لذت های معمولا فیزیکی خواهند گشت و تلاش میکنند بهترین زندگی مادی را در هر عصری نسبت به ذهن و برداشت خودشان داشته باشند.

شاید هدونیسم چیزی در “ذات” و “جوهره” وجود تمام انسان هاست .

نوشته‌های مشابه

18 دیدگاه

  1. اینکه به دنبال لذت بگردی به نظر من کاملا اشتباهه.
    هر چیزی که پیرامونمون در حال رخ دادن هست میتونه لذت بخش باشه
    حتی پشت ترافیک موندن
    حتی توی صف نانوایی
    حتی توی نوبت های طولانی مطب پزشک

  2. سلام
    من شخصی را دیده ام که در مورد نیازهای اولیه زندگی مثل محبت کردن به زن و فرزند، کوتاهی میکند در حالیکه لبریز عشق و عاطفه برای محیط بیرون از خانه است او وقتی با زن و فرزندش به میهمانی میرود اونجاست که میفهمند این مرد چه قدر خوش خلق مهربان و سراسر شادی و خنده است به او خیره میشوند و از خندیدن و گفت و گوی او با صاحب خانه لذت میبرند ترجیح میدهند کل حواسشان به او باشد و بادهان نیمه باز به او خیره میشوند تا پایان میهمانی.

    من مردی را میشناسم ،که کودکان خود را به شکل ناجور کتک میزند واز این کار لذت میبرد
    در حالیکه خود به شخصه شاهد بوده ام وقتی پدری به علت فقر و نداری نتوانست بستنی برای فرزندش بخرد و کودک رو یک سیلی زد به آن مرد حمله کرده و زیر مشت ولگد گذاشته و مرتب تکرار میکرد بچه رو نباید کتک زد
    وقتی پرسیدم چرا آن کار را کرد گفت من از دفاع از کودکان لذت میبرم
    فی الواقع متوجه شدم تز هردو کارش لذت میبرد

    من زنی را میشناسم که همسرش درآمدی مکفی دارد ، ولی زن و کودکش با حداقل امکانات و لباس های کهنه دیگران زندگی میکنند ،ولی پولش را صرف نیازهای منفی میکرد وقتی با ایشان صحبت کردم گفت من از هر دو کارم لذت میبرم
    بلی
    من مردی را میشناسم که وقتی کسی قصد تعرض به دخترش را داشت ، چیزی نگفت پرسیدم چرا ؟گفت ،من نمیتونم ناراحتی کسی رو ببینم، و این برایم عین عذاب است،در حالیکه همسر و دخترش بارها و بارها، به چشم خود دیدند که چطور به مردانی که ایجاد مزاحمت برای خانمی در خیابان کرده اند حمله کرده و از ایشان دفاع کرده است، وقتی پرسیدم چرا گفت من از این کار لذت میبرم
    باز هم پی گیر شدم گفت من از هردو کارم لذت بردم
    اینها صرفا تمثیلی بود از مطلب ارسالی شما
    این افراد به نظرم لذت بردن از زندگی را با خود شیفتگی اشتباه گرفته اند
    این لذت بردن نیست که رنج می آفریند
    این ظلم است که وسیله ای برای لذت بردن و ارضای نیازهای شخصی است که اکثر اوقات یا به جرات بگویم بیشتر خود خواهی است
    چه ایرادی دارد موزیکی را با صدای آرام در ماشین گوش دهیم و لذت ببریم ولی ما صدای دلنواز رو به گوش خراش تبدیل میکنیم تا لذت بیشتری ببریم

    شما به زیبایی به توصیف هدوییسم پرداخته اید
    ولی مطلب رو کامل نکرده اید

    تمنا دارم بیشتر در باب این مقوله ی مهم صحبت کنید
    واین که در برابر مبتلایان افراطی چه کار باید کرد؟؟؟

    قبلا از لطف شما متشکرم

  3. انچه از خواندن و درکی که از این مطلب داشتم
    اینه که ما خودمون به شخصه حد تعادل را رعایت کنیم اشاره به دره و قله
    کاملا درست می فرمایید اما سوال من این است اگر با شخصی که داریم زندگی می کنیم یا نزدیک ترین فرد خانواده دارای چنین خصلتی باشد
    که راه گریزی برای قطع ارتباط نباشد چیکار کنیم؟
    این رفتار و عقیده که اکثر مردم از روی ناآگاهی بدان پافشاری میکنند و مُصر هستند زندگی فقط لذت بردن است حتی اگر نخواهند به شخص دیگه منتقل کنند باعث آزار و اذیت طرف مقابل میشود
    یک مثال میزنم
    تجسم کنید همسر یک خانم کاملا هدونیسمی است خب باشد ولی وقتی خانمش برای مراقبه یا نماز و یا هر عبادتی حاضر میشود شروع به تمسخر واستضحاح میکند
    روابط جنسی متعدد هم دارد؛ ببینید چه قدر آسیب به خانواده و دیگران میزند، وقتی از او توضیح بخواهند میگوید زندگی فقط لذت بردن است
    تو چیکار با من داری ؟ گاهی فراتر رفته و از خانواده میخواهد آزاد باشند و خانم و بچه ها هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند حتی اعمال منفی که در شان خانواده و جامعه نیست
    وتوجیهش این است که زندگی فقط لذت است
    نوع دیگرش این است که گاهی فقط فرد از سر خودخواهی، لذات را برای خودش میخواهد
    مثل تفریح کردن با دوستان بودن هرروز هفته
    مسافرت های آنچنانی و دور بودن از خانواده
    باز توجیهش این است که زندگی من این جوریست فقط لذت میبرم اما شما حق ندارید این کارها را بکنید
    توجه بفرمایید عرض من این است که کسی که دچار هدونیسم است آسیب رسانی زیادی به جمع خانواده ودر نهایت به جامعه میزند من کاملا مخالفم که یک فرد هدونیسمی فقط خودش در بین قله و دره گرفتار شده است
    چه طور میشود ؟ مردی که درکنار همسرش نشسته و در حال چت کردن با خانمی دیگر است
    و حرفها و مطالب زشتی را ردوبدل میکند و میخندد و لذت ببرد وکاملا اجازه بدهد زن و فرزندانش حتی خانواده خودش و جامعه کاملا متوجه بشوند و آسیب رسان نباشد
    نمیشود
    زن چه انتظاری دیگر میتواند از دخترش یا پسرش داشته باشد؟
    به نظر من یک فرد هدونیسمی یک فرد خطر ناک و آسیب رسان است کما این که در اخبار و مجازی از این نوع افراد زیاد میبینیم که مجازات هم‌میشوند
    آیا به صرف این که مجازات میشوند آسیب از خانواده برداشته میشود یا فراموش میشود ؟
    خیر
    آثار تخریبی گاهی آنقدر زیاد است منجر به فساد خانواده و به هم ریختن تعادل روحی و روانی زن و فرزند میشود
    گاهی یک خانم یا یک آقا رو میبینیم که سالهاست داروی اعصاب مصرف میکند

    لطفا این مقاله رو با توضیحات بیشتر و کاملتر و بازتر ادامه دهید
    فوق العاده مطلب مهمی بود
    متشکرم

  4. سلام مطلب جالبی بود ولی باید بگم که بین نقاط قله و دره نقاط بسیاری وجود دارند به عبارت دیگر رسیدن به تعادل محض اگه غیرممکن نباشه خیلی دشواره فقط ما میتونیم سعی کنیم که فاصله مونو مکررا با خط تعادل محض کم کنیم. ممنون

  5. سلام و درود!
    مکتب هدونیسم میگه زندگی بر اساس لذتها!!!
    ولی واقعیت اینه ک وقتی ریشه های این مکتبو دنبال میکنی و به چیستی و چرایی هدونیسم تو فلسفه شیطان شناسی مثله کتابایی با عنوان “شریعت از ایواس به الیستر”یا”انجیل شیطانی” کنجکاوی میکنی به این حقیقت دردناک میرسی که مکاتبی همچون هدونیسم اسم با کلاس شیطان پرستی نوین هستن و سعی به “حیوان نماد کردن انسان”دارن و هدفشون اینه که دقیقا مثله حیوونا زندگی،فکر و عمل کنی!!!
    متاسفانه این مکتب طرفدارای زیادی توی جهان اول داره و ریشه هاشو همچنین توی کشورمون”ایران پاینده”هم میشه مشاهده کرد!!!
    مرگ بر تاریکی(زنده باد نور)

  6. همه ما هدونیسم را در خودمان داریم و اون جزئی از نفسانیات ماست.اما قرار نیست که ما اسیرو برده نفسمان باشیم باید سوار و مسلط بر آن باشیم.این میشه همون تعادلی که نام برده شده.اسیر نفس شدن ما رو از بعد برتر وجودمان دور می کند.

  7. یاتشکر. حدود سیصد سال قبل از میلاد, فیلسوف مشهوری بنام “اپیکور” معتقد بود که “هدف نهایی و غایی انسان در زندگی – لدت – است ولی لدت در زندگی همه انسانها یک معنا ندارد و تفسیرهای گوناگونی را پیش می اورد حتا به شکلی شخصی می بینیم که دیدگاه ما در مورد لذت در سنین مختلف (با توجه به روشی که در زندگی پیش گرفته ایم) متفاوت و گاه متضاد است ودر واقع زندگی یک پارادوکس (متناقض) واقعی است. متصورم مفهوم زندگی از جمع شدن یا کنار امدن همین تضادهاست که شکل می گیرد این تضادها میان لذت و رنج , پشت و روی یک سکه هستند به عنوان مثال اگر بیماری و دردی نبود چگونه شما از سلامتی و سرخوشی لذت می بردید سرما و گرما, عشق و نفرت, تاریکی و روشنایی, دروغ و صداقت, جهل و اگاهی, زندگی و مرگ و… و… هر پدیده ای که بوجود می اید ضد خویش را در کنارش, رشد می دهد “باگوان اشو” می گوید: “با هر تولدی, مرگ هم در کنارش, زاده می شود.” حال خارج از مطالب کلی, گمان می برم ذهن (نفس) همیشه بدنبال خوشی هاست (در خوشی ها معمولا دین , قانون یا عرف تعیین کننده حدود و خط قرمزها هستند) ذهن برای رسیدن به لحظات ناب لذت, هیچ حدی نمی شناسد ولی لذت بیشتر مساوی است با رنج فراوانتر. فقط فکر می کنم در شکل گیری اتفاقات خوب یا بد و ناپسند در زندگی ما, شانس یا اقبال, قدرت چندان زیادی ندارند و انتخاب های ماست که سبب صعود یا سقوط, منحنی زندگی ما می شوند هرچند استثنا هم می بینیم ولی اصل دیدن انها, شاید ترفندهای ذهن ماست برای دور شدن از تعادلی که ذکر کردید…

دیدگاهتان را بنویسید