چگونه در زندگی خود به تعادل و آرامش برسیم؟ ( راز بودن در زمان حال )

سوال: چگونه بین خواسته فردی خود و روند طبیعی زندگی، تعادل برقرار کنیم؟

با همگام شدن و زندگی کردن درزمان حال، میتوانید خواسته تان را نیز با خواسته هستی، یا همان خواست خدا همگام کنید. بدین شکل شما خواست جداگانه ای ندارید. خواست و میل جداگانه همیشه درگیر «من»، ایگو شده است. اما هوشیاری الهی و واحدی وجود دارد که باید هر کاری را که در همین لحظه حال انجام میدهیم، با آن همگام سازیم.

تا زمانی که شما در برابر زمان اکنون مقاومت میکنید، در دام خواسته های کوچک ایگو (نفس تان) گرفتار میشوید. خواسته های ایگویی ما باید فروکش کند. این خواسته ها زمان حال و آنچه واقعاً وجود دارد را احاطه کرده اند.

وقتی شما خود را با درون خود همگام میکنید و هر چه هست را میپذیرید، در واقع دارید دقیقاً همگام با زمان حال حرکت میکنید. شما با هرآنچه قرار است در همین لحظه بوجود آید یا انجام شود، همگام هستید. بنابراین شما باید اول از همه هر چه در همین لحظه رخ میدهد را بپذیرید.

فقط همین لحظه را دریابید. برای مثال وقتی مریضید، نگویید:« باید این مریضی را بپذیرم. من واقعاً مریضم و دارم از این مریضی زجر میکشم.»، چون تمام اینها یک داستان ذهنی است. تمام کاری که باید انجام دهید این است که هرآنچه در همین لحظه وجود دارد را همانطور که هست بپذیرید.

درواقع در این لحظه هیچ بیماری وجود ندارد. تنها شرایط فیزیکی تغییر کرده.ممکن است درد، ضعف، ناتوانی و ناراحتی وجود داشته باشد. شما هم فقط باید همین ها را بپذیرید.  تنها همین لحظه، به همین شکلی که هست.

اگر در جایی در لجن زاری گیر کرده باشید، نمیگویید: «خوب من در لجن زار گیر افتادم و آنرا میپذیرم و هیچ کاری هم نمیکنم چون باید هر چه هست بپذیرم.»

این لحظه به همین شکلی که هست وجود دارد و این چیزی است که باید بپذیرید. اما بعد، عملی که در پی این شرایط انجام میگیرد، انرژی متفاوتی دارد. آن خواستی که درون شما به جریان در می آید، دیگر منیت و ایگو ندارد.

وقتی شما این لحظه را پذیرش نکرده باشید، خواسته شما در مقابل با هستی قرار میگیرد. این کاری است که ایگو انجام میدهد و بار منفی دارد.این «خواسته و میل کوچک»،  باید برای خواسته ای فراتر و قدرتمندتر که در شرایط گوناگون در جریان است، فروکش کند. این خواسته از کل جدا نیست، بلکه بخشی از کل است.

وقتی شما بطور کامل در لحظه و زمان حال  حضور داشته باشید، حرکت بعدی که بخواهید انجام دهید بسیار قدرتمندتر خواهد بود.

تمرینی وجود دارد که میگوید: تصمیم و حرکت درست، تنها میتواند در حالت هوشیاری و آگاهی انجام گیرد.

پس قبل از اینکه بخواهید کاری انجام دهید، اول باید از ایگویتان خارج شوید.

کار پیچیده ای نیست. فقط به هر آنچه هست بله بگویید، چون به هرحال وجود دارد و نمیشود با آن جنگید. چرا باید با آنچه که واقعاً هست جنگید؟ دیوانگی است.

برای اینکه خواسته ایگویی خود را کنار بگذارید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که درباره آنچه هست، شکایت نکنید. با هر چه هست(مردم، شرایط و یا هرچیزی) همگام شوید. با آنچه هست دوست باشید و بدین گونه برای اولین بار هوشمند خواهید شد.

وقتی در زمان اجتناب ناپذیر حال باشید، انرژی دیگری نیز خواهد آمد. میتوانید آن را خواست جهانی، هوش، راه حل خلاقانه و یا هر چه میخواهید برای رفع مشکل خود بگذارید.

میتوانید آن انرژی را نیرویی بنامید که به درون شما می آید و از نیروی محدود ذهن شما بسیار بزرگتر است. نیرویی که باعث میشود ناگهان در زمان درست، حرف درست را بزنید. نمیدانید کلمات از کجا می آیند و یا در جمله بعدیتان چه خواهید گفت. چرا که آن کلمات از سطح بالاتری آمده اند.

اغلب افکاری که مردم در حالت عادی دارند، فکرهای تکراری قدیمی است، فکر و قضاوتهایی که همه از گذشته نشات میگیرد. فکر کردن شما مشروط به گذشته است. اما وقتی بتوانید در زمان حال زندگی کنید، فکری در سرتان خواهد آمد که جدید و تازه است.

جهان و هستی از شما بعنوان ابزاری استفاده میکند تا از طریق آن بتواند خلق کند. شما و هستی یکی هستید. هستی میتواند از ذهن شما استفاده کند و به فکر، کلمات و چیزهای فیزیکی تبدیل شود.

بدین ترتیب وقتی ذهن با هوش و خرد برتر همگام گردد، میتواند تبدیل به ابزاری مفید شود.

همه چیز به زمان حال و رابطه شما با آن بستگی دارد. آیا با آن دوستید یا دشمن؟ آن را میپذیرید و یا با ان میجنگید؟ جنگیدن کار ایگوست. چون ایگو همیشه از طریق شکایت کردن، انکار کردن، و یا خواستن چیز دیگر زنده می ماند.

بودن در زمان حال بسیار ساده است. اما بدلیل هزاران سال الگوی رفتاری تکراری، خیلی ها به من میگویند که بودن در زمان اکنون و پذیرش آن برایشان خیلی دشوار است. درواقع برعکس آن دشوار است. اگر با زندگی بجنگید است که سخت میشود. شما تا زمانی که در حال زندگی نکنید، به هوش و خرد واقعی نخواهید رسید.

گاهی همین کار ساده بودن در حال، شرایط بیرونی را نیز به نحوی عالی جفت و جور میکند. اینجاست که مردم از همزمانی ها و یا کمک به موقع و دور از انتظار، حل شدن یک مشکل به طرز باور نکردنی و … صحبت میکنند. این چیزهای طبیعی به نظرتان معجزه می آید، چون به آن عادت نکرده اید.

گاهی شرایطی رخ میدهد که در آن واقعاً کاری از دست شما بر نمی آید. شما باید به بودن در زمان حال ادامه دهید. آن موقع است که هوش و خرد برتری فعال میشود. و دراغلب موارد شاهد تغییراتی در شرایط موجود خواهید بود.

این هوش و خرد اعلی، هوش ادراکی نیست که بتوانید آن را با تست آی کیو اندازه بگیرید. هوش ادراکی یعنی توانایی کسب اطلاعات، تحلیل، مقایسه و غیره. این هوش سر سوزنی از آن خرد برتر است. خرد برتر دارای هوش غیر ادراکی وسیعی است.

ما باید طوری زندگی کنیم که کل زندگیمان به یک شاهکار هنری تبدیل شود. نه اینکه فقط در هنگام خلق چیزی و یا کار خاصی، در حالت هوشیاری قرار بگیریم. هر چیز خلاقانه ای، یک تازگی و کیفیت خاصی درونش نهفته است. شما در سکوت درونی خود با هوش غیر ادراکی ارتباط میگیرید. هر کسی در ذات خود توانایی اینکار را دارد. این که تا چه حد بتوانید با هوش برتر ارتباط برقرار کنید، نمیتواند با هیچ تست آی کیویی اندازه گیری گردد. درواقع خلاقیت قابل اندازه گیری نیست.

وقتی بیماری یا اتفاق بدی رخ میدهد، اگر یاد بگیرید که آن را بپذیرید(بگویید همین است که هست)، آرامش وسیعی در شما شکل میگیرد. بعبارتی به آرامش درونی میرسید. این آرامش بسیار قدرتمند است. آنقدر قدرتمند که میتوان هر مشکلی را محو کند.

آرامش همان چیز بدون فرمی است که درون شماست. وقتی فرم  و شکل و اتفاقات را بپذیرید، جایی برای چیز بی فرم درون شما که همان آرامش است؛ باز میشود.

بدین گونه است که گاهی یک چیز بد، یک محدودیت، تبدیل به درک و شناخت بهتر شما از خود حقیقی تان میشود.

منبع:

www.eckharttolle.com/questions-for-eckhart-finding-balance/

نوشته‌های مشابه

21 دیدگاه

  1. متنش روان نبود. یه تیکه هایی قابل درک نبود. مثل اون قسمت که میگه: برای مثال وقتی مریضید، نگویید:« باید این مریضی را بپذیرم. من واقعاً مریضم و دارم از این مریضی زجر میکشم
    یا اون قسمت که میگه:
    اگر در جایی در لجن زاری گیر کرده باشید، نمیگویید: «خوب من در لجن زار گیر افتادم و آنرا میپذیرم و هیچ کاری هم نمیکنم چون باید هر چه هست بپذیرم.»

  2. این‌مقاله رو ۲بار مطالعه کردم و یه سوال داشتم .اونجا میگه زمان بیماری بگین همینه که هست و اونو بپذیرید.در جایی میگه اگه در لجن زاری گیر کردید نمیتونین بگین همینه که هست؟اگه امکانش هست اینو برام توضیح بدین..ممنون

  3. پذیرش خود سخت ترین مرحله تمام زندگیه
    حداقل برای من
    من هر آرزو و رویایی که دارم دقیقا با جزئیات نخواستن اونچه که الان دارم شکل میگیره
    ممنون بابت مقاله خوبتون و لطفا در این زمینه خیلی مطلب بذارید
    سپاسگزارم

دیدگاهتان را بنویسید