چطور میشود که هرگز دروغ نگوییم؟

چطور میشود که هرگز دروغ نگوییم؟

حدس میزنم آدم ها از ابتدا دروغگو بار نمی آیند. این اتفاق، به صورت های گوناگون با گذشت زمان به وقوع میپیوندد. شاید گفتن حقیقت ما را دچار مشکل کند. شاید گفتن حقیقت به کسی آسیب برساند. شاید گفتن حقیقت زیادی ترسناک است. شاید هم گفتن چند دروغ برایتان چاله ای بکند که نتوانید از آن خارج شوید. شاید دروغ گفتن و مرموز بودن راجع به مسائل برای ما کمی هیجان انگیز است.


من راجع به هیچ کدام از شما نمی دانم، اما خود من در زندگی دریافته ام که یکی از بدترین احساسات دنیا این است که متوجه شوید کسی به شما دروغ گفته است. وقتی حقیقت برملا می شود، شدت رنجی که در درونتان هنگام دروغ گفتن احساس میکردید، سه برابر میگردد. احساس خیانت، شرمساری، عدم اعتماد به خودتان و احساس احمق بودن … . به عنوان نتیجه ای از تجربه های خودم، من برای خود عادتی سختگیرانه ایجاد کردم که هرگز و هرگز دروغ نگویم. این عادت، بسیار دشوار است.

دروغ گفتن به سادگی می‌تواند همین باشد که وقتی از شما سوال میشود “حالت چطوره؟”، شما به دروغ میگویید که “خوبم” درحالکیه در حقیقت از درون احساس بسیار بدی میکنید؛ حالا هرچقدر هم که آن دروغ مهم و حیاتی باشد و بیان آن باعث تغییر زندگیتان شود؛ هرچقدر هم که پیچیده باشد، گفتن این عبارت دروغین: “واقعا کارت عالیه” به یک کارمندی که همه میدانند روزهایش را با رنج و ناراحتی سپری میکند، کار درستی نیست. هر چقدر هم گفتن حقیقت دشوار باشد، بنظرم راستش را گفتن بهترین کار است. چرا که ندانستن، حتی بدتر از آن است که دروغی را باور کرد.


مقاله مرتبط: “تشخیص دروغ از راست


ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم یا مجبورشان کنیم که حقیقت را بگویند و هر چقدر هم که در اینترنت، مقاله هایی وجود داشته باشد راجع به اینکه چگونه یک دروغگو را شناسایی کنیم، باز هم ممکن است هرگز ندانید که آیا شخصی به شما حقیقت را می‌گوید یا نه؟ تنها کاری که می توانید بکنید این است که خودتان، همواره حقیقت را بگویید.

ناراحت کننده ترین چیزی که من میبینم این است که مردم گاهی دروغی می گویند که در آن گیر می کنند و نمی دانند چطور از دست آن خلاص شوند و یا حتی بدتر، شاید نمی خواهند از دست آن خلاص شوند. آنها فکر میکنند که آن دروغ ممکن است به صلاح آن فرد باشد؛ اما آیا این واقعاً درست است؟ آیا تا به حال کسی از اینکه به او دروغ بگویند خوشش آمده است؟


راه هایی که در ادامه میخوانید، قدم هایی هستند برای گفتن حقیقت که من در طول عمرم با سختی بسیاری آموخته ام.

۱. اگر مزه ی خوبی نمیدهد، آنرا نخور

اگر کسی به شما چیزی می گوید یا کاری انجام می دهد که آن را دوست ندارید و یا راجع به آن حس خوبی پیدا نمی کنید، سعی کنید از جمله هایی نظیر اینها استفاده کنید: “من واقعا از این حرفت خوشم نیومد” ، “وقتی اون حرف رو زدی حس خوبی نداشتم” یا “ترجیح میدم که به من نگی چه کار کنم یا نکنم”. دروغ هایی که میگویید و وانمود کردن هایتان ممکن است کوچک به نظر برسند، اما توقف ناپذیرند. اینها همان دروغ هایی کوچکی هستند که ذره ذره جمع میشوند و روزی میرسد که به گذشته خود نگاه می کنید و متوجه می شوید که در تمام زندگیتان دروغگو بوده اید.


۲. سوال کنید

می تواند سوالی کوچک باشد مانند اینکه: “واقعا از این کارت لذت بردی؟” یا سوالی صادقانه تر مانند: “چه لذتی از این کارت می بری؟”. سوالتان میتواند راجع به یک موضوع بخصوص باشد مانند: “از قصد میخواستی منو نادیده بگیری که بدون گفتن به من، خواهرت رو دعوت کردی که ۳ ماه در خونه ما بمونه؟” یا جمله ای با شدت بیشتر مانند: “این مسئله اذیتت نمیکنه که ما دیگه از همدیگه خوشمون نمیاد؟”.  گاهی اوقات سوال پرسیدن باعث شروع مکالمه ای می شود که کارتان را خیلی راحت تر می کند تا حرف دلتان را بزنید و حقیقت را بگویید.


۳. به خودتان اعتماد کنید

به این مسئله اعتقاد داشته باشید که به اشتراک گذاشتن احساسات و افکار تان کار خوبی است. این حق شما است که نظر واقعی خود را بیان کنید. در واقع اگر این کار را نکنید، به زودی شروع میکنید به دور شدن از تمام چیزهایی که به آنها علاقه دارید و عاشق انجام دادن آنها هستید. بدترین اتفاقی که می تواند بیفتد چیست؟ ممکن است چیزی تغییر کند و تغییر همیشه چیز خوبی است چرا که دنیا هرگز به عقب بر نمی گردد و تنها به سمت جلو حرکت می کند.این را همیشه به خاطر بسپارید.

حقیقت

۴. بنویسید؛ حقیقت را، احساساتتان را، افکارتان را

گاهی اوقات حقیقت آنقدر پیچیده است که حتی برای خود شما نیز دشوار است که از آن سر در بیاورید. در چنین مواقعی، نوشتن آن می تواند کمک کند. یک نامه یا حتی یک یادداشت بنویسید. حتی اگر آن یادداشت عهدی است که شما با خودتان می بندید و زمانی حتمی تعیین میکنید تا حقیقت را به آن شخص بگویید؛ این، کارتان را راحتتر میکند. این مسئله، مخصوصا راجع به احساسات کاملاً صدق میکند. چرا که احساسات حقایقی هستند که طبیعتی منحصر به فرد دارند. اگر راجع به احساسات تان حقیقت را نگویید، ممکن است زندگی ای را تجربه کنید که تنها نیمی از آن  واقعا زندگی شده است و پر از فرصت هایی بوده است که می توانستید از آن ها استفاده کنید تا هر چه بیشتر شاد باشید و رشد کنید.


۵. حقیقت را با عشق بیان کنید

حالا چون که حقیقت را باعشق بیان کرده اید به این معنا نیست که شخص مقابل عصبانی نشود، اما باز هم باید بر این مسئله تاکید کنم که شما می‌توانید فقط و فقط روی حقیقت خودتان کنترل داشته باشید. زمانی که ابر عصبانیت و تنش محو می‌شود، ممکن است حداقل یک نفر وجود داشته باشد که به راستی آن چه که می خواستید بیان‌کنید را درک کرده باشد.


۶. کمک بگیرید

این درخواست کمک می تواند هر چیزی باشد. چه از یک شخص با تجربه و متخصص در این موضوع کمک بگیرید تا به شما کمک کند حقیقت را بگویید یا اینکه از شخص مقابل درخواست کنید تا آنچه که قرار است بگویید را درک کند. می‌توانید از همچین جمله استفاده کنید: “من راجع به مسئله ای به کمک و درک تو نیاز دارم، چون چیزی که می خوام بهت بگم ممکنه برات خوشایند نباشه و برای من هم گفتنش خیلی سخته” ؛ اگر همچین جمله ای روی آن شخص تاثیر نگذارد، آنگاه هیچ کار دیگری نیست که موثر واقع شود.


۷. ابتدا با خودتان روراست باشید

کمی وقت بگذارید و تلاش کنید تا واقعاً بفهمید که چرا دروغ گفته اید. تصور کنید که اگر شخص مقابل بودید چه احساسی داشتید. تلاش کنید تا سر در بیاورید که واقعاً از زندگیتان چه می خواهید. به طور بی رحمانه ای راجع به این مسئله صادق و روراست باشید. نگران نباشید که دیگران ممکن است چه بگویند و یا چه فکری کنند. هر چقدر هم که باور داشته باشید که انسانی “خوب” هستید، اگر با حقیقت خویش زندگی نکنید، آنگاه تمام زندگیتان ممکن است تنها یک دروغ بزرگ باشد، موافقید؟


منبع: huffpost.com

نوشته‌های مشابه

11 دیدگاه

  1. با سلام و سپاس فراوان
    دروغ متضاد و مخالف صداقت و راستگویی است ولی بیش از انکه جنبه شخصی و شخصیتی داشته باشد یک خصوصیت و چالش فرهنگی و اجتماعی است.
    خواهش می کنم به این کلماف دقت کنید و توجه داشته باشید که اولین بار انها را کجا شنیدید یا خواندید:
    راست فتنه انگیز – حقیقت تلخ -دروغ مصلحت امیز , تقیه و… و هزاران جمله یا کلمه مشابه که ما را تشویق به دروغ گویی و حفاظت از منافع شخصی می کند؟ در جایی که زندگی می کنید ایا به همه اطمینان دارید یا با شک به همه نگاه می کنید؟ (دروغ سبب از بین بردن هر گونه اطمینان در سطح شخصی و اجتماعی می شود).
    روزی چند بار به خود و دیگران دروغ می گوییم و چرا؟؟؟ اگر واقعا به انها می خواهیم نگاه کنیم ببینیم چقدر مسئولیت پذیر شده ایم و به تعهدات شخصی و اجتماعی خویش عمل (نه حرف) می کنیم؟ ایا این موضوع که شخص درغگو می تواند با خونسردی به هر عمل خلافی دست بزند, عرف اجتماعی ماست یا یک عادت, محصول بی بدیل جهل و خرافات است در یک جامعه منفجر و منهدم از اثار درو غگویی, به چه کسانی می شود اعتماد کرد؟؟؟
    پامبر اسلام می فرماید: اگر همه کارهای بد و ناپسند دنیا را در جعبه ای گرد هم اوریم کلید قفل این جعبه دروغ است.
    دروغ و غیبت , منشا قضاوت سایرین نسبت به ماست که چگونه انسانی هستیم و چگونه افسار خویش را دست نفس خویش سپرده ایم و بدتر که جواز هر عمل نابهنجاری را از پیش برای خود صادر کرده ایم…
    دروغ در بعضی کشورها, بدترین فحش یا حرف نا مناسبی است که می توانیم به کسی بگوییم ولی ما می توانیم لباس عرفی و… برایش جور کنیم و در نهایت, که همه به دروغ الوده اند, مجوز لازم برایش صادر کنیم…
    دروغ در همه ادیان و ایین ها, زشت و ابزاری شیطانی است. گذر کنید که بعضی ان را قدسی شمرده و تفدیس می کنند. اعمال هر انسانی مبنای قضاوت خود اوست نه شخص دیگری. هر کسی ان را درو خواهد کرد که قبلا کاشته است.
    تصور من از صدافت هم چنین است که با همگان صادق بودن, جالب که نه حتا حماقت است. حرفی که سبب خسارت و ضرر برای دیگران است نباید گفته شود ولی دروغ هرگز… سکوت در مواقعی بهترین صحبت و جواب است.
    سکوت, محبت و هدیه ای ویژه است که در کنار عشق و درست کرداری و… بایستی انها را تمرین کنیم تا به “پذیرش” خود و دیگران, همانجوری که هستیم (نه ان شکلی که می خواهیم باشبم), دسترسی یابیم.

دیدگاهتان را بنویسید