پنج علامتی که نشان می دهد شما کودک درون خود را نادیده می گیرید

 Inner-child-spirituality-self-love (1)

منیت شما نقابی است که کودک درونتان بر چهره می زند. اما ذات کودک درون شما، جامه ی بی آلایشی است که خود برترتان را آراسته می کند . این بازی خلقت است، هدف این نیست که از بازی فرار کنیم بلکه حداقل باید یاد بگیریم چگونه با شناخت ظرفیت کامل خود، برای سعادتمان بازی کنیم. این جوهره ی ادراک است.”  مت کان

مفهوم شفای کودک درون همان چیزی است که در معالجه و خود-درمانی و در محافل معنوی مورد بحث قرار می گیرد. بسیاری از مردم ممکن است به مفهوم شفای کودک درون فقط به عنوان یک تاکتیک خود-درمانی دیگر برای افرادی که قدرت چیرگی بر زندگی گذشته یا دوران کودکی شان را ندارند نگاه کنند. کسانی که در سفر بیداری کوله بار سنگین تری دارند، تجربه ی متفاوتی خواهند داشت.

پروسه ی شفای کودک درون در واقع فرآیندی به سوی یکپارچگی، آگاهی واحد، و یگانگی  کامل خود ما است. به این معنی که هر کسی که در حال طی یک فرآیند بیداری معنوی است باید در یک زمانی از این جنبه ی آن عبور کند.

شفای کودک درون فقط مخصوص کسانی نیست که گذشته ای زیان بار و یا دلخراش داشته اند. این فرآیند رو در رو شدن و سپس در آغوش گرفتن جنبه های آسیب پذیر و ریشه دار عمیقی است که ما اغلب سعی در پنهان کردنشان از دنیای خارج و یا حتی از خودمان داریم. تا زمانی که آسیب پذیر ترین تکه های وجودی ما مورد پذیرش و محبت قرار بگیرند ما در موقعیتی قرار می گیریم که نه تنها سعی می کند ما را به صادق بودن با خودمان در ارتباط با این آسیب پذیری های عمیق وا دارد، بلکه ما را به سوی عمیق ترین تسلیم راهنمایی می کند، زمانی که اراده ی شخصی ما با اراده ی الهی ادغام شود.

حقیقت امر این است که، در واقع کودک درون ماست که نمایش زندگی ما را اجرا می کند. او بخشی از وجود ماست که همه چیز را در قلبمان احساس می کند، و عاملارتباط مستقیم ما با عالم معنوی و درون است. تا زمانی که کودک درون، با هر چیزی که هست و با حس هر کاری که انجام می دهد، بدون قضاوت، احساس امنیت کند، ما را در برابر رویاهایمان و احساساتمان مثل حس ترس، حفظ می کند؛ اما ما دوباره آن را در جستجوی شادی و لذت در یک فرد و رابطه، مکان و یا هر چیز دیگری خارج از خودمان، رها می کنیم.

داشتن یک کودک درون خوشحال، یعنی این که سه چیز خیلی مهم در مورد زندگی ما وجود دارد:

 یک خود یکپارچه، قضاوت نشده و پذیرفته شده؛ که به معنای کامل بودن با خود است. چنین ویژگی ما را پر انرژی و آماده برای دریافت معنویات و مسائل درونی می کند. دوم احساس امنیت و سوم اعتماد به نفسی ست درون خودمان. کودک درون خوشحال، سپر محافظی در برابر احساسات ناامنی و عدم اعتماد بنفس و عزت نفس است. با تقویت اعتماد به نفسمان می توانیم یک کودک درون شاد را در خود پرورش دهیم و به خود احساس امنیت القا نماییم. عزت نفس، ما را با خودمان تکمیل میکند.


دریافت فایل صوتی افزایش عزت نفس و خودباوری


پنج نشانه ی زیر بیان گر این هستند که شما کودک درونتان را نادیده می گیرید:

  1. تصمیماتی می گیرید که به صلاحتان نیستند.
    آن چیزی که کودک درونی ما بیشتر به دنبال آن است، انتخاب های بی قید و شرط است. اغلب مواقع، کودک درونمان ما را با تصمیماتی که فکر میکنیم به نفعمان نیستند امتحان می کند و معمولا این چیزی است که ما بارها بابتش خودمان را به شدت قضاوت و سرزنش کرده ایم. مثلا احساس میکنیم بچگانه رفتار میکنیم و حتی از دیگران می شنویم که “بزرگ شو!” وقتی برای تصمیماتی که به نفعمان نیستند شروع به قضاوت و سرزنش خودمان می کنیم، کودک درونی ما دچار احساس عدم پذیرش می شود. موثر ترین کاری که می توانیم برای پذیرش کودک درونی مان انجام دهیم این است که خودمان را دوست داشته باشیم و هنگام تصمیم گیری پیشنهاد های کودکانه او را بررسی کنیم و برایش دلیل بیاوریم که به فلان علت نباید چنین تصمیمی را بگیریم.


  2.  به جای اینکه به خودتان اجازه دهید که احساس کنید، به منطق ذهنی وابسته اید.
    تمام رهروان مسیر بیداری با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. اغلب افراد به جای اینکه به کودک درونشان اجازه دهند تا چیزی را عمیقا احساس کند، می گذارند قلبشان در اضطراب، ناامیدی و دلهره قرار گیرد. آن ها سعی می کنند چرایی چیزی را که اتفاق افتاده با توجیه چیزی که از دست رفته است توضیح دهند. کودک درون ما ممکن است غمگین شود، خشمگین شود، دلسرد شود، عاشق شود و… . مهم این است که بجای سرکوب احساساتش با منطق گرایی محض، به احساسات او احترام بگذاریم و برایش ارزش قائل شویم. برای نمونه، ممکن است از اینکه به شغل رویایی مان نرسیده ایم ناراحت باشیم، و اکنون سعی کنیم با دلایل به ظاهر منطقی مثل شرایط جامعه، عدم موفقیتمان را توجیه کنیم، یا برعکس با سخت ترین احساسات خود را غرق کنیم و در یاس بمانیم و اجازه دهیم بیچارگی بر ما چیره شود. هر دوی اینها به کودک درون ما ضربه می زند. اگر تصمیم بگیریم جملاتی مثل “هیچ چیز تصادفی نیست، به نیمه ی پر لیوان نگاه کن و …” را به زبان بیاوریم؛ در اینصورت ممکن است توجه مان معطوف به سمتی از احساساتمان شود که ناراحت است و در نتیجه این قسمت را مورد احترام قرار دهیم. با احترام گذاشتن به احساسات و رها کردن آنها، کودک درونمان بر ترس ها و غم ها غلبه خواهد کرد. مثلا او می تواند از یک حسرت ساده به موفقیت و پیشرفت برسد اما اگر شما این حس را در او قضاوت کنید، حسرت به حسادت بدل خواهد شد و شما باور می کنید که فرد حسودی هستید.


  3. به احساسات دیگران بیشتر از احساسات خودتان اهمیت می دهید.crying-baby-boy-
    این یک حقه ی دیگر برای رنج کودک درون در فردی است که توانایی درک احساسات دیگران را دارد. افرادی که حساس به انرژی هستند و یا با احساسات و عواطف دیگر انسان ها هماهنگی بالایی دارند اغلب حقیقت واقعی خود را با ترس از این که ممکن است به احساسات فرد دیگری آسیب بزنند بیان نمی کنند. وقتی دیگری صدمه می بیند، او هم دچار صدمه می شود پس اجتناب از وضعیت هایی مانند این کاملا قابل درک است. اما هنر اعتماد پذیری را باید بدون قضاوت مورد پرورش قرار داد. این برای کودک درونی ما ضروری است که با اطمینان از حقیقت خودش سخن بگوید. برای انجام این کار ما باید راهی برای تصدیق احساسات خودمان بدون انتظار اینکه دیگران حقیقت ما را مانند بقیه می پذیرند یا نه پیدا کنیم. به یاد داشته باشید که صدمه ندیدن و پاک ماندن ما، در گرو چگونگی ایجاد حس اعتماد برای کودک درونی مان است. او مهم تر از هر کسی ست. اگر عزیزانتان را در رنج یافتید، او را رنج ندهید. او گناهی برای تحمل این هم ذات پنداری ها ندارد!


    مزایای حساس بودن به انرژی را از اینجا بخوانید.


  4.  بیش از حد در وضعیت های مضرّ  قرار می گیرید.
    تصور کنید کودکی هستید که والدینش او را مجبور کرده اند در کنار فردی که بدجنس است و از او سو استفاده می کند قرار گیرد. آن حجم ترس، نفرت و احساس نارضایتی بی حدی که در طول این زمان ایجاد می شود را تصور کنید. در حالی که کودک بارها به والدین خود گفته است که وجود این فرد باعث احساس ترس و آزار او شده است، اما والدین هیچ کاری در این رابطه نکرده اند. این دقیقا همان احساسی است که کودک درون ما دارد زمانی که ما به طور مداوم در کنار فردی قرار می گیریم که باعث می شود احساس بی اهمیت بودن یا عدم احترام و تحقیر داشته باشم. اگر موقعیتی برایمان پیش بیاید که به ضرر ما باشد و به هر نحوی نارضایتی ما را در پی داشته باشد، باید آن موقعیت را ترک کنیم. در غیر اینصورت کودک درون ما بشدت آسیب می بیند. همیشه در درجه ی نخست باید طرفدار قلب، احساس و روح خودمان باشیم و باید این کار را با توجه به این که چه کسی یا چه چیزی به ما ارزش می دهد و یا نمی دهد، انجام دهیم.


  5. از درد و احساس آن گریزانید و یا آن را قضاوت میکنید.
    درد، رنج، غم، شکست و… در هر زندگی رخ می دهد. فرار از این احساسات درست به مانند کودکی ست که برای گریه کردن در مورد چیزی مثل گشنگی مورد سرزنش قرار گرفته است یا او را رها کرده اند تا دست از گریه کردن بردارد. کودک درون ما هنگامی که توسط خود ما مورد حمایت قرار نگیرد، کاملا به حال خودش رها می شود. ما نیاز داریم تا مکانی امن برای قلب بی گناه او ایجاد کنیم تا بتواند احساسات طبیعی و صادقانه اش را بدون انتقاد بروز دهد. آسیب پذیر ترین جنبه های وجودی ما همان هایی هستند که با  ناخودآگاه ما در ارتباطند. بنابراین هرچه زودتر ما با خودمان در مورد این احساسات صادق باشیم و با آن ها خوب برخورد کنیم؛ صرف نظر از چیستی آن ها، زودتر شروع به تبدیل ترسی که بر پایه ی سیستم اعتقادی است به پذیرش و باور آن می کینم و به درمان آن خواهیم پرداخت.

 

شما می توانید از آدرس زیر فایل صوتی مراقبه رایگان برای پرورش کودک درون خود را دریافت نمایید:

https://rastmard.com/19976

منبع:  fractalenlightenment

ترجمه سفارشی از Jafar-khayam همکار راستمرد

نوشته‌های مشابه

8 دیدگاه

  1. درود بر شما
    باورهای جا افتاده از دوران کودکی چنان بر عرصه وجود چنگ می اندازند و چنان از سطح به عمق میروند و خود را پنهان میکنند که مانند یک زخم کهنه از ذهن دور میمانند. شاید ندانیم که چه چیز هایی طفل معصوم درونمان را می آزارد یا آنقدر در زندگی روزمره و بی هدف فرو رفته ایم که کودکمان را فراموش کرده ایم … هم او که وقتی باران می بارد حسی شعف گونه به دلمان متبادر میکند و گاهی دوست دارد با پلکهای بسته به خورشید بنگرد و گرمایش را حس کند…. ای کاش می آموختیم که گهگاه باید از رنجهای درونمان با کسی گفتگو کنیم با کسی که بتواند آنرا التیام دهد . در کشور ما تا شرایط روحی به حد انفجار نرسد به یک متخصص مراجعه نخواهد شد. بیایید سعی کنیم خودمان را بیشتر بشناسیم و دوست داشته باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید