سخن تائو در کتاب پو برای کمک به جریان زندگی

داستان های بیشمار قدیمی مختص کودکان مانند سیندرلا، جوجه اردک زشت و امثال این ها وجود دارد که در مورد ذات انسان و مبارزات زندگی می آموزد. این داستان ها نه تنها برای کودکان، که برای بزرگسالان نیز آموزنده اند.

یکی از کتاب های الهام بخشی که می تواند به ما در مسیر زندگی کمک کند کتاب “تائو پو” بنجامین هاف است. این کتاب مقدمه ای ساده برای تائوئیسم می باشد و نحوه به کارگیری تعلیمات در زندگی را نشان می دهد. و سخن تائو را به تصویر می کشد. در این جا برخی سخن تائو را برای کمک به جریان زندگی می توانید بخوانید.


۱. اولین سخن تائو پو به ما این است که: برخی چیزهایی در مورد خودمان وجود دارد که باید از شر آن ها خلاص شویم. چیزهایی هستند که باید تغییر پیدا کنند. اما در عین حال، نیازی نیست که بیش از حد ناامید و مبارز و ظالم باشیم. در حرکت به سوی خوشبختی، بسیاری از آن چیزها خود را تغییر خواهند داد. بعضی از آن ها هم می توانند به همان صورت در مسیر حرکت ما باشند. اولین اصل مهم آن است که ما درون خود را بشناسیم و به طبیعت درونی خود اعتماد کنیم و نور آن را ببینیم.


همان گونه که بوروس لی می گوید، به مانند آب باش، آب نمی تواند بایستد، زمانی که شما مسیر آب را با تخته سنگی مسدود می کنید از اطراف آن عبور می کند.


به طور مشابه مهم نیست زندگی چه مانعی به سمت ما می فرستد. مادامی که ما زنده هستیم، برای عبور از آن مانع، یک روز، یک ماه، حتی سالها، تلاش می کنیم. در این مدت تجارب ما، درس هایی ابدی به ما خواهند آموخت.


بروک هامپتون چنین می گوید:
به جای تمرکز بر روی چیزهایی که می خواهید به اتمام برسانید، تمرکز خود را بر روی چیزهایی جدیدی بگذارید که می خواهید به زندگی تان وارد نمایید. از سرزنش خودتان دست بردارید.


۲. دومین سخن تائو در این کتاب: دیر یا زود ما ملزم به کشف برخی از چیزهایی در خودمان می شویم که دوست نداریم. اما آن هنگام که متوجه شدیم آن ها در آن جا هستند می توانیم تصمیم بگیریم چه کاری با آن ها بکنیم. آیا می خواهیم کاملا از بین ببریم شان یا به چیز دیگری تبدیل کنیم یا در راه های سودمند استفاده کنیم؟ دو رویکرد اخیر اغلب مفید هستند، و بنابراین مبارزه را به حداقل می رسانند.


اگرچه فشردن دکمه های پیانو ممکن است صدای ناموزونی ایجاد کند اما حذف آن ها هم نمی تواند هرگز موسیقی ایجاد نماید.


به جای مبارزه برای چیزی که ما از آن به عنوان احساسات منفی یاد می کنیم، می توانیم یاد بگیریم آن ها را در راه مثبت مورد استفاده قرار دهیم.

از منظر و سخن تائو کشف خودمان فرآیندی بی پایان است و ما ملزم به مشاهده ی چند نسخه ی زشت از خودمان می باشیم. در مسیر سفر من هیولایی وجود دارد که بارها و بارها سر ترسناکش را وارد زندگیم کرده و آن خشمم است.

در مواقع متعدد غافلگیر شده ام، مخصوصا با مادرم، در موقعیت ناراحتی و ناامیدی قرار گرفته ام. نیاز فوری برای تغییر وجود دارد و من کاملا از این موضوع آگاهم. مجبور هستم یاد بگیرم که آن را در مسیر صحیحی هدایت نمایم. این همیشه در پیشرفت قرار دارد.


جبران خلیل گفت: به سمتش برو، نترس، رفتن به جلو حرکت در جهت کمال است. برو جلو و از خار های تیز و سنگ های مسیر هراسی نداشته باش.


۳. به منظور کنترل زندگی و تحقق چیزی که ارزش پایداری داشته باشد، دیر یا زود ما باید به داشتن باور برسیم. ما نیازی به محول کردن مسئولیت هایمان بر دوش افراد متکبر نداریم تا صبر کنیم سرنوشت از راه برسد و در را بکوبد. ما به سادگی تنها باید به قدرت درونی خودمان ایمان داشته باشیم و از آن استفاده نماییم. زمانی که این کار را انجام دادیم و از تقلید و از رقابت در برابر آن ها دست کشیدیم آن هنگام همه چیز بر وفق ما کار می کند.


۴. با این حال بسیاری از افراد از تهی بودن هراس دارند. چرا که این تهی بودن به آن ها تنهایی را خاطر نشان می کند. هر چیزی ملزم به پر شدن است. زمانی که فضاها پر می شوند تنهایی شروع می شود. گروه ها به شما می پیوندند. کلاس ها شروع می شوند. و هدایا برا خودتان خریداری می شوند. زمانی که تنهایی پدیدار می شود می خواهید آن را به طرقی کنار بزنید با تماشا کردن تلویزیون و یا چیزهای دیگر. اما همین جا کنار ماست. بسیاری از ما، پس از کنار گذاشتن توده ی عظیم انباشت شده، پوچی بزرگی را کشف می کنیم.


بسیاری افتخار می کنند که روز خود را با فعالیت های بی پایان و جلسات و خرید پر می کنند. با دیر خوابیدن، پرداختن به رسانه های اجتماعی، به آخر هفته اندیشیدن شاید فراموش کرده ایم که چگونه بیدار بنشینیم و هیچ کاری انجام ندهیم. سرگرمی اعتیاد است و شاید شما ندانید که در غیاب آن چه باید بکنید. زیرا سکوت چیزی است که اغلب افراد نمی دانند چگونه آن را مدیریت کنند. سخن تائو این است ذهن پرسه زن و گفتگو گر کارگاه و اتاقی از شیطان است. حقیقت این است که همه ی ما نیاز داریم با شیطان در کارگاه مبارزه کنیم و مشغولیت آن را تمام کنیم. از این زمان استفاده نمایید و با ترس های خود روبرو شوید و این تنهایی را به خلوت تبدیل کنید.


۵. بزرگسال شدن در بالاترین سطح تکامل قرار ندارد. انتهای چرخه ی زندگی داشتن ذهنی شفاف، استقلال، کودکانه دیدن است. این سطح تحت عنوان حکمت و عقل شناخته می شود. زمانی که تائو چینگ و سایر کتاب ها در مورد حکمت سخنانی مانند “برگرد به ابتدا و به مانند کودک شو ” می گویند این چیزی ست که آن ها به آن اشاره می کنند. چرا فرد به اشراق رسیده به نظر می رسد که به مانند کودک با نور و شادی پر شده است؟ چرا بعضی مواقع آن ها مثل کودک نگاه کرده و صحبت می کنند؟ زیرا آن ها هستند. عاقل و حکیم کودکیست که می داند. ذهن آن ها از چیزهای بیشمار یادگیری های کوچک خالی و از حکمت بزرگ نیستی بزرگ راه کائنات پر شده است.
کودکان آموزگاران فوق العاده ای هستند تا به ما یادآوری کنند چگونه زندگی کرده و شادی و لذت را از چیزهای عادی و کوچک زندگی دریافت نماییم.


۶.چیزها در مسیر درست و زمان مناسب اتفاق می افتند. زمانی که شما به آن ها زمان می دهید و با شرایط جلو می روید و نمی گویید که این مسئله به نظر نمی رسد اتفاق بیفتد آن زمان است که شما تلاش می کنیید تا با روش های دیگر مسئله را پیش ببرید و حل نمایید. شکست دوست شماست، شاید ناامید کننده باشد ولی وقتی به گذشته بر می گردید و نگاهی می اندازید درمیابید که بدون دردهای دیروز شما نمی توانستید در جایگاه کنونی تان باشید.
بنابراین زیاد سخت نگیرید. آیا سعی کرده اید که گلی را قبل از شکفتن باز کنید؟ نه نمی توانید، هر چیزی زمان خود را دارد. صبور باشید چیزهای خوب در مسیر خود هستند.


۷.با این همه هوش محدودیت هایی دارد. قضاوت های مکانیکی و اظهارات هوشمندانه با گذر زمان نیاز به اثبات دارند. زیرا به نظر نمی رسد مسائل عمیقا با آن ها شروع شوند. همه در حال رشد و یادگیری هستند. هوش خوب است اما هرگز به دلیل فقدان دانستن کسی را نادیده نگیرید. همانطور که بودا گفت یک شمع می تواند شمع های بسیاری را روشن کند و هنوز درخشش خود را دارد.


۸.شیوه ای از زندگی می گوید “پیرامون مسیر و قدم های بعدی، چیزها بر علیه نظم طبیعی کار می کنند و خوشحال و شاد بودن را دشوار می نمایند. و فقط تعداد اندکی به جایی می رسند که در ابتدا شاد و خوب بودند. بقیه خسته شده و در طرفی از مسیر می افتند و لب به لعن دنیا می گشایند.


۹.و در نهایت آخرین سخن تائو در کتاب پو این مورد است که: ذهن خالی برای پیدا کردن مروارید ارزشمند است. زیرا می تواند ببیند در روبروی خود چه چیزهایی قرار دارد. زمانی که ذهن شفاف صدای آواز پرنده را می شنود ذهن دانش زده و پر از هوش شگفت زده می شود که چه نوع پرنده ای در حال آواز است. دانش و عقل گرایی با نوع اشتباه مسائل مطرح می شوند و ذهن گیج با دانش، هوش و ایده های خلاصه به جای دیدن، قدردانی و استفاده از چیزی که درست است به دنبال چیزهایی است که مهم نیستند و یا اصلا وجود ندارند.


منبع:

۹ Quotes from the Tao of Pooh to Assist Life’s Flow

 

نوشته‌های مشابه

13 دیدگاه

  1. سلام و درود
    بسیار جالب و قابل تامل
    عجب مقاله ای، ولی انجام دادن آن بنظرم ممارست و تلاش نیازمند، و از همه مهمتر آگاهی داشتن به خود را میطلبد
    در لحظه بودن، در لحظه زندگی گردن، و شاد بودن،
    گفتن ساده است ولی انجامش هوشیاری ژرفری نیازمندست
    هزاران هزار بر درود بر نگارنده این مقاله
    مچکر و سپاسگزارم

  2. با سپاسی مجدد. هر گاه این مقاله پر معنا و مفید را می بینم در هر بندش در سکوت کامل به چه نتایج عجیبی دست می یابم. به مرور انچه که می دانم و گستره ای از نااگاهیهایم و ندانسته هایم, شگفت در مقابلم صف می بندند و سخنان آن انسان شریف و بزرگوار یادم می اید ” اکنون باید بدانیم که بسیار کم می دانیم…” . به سفر زندگی خویش می نگرم که چگونه از جهالت و رنج و… رهایی دادم… و به مسیری رهنمون شدم که هر چند صاف و اسفالت است به خاطر نفس و خودخواهیم هر ان ممکن است به هزاران جاده خاکی در طول این مسیر و سفر بی انتها, پیچانده شوم تا به صورت سلولی دریابم که میان بلوغ جسمی و عقلی, هزاران کیلو متر فاسله است.
    من با درد مادرم به این جهان پای می گذارم و متولد می شوم ولی برای خلاصی از زندان ذهنم و روانم, باز باید متولد شوم ولی این بار با درد, رنج, مذلت و تلاش خودم تا به هوشیاری برسم که گاه انهم با فریب های خودخواهیم, متزلزل می شود ولی مهم اینست که باز به جاده رستکاری بازگردم مانند دوپرخه سواری که اگر پا نزند خیلی زود سرنکون خواهد شد حتا اگر قهرمان رشته رکابزنی و دوپرخه سواری باشد…
    … و اینکه بجز سفرهای تفریحی که به گوشه و کنار دنیا می کنیم و بسیار لازم است تصمیم به انجام بزرگترین و طولانی ترین سفر خویش بگبریم و ان تجربه مسافرت به درون است که خویش را در کمال صداقت بشناسیم. این سفر که طولش از مغز به دل است در ظاهر بیشتر از دو وجب نیست ولی طویلترین راه در دنیاست … تا چشم سوم ما باز شود و ببینیم که تا کنون هیچ ندیده ایم و این حقیقت را بپذیریم که تا کنون کور بوده ام, من انچیزی را دیدم و شنیدم که شخصیت قلابی ام می خواست, شخصیتی که با تیتر تحصیلاتی, پول, جنسیت و زیبایی ام و… و… هویت گرفته و برای همین پوشالی و توخالی است. بدبختی اینست که تمام اینها را می دانیم و به همین دلیل در پی کمی ارامش, شادی, عشق, امنیت و… گرفتاریم…

  3. با سپاس. مطلبی عمیق و پر از مسائلی که به ظاهر ساده به نظر می رسد ولی اجرای انها ابدا آسان نیست. از شروع مقاله که تاکید دارد گاهی و در شرایطی, بهترین کار ان است که هیچ کاری نکنیم و بی عملی ما گفتن “نه” به جدال و دست و پا زدن بیهوده در دریاست که مسبب فرو رفتن بیشتر ما در قعر می شود و هم دریافت موهبتی به نام “پذیرش” است و “سکوت” که معجزه دریافت و درک درونی و بیرونی و شناخت بیشتر از پدیده هاست. اشنایی با درون نا آشنای خویش, که دروازه ناگشوده ما برای کسب موفقیتهای مادی و معنوی است تا رسیدن به سعادت , خوشبختی, عشق, حقیقت, صلح و… که در پس غبار سهمگین خودخواهی درونی همیشه دست نیافتنی می رسد. پایان دادن به جنگ و مبارزه بیهوده ما برای رسیدن به انچه که زمان و شرایطی لازم دارد تا امید…

دیدگاهتان را بنویسید