چقدر ذهن خود را می شناسید؟ چقدر از کارکردهای ذهن خود باخبرید؟
معمولا اولین راهکاری که برای شناختن ذهن پیشنهاد می شود بستن چشم ها و توجه کردن یا به اصطلاح نگاه کردن به افکار و تصاویری ست که در مغز یا پرده پشت چشمانتان شکل می گیرند.
برای امتحان می توانید دفترچه و قلمی کنار خود گذاشته و چشمان خود را ببندید. طی ده دقیقه هر فکری که به مغزتان می آید را یادداشت کنید و دوباره چشمان خود را ببندید، در آخر به آنچه نوشته اید بنگرید. خواهید دید که اغلب فکرهایتان مربوط به نگرانی از فلان اتفاق، ترس از فلان چیز، برنامه ریزی برای انجام فلان کار، قضاوت راجع به فلان فرد یا تحلیل رفتار او و در نهایت یادآوری تعدادی از خاطرات گذشته می باشد. بطور کلی ذهن همیشه مشغول امور مربوط به گذشته و آینده ست و تمامی نگرانی ها، ترس ها، قضاوت ها، پیش بینی ها، تحلیل های بی مورد و برنامه ریزی های زودتر از موعد ناشی از کارکرد آن می باشد.
شاید بگویید پس فکر کردن و برنامه ریزی، تجزیه و تحلیل و فعالیت های دیگر مغزی که به آنها نیاز داریم چه؟! این فعالیت ها بسیار کاربردی و لازم هستند ولی اگر توجه کرده باشید تنها زمانی صورت می گیرند که قصد دارید به آنها بپردازید. مثلا قصد می کنید که فکر کنید و راه حلی برای یک مشکل “واقعی” پیدا کنید.
پس، منظور کلی از خاموش کردن ذهن در علوم معنوی، فعالیت های مداوم، ناآگاهانه و بی اهمیتی ست که در مغزمان جریان دارند و تنها موجب تحلیل رفتن انرژی، ناراحتی و دور ماندن از خود حقیقی مان می شوند.
در واقع ندای روح و صدای ذهن مانند دو کفه ترازو عمل می کنند و تا زمانیکه ذهن آرام نگیرد ارتباطی با درون برقرار نخواهد شد و به تبع آن شناختی نیز از خود حقیقی مان حاصل نشده و قادر نخواهیم بود به درستی از هدایت درونی مان بهره گیریم.
مقاله مرتبط: “خود برترتان آماده پیوند با شماست“
هنگامی که با روح خود و ندای درون مان یا همان استاد درون مان ارتباط گرفتیم، معجزات بوقوع می پیوندند. می توانیم در مورد زمان حال و پیشامدهای روبروی خود جویا شویم، برای حل مشکلاتمان راهنمایی دریافت کنیم، به خود درمانی بپردازیم، به عوالم درونی سفر کنیم، به توانایی های روحی مان آگاه شویم و بسیاری امکانات دیگر که از تصور خارج است. همچنین جمله ای که امروزه بسیار می شنویم ولی اغلب درک درستی از آن نداریم یعنی “در حال زندگی کردن“، یکی از نتایج مهم فاصله گرفتن از ذهن می باشد.
کلیپ مرتبط: “چگونه در زندگی خود به تعادل و آرامش برسیم؟ ( راز بودن در زمان حال )“
هرچه ذهن خود را بهتر بشناسید و بیشتر بتوانید آن را تشخیص دهید، کمتر درگیر بازی هایش می شوید و به تدریج می توانید خود را از آن جدا کنید که البته کاری زمان بر است و توجه بالایی می طلبد.
هنگامی که قادر شوید کارکردهای ذهن را در خود شناسایی کنید، شروع می کنید به کنترل کردن ومهار کردن آن ، کاری که در مراقبه توسط افراد انجام میشود. هر چند این امری طبیعی ست اما پس از مدتی درمی یابید که این جنگ ثمره ای ندارد و با این کار تنها انرژی های خود را هدر می دهید و به این شکل نمی توانید از شر آن خلاص شده و به آرامش برسید. اینجاست که متوجه می شوید منظور برخی از اساتید بزرگ معنوی مانند اوشو، سادگورو و رام داس از رها کردن ذهن و عدم کنترل آن چیست.
مقاله مرتبط: “مراقبه چیست و فواید آن کدام اند؟“
برخی از روش های کاربردی که این اساتید پیشنهاد کرده اند در زیر آمده ست:
۱- تمرکز روی یک نقطه مشخص مانند نور شمع، نقطه سیاه و یک ماندالا
۲- توجه به تنفس یا ضربان قلب و یا شمردن آنها برای چند دقیقه
۳- نگاه کردن جریان افکار بدون مداخله و درگیری با ذهن برای مدتی تا آرام گیرند
۴- خسته کردن ذهن با فعالیت هایی ذهنی مانند آنچه در مراحل اولیه مراقبه های پویا تمرین می شوند
۵- تلاش برای فاصله گرفتن از ذهن و تصور آن بعنوان کالبدی دیگر و جدا شدن از آن که پیشرفته ترین راهکار است
در هر صورت، ذهن ما طی سالها چنان تربیت شده که بیکار نماند و همیشه مشغول فکری باشد و جدا شدن از آن نیز سالها تمرین و توجه می طلبد. ولی با توجه به نتایجی که حاصل می شوند بطور قطع تلاشی ست که ارزش بالایی داشته و در حقیقت پایه و پیش نیاز کلیه تمرینات معنوی و دست یابی به توانایی های روحی می باشد.
ممنون
تمرکز روی شمع خیلی عالیه
خاموش کردن ذهن مهمترین کاریه که باید روزانه انجام داد
زیبا بود
ذهن را به عنوان کالبدی جدا در نظر بگیریم؟
عالی
مطالب جالبی بود
خیلی کاربردی و مفید بود ممنون
بسیار عالی بود ممنونم
با عشق و آرامش ♥
اگر ترضيحي در مورد مفاهيم كلماتي مانند ذهن و هشياري و اگاهي و روح و فكر و از اين قبيل با ذكر مثالي كه قابل درك تر بشن بدين مطمئنا بسياري از برداشتهاي اشتباه در مورد مفهوم اين قبيل كلمات از بين خواهد رفت و همه به تعريف واحدي ميرسيم .با تشكر
ممنون از مطالب بسیار مفید و کاربردی
خصوصا در جامعه امروز که درگیریهای ذهنی خیلی زیاده
پاینده باشید
بسیار عالی
ممنون بابت مطالب کاربردی تون
با سپاس. در این مرحله می توانیم به صورت کلی دو جهان را شناسایی کنیم جهانی که با منطق, ریاضی, فیزیک,… و… به شناسایی واقعیتها – ماده و حرکت – رابطه انها با زمان می پردازد جهان دوم جهانی است که بر اساس حقیقت مطلق و عشق بر اساس این حقیقت حرکت می کند.پیش فرض : می دانیم که بین حقیقت و واقعیت تفاوت بسیلر است ولی به خلاصه ای بسنده کنیم. جنگ یک واقعیت است و وجود دارد ولی صلح یک حقیقت است که می تواند باشد یا با عشق شکل یگیرد. تفاوت از زمین تا اسمان است. تفاوت میان عاشق بودن و زمینی بودن است. اگر به هوش و ذهنیت خود بها و ارزش می دهید چیزی از عشق نخواهید فهمید. عشق با منطق تبیین نمی شود بلکه معیار ان ایثار است یعنی در مقابل انچه عرضه میداری, نه توقعی است نه طلبی. همه گرفتاری و اشوب روشنفکران بخصوص در عرصه متافیزیک, در اینست که در انتخاب نگرش بین این جهان و ان جهان, در نوسان هستند گاهی تلاش می کنند مسائلی مانند خدا و خلقت را هم با دانسته های این جهانی, توجیه نمایند در حالی که جهان حقیقی “دلی” است و جهان واقعی امورش با “ذهن” می گردد و سر و کارش با فریب و “نفس” است پس هیچکس قادر به شناخت خدا و انرژی کائنات با تفکر و منطق ذهن نخواهد بود. اینجاست که اشو می فرماید “تمام چیزهایی را که از ابن دنیا کسب کرده ای مانند تحصیلات, اموزش, پرورش, پول و مال و… بیرون بریز و به کودک تبدیل شو تا معصومیت را دوباره دریابی… و…”.
با سلام و درود!
بنده کاملا موافق فرمایش شما استاد بزرگوار هستم!
لیکن جا دارد که نکته هایی را به این فرمایش اضافه کنم!
***درست است ک هرگز شعور آگاه و منطق در فیزیک و علوم متافیزیک قادر بشناخت خداوند نیستند!
بقول فیلسوف “هیدگر” خداوند هم “عدم”است و هم “وجود” لیکن شناخت خداوند از جلوه های “وجود” هم کفایت میکند و وقتی این شناخت وجودی تقریبا کامل میشود که با حیطه”خودآگاهی”و یا “دریافت شهود” همراه شود!
زیرا در “شهود” هر مسئله منجر به یقین میشود و نه “فرضیه” و نه “احتمال”!!!
هرچند که هرگز به جلوه های “عدم”خداوند پی نخواهیم برد.
ولی جلوه های “وجود” کفایت میکند و همین بس است.
افرین علی اقا.
👍👍
سپاس… پس از کسب کلی اطلاعات و دانش در مورد ماهیت ذهن و شناخت آن ، طی مسیر و مراقبه و روشهای کنترل و تمرکز ذهن و …………در آخر به این نتیجه خواهیم رسید که ” آنجا” هیچ چیزی وجود ندارد از ابتدا هم وجود نداشته . ذهن را ساخته ایم تا از بار شناخت تجلیات آن شاخه خالی کنیم. میفهمیم که ذهن فقط یک بستر برای تجلی افکار و احساسات بوده بجای آنکه به اافکار نگاه کنیم به ذهن بعنوان یک پدیده مستقل نگاه کرده ایم. فقط از خودمان یه منیت جدید خلق کرده ایم و با آن بیهوده به مبارزه پرداخته ایم . ذهن مثل پرده ویدئو پرژکتور است فقط منعکس میکند پرده را رها کنیم به اصل قضیه نگاه کنیم. (با سپاس … عذر خواهی میکنم حس میکنم جمله بندی ها طوری شد که یک “همه چیزدان” بیان میکند)
سپاس از اين چشمه ي معرفتي كه ذهنمونو شستشوي زلال داد…در ارتباط با ذهن و درگيري هاش خيلي عالي و راهگشا توضيح داديد اما يه بخش ديگه كه خيلي هم براي افراد شاغل مسئله س، درگيري هاي ذهني اي هست كه در محيط كار ايجاد ميشه و استرسزا و حتي انرژي گير هم هست و بالاجبار در طول روز با اون مواجهيم و كاري هم نميشه كرد…به نظر شماتوصيه چيه در اين موارد.
ممنون از توضیحات مکمل شما. بله، در زندگی انواع مسائل استرس زا که ذهن با اونها درگیر میشه وجود دارن ولی بطور کل آگاهی ما از اینکه اینها اغلب درگیری های ذهنی هستند کمک میکنه تا بتونیم مدیریت شون کنیم و از اونها فاصله بگیریم، در واقع کمتر تحت تاثیرشون قرار بگیریم.
درود و سپاس .