نشانه های سرطان روح چیست؟
سرطان ترسناکترین بیماری ست که هرکس ممکن است به آن مبتلا شود. وقتی میشنویم کسی سرطان گرفته، ناخودآگاه، این واژه برای ما با مرگ یا بیماری صعبالعلاج گره میخورد. اما چیزی که شاید تابهحال به گوش شما نخورده باشد این است که همه چیزهایی زمینی معادلی نیز در عالم بالا دارند و همانطور که سرطان جسمی داریم، سرطان روح نیز وجود دارد! اما سرطان روح چیست؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است ببینیم اصلاً سرطان یعنی چه؟
سرطان وقتی اتفاق میافتد که سلولهای بخشی از بدن هماهنگی خود را با کل بدن از دست دهند و بهنوعی خودمختار عمل میکنند. تمام مواد غذایی و اکسیژنی که به بخش خاصی از بدن فرستاده میشوند را بدون توجه به کارکرد آن میسوزانند و بیشتر و بیشتر میخواهند، بهطوریکه کل سیستم را از تعادل خارج میکنند و بدن را برای تأمین انرژی لازم برای ادامه بقایش دچار مشکل جدی میکنند و این عدم تعادل در موارد بسیاری به مشکلات شدید و حتا مرگ میانجامد.
به همین ترتیب، سرطان روح هم زمانی اتفاق میافتد که یکی از بخشهای روح دچار رشد غیرعادی شده باشد و ارتباطش را با کل روح از دست دهد. همانطور که همه اعضای بدن میتوانند دچار سرطان شوند، بخشهای مختلف روح همچون ذهن، روان ناخودآگاه، کالبدهای مختلف و.. نیز میتوانند دچار سرطان شوند. تنها تفاوت سرطان روح با سرطان جسم در این است که سرطان جسم در بدن به سرعت آشکار میشود و در صورت عدم درمان، درنهایت منجر به مرگ میشود. اما سرطان روح هیچ علامت فیزیکی ندارد و میتواند مدتی بسیار طولانی ادامه یابد. در زیر علائمی را که نشانگر سرطان روح هستند، شرح میدهیم.
نشانه های سرطان روح:
- خلق افسرده: فرد همیشه غمگین، افسرده و ناامید است و ذهنش همیشه تاریک است. بهطوریکه هرچه در حافظهاش به عقب برمیگردد، هیچ زمانی را نمییابد که در زندگی شاد و خوشحال و راضی بوده باشد و همه خاطراتش تاریک است.
- پوچی و نا امیدی: فرد به پوچگرایی مطلق رسیده است و فکر میکند هیچ تغییر یا رخدادی امکان ندارد برای او شادی به همراه داشته باشد، گویی که امید از وجودش رخت بربسته.
- زندان ذهن :فرد کوچکترین کنترلی بر ذهنش ندارد و ذهنش در ۲۴ ساعت حتا در بهترین و شادترین لحظات روزش در حال فعالیت و حرف زدن است، بهطوریکه انگار فرد در این دنیا زندگی نمیکند و همیشه یک دنیای ذهنی موازی برای او وجود دارد که “واقعیتر” از دنیای ملموس فیزیکی است. بهعبارتدیگر فرد توانایی غرق شدن در هر کار و فعالیتی را ازدستداده است.
- عدم یادگیری: فرد توانایی یادگرفتن مهارت یا دانشهای جدید را بهکلی از دست میدهد. انسانها به یادگرفتن و نو شدن زنده هستند اما کسی که با سرطان روحی دستبهگریبان است، هیچ انرژی اضافی برای یادگرفتن یا تطابق با محیطهای جدید ندارد.
- تمایلات خارج از تعادل: تمایلات اروس (غریزه زندگی) در فرد بسیار اندک و تمایلات تاناتوس (نیستی و مرگ) در او بسیار زیاد میشوند. کارهایی مثل روابط صمیمانه، غذا خوردن، حرف زدن، خندیدن و … برای فرد بیمعنی یا حتا رنجآور میشوند در حالی که در مقابل سختی، اندوه، گرسنگی و تنهایی چیزهایی هستند که فرد به آنها تمایل پیدا میکند. طبیعتاً این غریزهها در هر انسان سالمی هم کمابیش وجود دارند اما در فرد بیمار این تمایلات به گونهای افراطی و مداوم از تعادل خارج میشوند به حدی که زندگی را برای خود فرد و اطرافیان او غیرممکن یا بسیار دشوار میکنند.
- قطع ارتباط با واقعیت: فرد رفتهرفته ارتباط خود را با واقعیت از دست میدهد و در وهم و خیال فرو میرود. هر انسان طبیعی هم یک سری باورهای نادرست و توهمات (یا به تعبیر روانشناسی هذیانهایی) دارد اما درر صورتی که با دلایل منطقی مواجه شود، حاضر است که بهمرور باورهای غلطش را اصلاح کند اما برای کسی که سرطان روحش به بخش منطق و تعقلش نفوذ کرده باشد، هیچ ادله و استدلالی کافی نیست و فرد به حدی بر باورها و ادراکات غلط خود پافشاری میکند که بهکل واقعیتی جداگانه برای خود خلق میکند و همین امر باعث طرد شدن او توسط جامعه و اطرافیان میشود.
- اعتیاد: فرد دچار یک یا چند نوع اعتیاد میشود. منظور از اعتیاد لزوماً استفاده از مواد مخدر نیست بلکه منظور وابستگی بیمارگونه به هر چیزی است. مثلاً ممکن است که فرد به تلویزیون، اینترنت یا بازیهای کامپیوتری اعتیاد پیدا کند یا دیگری ممکن است در روابط جنسی افراط کند و الیآخر. البته این نشانه یا هرکدام دیگر از آنها بهتنهایی معرف سرطان روحی نیست. بلکه مجموع این نشانهها میتوانند هشداری برای احتمال وجود سرطان روحی باشند.
- رویاهای خاکستری: رؤیاها دستخوش تغییر میشوند. خوابهای یک انسان عادی ترکیبی از خوابهای شاد، غمگین، ترسناک، آرامبخش و.. است اما کسی که به سرطان روحی دچار شده معمولاً فقط یک نوع خواب و اغلب غمگین یا ترسناک را میبیند و این مورد برای مدت مدیدی ادامه مییابد. بهطوریکه اگر از او بپرسی آخرین خواب شادی که دیدی کی بود میگوید که یادم نمیآید، شاید اصلاً چنین خوابی ندیدهام.
- تمایل به آزارخود یا دیگران: پیرو همان غرایز تاناتوس، فرد بهطور آگاهانه یا ناخودآگاه سعی میکند هر چیز خوبی که در خودش یا دیگری مشاهده میکند را از بین ببرد. این فرد به طور مداوم در حال یافتن عیبها و بدیهای دنیاست. انگار با نیروهای تاریکی قراردادی مادامالعمر بسته که هر خوبی بر سر راهش را ویران کند.
- تمایل به خودکشی: هدف نهایی سرطان ویران کردن کل سیستم است. پس تعجبی ندارد که فرد مبتلا به سرطان روحی همواره به خودکشی بیندیشد یا واقعاً اقدام به چنین کاری کند.
اگر کسی همه یا بیشتر این نشانهها را داشته باشد، احتمال وجود سرطان روحی وجود دارد، هر چند که برای اظهارنظر قطعی بررسیهای خیلی بیشتری لازم است. تنها چیزی که با اطمینان میتوان از آن صحبت کرد این است که جمع شدن همه این علائم در یک شخص قطعاً زنگ خطر جدی برای اوست تا بیشتر به احوالات روح خود توجه کند و در صورت لزوم از کمکهای حرفهای بهره جوید.
نتیجه گیری:
متأسفانه علیرغم دنیای به ظاهر قشنگ و پرزرقوبرق امروز باید اعتراف کنیم که روح بشر بیمار است و شاید روح جمعی ما به سرطان دچار شده باشد، به همین خاطر حال همه ما بد است و تمایل داریم که اکثراً اخبار بد را منتشر کنیم و به هم دید منفی داشته باشیم. دروغ بگوییم، به همدیگر آسیب بزنیم و خودمان را از دیگران جدا کنیم. تا زمانی که میاندیشیم این مشکل دیگران است نه من بلکه هیچکس از این موج بیماری در امان نخواهد بود. چراکه بشریت یک کل واحد است و اگر قسمتی از آن سرطان داشته باشد درنهایت کل بشریت از پا درخواهد آمد نه بخشی از آن.
شاید انتظار داشته باشید که در انتهای این مقاله راه درمان سرطان روحی را در چند خط شرح دهیم و همه خوشحال به خانههایمان برگردیم. متأسفانه چنین راهحلی قابل ارائه نیست! مشکل ریشهایتر از این حرفهاست که به این راحتی درمان شود. شاید واقعاً انسانها خواسته و ناخواسته در حال حرکت به سوی پرتگاه نیستی باشند و هر دستی که برای کمک به سویشان دراز میشود را پس میزنند. هر چند تمام تلاش ما در راستمرد این است که چنین مشکلاتی را موردتوجه قرار بدهیم و هر مطلبمان مرهمی باشد بر روح بیمار بشر و انگشت اشارهای به سمت مسیری والاتر.
آیا شما هم کسی را می شناسید که به سرطان روحی دچار باشد؟ بنظرتان راه درمان این مشکل چیست؟
مطلب جالبی بود
مرسی
مرسی
ممنون
تمرین شاد بودن و اعتماد بنفس و شکرگزاری به من خیلی کمک کرده برای نزدیک شدن به سلامتی روان و جسمم
ممنون از مطلبی که گذاشتید
البته من به شخصه اطمینان دارم که جامعه ی امروز درسته که شاید به ظاهر بیمار شده ولی در عوض بیشتر سر و صدای عدالت خواهی داره بلند میشه. خیلی از قشر هایی که نه تنها محکوم به مرگ بودن بلکه محکوم به نیستی هم بودند و حالا فریاد های عدالت خواهی و توجه هم به همین میزان زیاد شده و جای امید هست که توجه خرد انسانی در حال تغییر و تحول مثبت هم هستش !
ضمن اینکه نظام خلقت بقدری غیر قابل باور هست که همه ی این مشکلات به نوعی قابل درمان هستند و پیشبینی شدند.
من افرادی رو میشناسم که بعد از یک دوره ی وحشتناک افسردگی، درمان شدند و به قدری زندگیشون از این رو به اون رو شد که می تونم به جرئت بگم جزء بهترین زندگی ها میشه حسابشون کرد. همه ی روح ها برای این خلق شدن که روزی به تکامل برسند وگرنه هیچ وقت خلق نمیشدند، حالا این وسط یه چند تا بیماری و سرطان و موانع پیشرفت روح بودن باکی نیست و کاملا هم انتظار میرفت که باشن ! اصلا انسان برای این هست که این خطرات و تهدید ها رو ببینه و درس بگیره و مبارزه کنه تا پیشرفت کنه و اگر قرار بود که به کل به تباهی بره، هیچ وقت انسان خلق نمیشد. خیلی از روح هایی که پیشرفته یا پیر هستند، روزی روزگاری خطاهای وحشتناکی رو مرتکب شدند و درس ها شونم گرفتن، کارماهاشونم با زجر و سختی و بدبختی پاک کردند.
ممنون استاد مطلب خیلی جالب و مفیدی بود کاش می شد در تلگرام به اشتراک بگذاریم
فعلا دکمه اشتراک در تلگرام نداریم ولی خودتون میتونید ادرس صفحه رو بالای مرورگرکپی و در تلگرام به اشتراک بگذارید.
راستش تازه فهمیدم باید سرطان روح رو به دیگر ویژگی هام مثل افسردگی وخیم اضافه کنم . من رکورد دار بدبخت ترین انسان دنیام .
با سلام و تشکر. با تلاش فراوان, نظرهای زیبا وپراحساس بعضی از دوستان را از لابلای نوشته های عجیب (که بدون تردید از نسل زیر بیست سالی می اید که دیگر به هیچ قاعده و نظمی, معتقد نیست و منتقد و معترض به هرچیز, پیدا و ناپیدایی است که بی شک حق هم دارد) و گاهی مغلوط, انان دراوردم. گویی نویسنده مقابل ایینه ای نشسته به خود خیره شده و با مرور خاطرات تلخ گذشته و ناامید از اینده و غافل از حال, خشم, عصبیت و عصیان را فریاد می زند. حق با اوست به شرطی که از خاطر نبرد که انتخاب های ما است که ما را به سراشیبی می برد یا به اوج. قبول دارم که بحث سراطان روحی, ناپخته و خام و به قول نویسنده محترم, قابل بررسی است ولی موضوع مهم و اصلی در اینست که چرا بدون توجه به خصوصیات خلقی ام, چنین مطلبی را برای خواندن انتخاب کردم؟ سایت پر از مطالب جالب و شگفت انگیز است که هرچند بدون راهنمایی و ترتیب است (که قول هایی داده اند) ولی می تواند بسیار مفید قرار گیرد.
سلام ممنون بابت مطالب خوب و مفيدي كه ميزاريد تو سايت ٨_٨ خيلي ممنون بابت زحمت هاي كه مي كشين كلي ❤️ خب فك ميكنم
يه جوراي سرطان روح همون عاميانه اش بگي ميشه :| افسردگي ولي اينجا به صورت ديه يعني معنوي معرفيش كردين
? سرطان روح خيلي رنج أؤره، همين چند موردشم ادم داشته باشه خيلي بده و خيلي ترسناكه همون قدري به اينكه ادم مثلا به اين فكر برسه يا كنه كه خداي وجود نداره با توسط تجربه هاي كه كرده به اين برداشت هاي كلي برسه و اين بر داشت هام بشن حقيقت هاي زندگيش و اين حيقيت ها باعث نا اميديش شن دست از تلاش كردن ،زندگي كردن، خودتو نشون دادن بكشي طوري كه به هيچ وج ديه هر كسي زور بزنه بهت كه فلان كن ميشه و تو نا اميد باشي و بگي نميشه اميد به هيچي نيست همين اميد نداشتن و اينكه خود ادم نخواد اينده خوبي نمياره ( سرطان روح ) مثلا به اين فكرها چون تمام اميد و انرژي و تلاش ادم رو ميگره باعث سرطان ميشن ولي اخرش بستگي به خود فرد داره كه بخواد ديه نباشه بخواد اين تجربه هاي كه به عنوان واقعيت ثبت شون كرده رو پاك كنه ان شالله كه نجات پيدا ميكنه
ادمي كه مثلا تمام اين مواردي رو كه ذكر كرده باشين داشته باشه مخصوصا كسي كه ديه هرچي بهش بگي نا اميد باشه و دلش نخواد شاد باشه و فقط تمايل داشته باشه كه مثلا شق القمر بشه يا منتظر مجعزه باشه كه يكي بياد نجاتش بده بايد بدونه مجعزه از روح خوشحال و اميد وار مياد حداقل داراي ته چه اميدي مياد بنظرم و كسي نمي تونه غير خودش نجاتش بده چون خودش داره جا خودش زندگي ميكنه نه كس ديه اي نه خدا جا ما زندگي ميكنه نه ديگري پس چه انتظاراتي هست تو قران نوشته سرنوشت قومي رو عوض نمي كنيم مگر اينكه خودشون حال خودشون رو بخوان تغيير بدن و عوض خودشون حال خودشونو عوض كنن اگه ادمي كه پوچ هم باشه متأسفانه بازم هيچي نجاتش نميده حتي همين كه بگي فقط خودتي كه خودتو نجات ميدي ?بازم حرف و افكار منفي خودشو پس حرفت ميزنه به خودش ميگه كه نميشه نا اميد باش تو اينطوري تجربه كردي ، تو بايد بترسي كه تلاش نكنه همين طور كه خيلي ادم هاي بزرگ نويسندها خيلي هاشون فك كنم تا حدي سرطان روحي رو داشتن و تجربه كردن به پوچي رسيده بودن اما اونا نجات داده شدن توسط ذهن و روح خودشون در اخر و روح هاي ديه و خدا و همين كه ادم بسوزه و دوباره ساخت شه خيبي خوبه چون قدر زندگي كردن رو ميدونه ميدونه ذيه چطوري زنذگي كنه و كنار بياد و نترسه مث حل كردن مسئله هاي رياضي هن با تمرين كردن ديگه ترس از بين ميره از حل كردنشون و درست حل ميشه قرار نيست كه از اول همه خوشحال و خوشبخت افريده شده باشيم ادم بايد ياد بگيره چطور خوشحال و خوشبخت باشه ،چطور خودشو شكل بده و مشكلات رو حل كنه و ازشؤن رد شه ازشون درس بگيره و خودشو به هدفش برسه
بنظرم بستگي هم يكمش به محيط بار اوردن روحي و تربيتي ادم هم داره اينكه طوري بهت ياد بدن كه خودتو دوست داشته باشي تلاش كني ولي خب اخرش برميگرده به خود روحي كه درون جسمته كه چطور نگاه كنه كه ايا به عمل بيفته يا نه كه بدونه هيچ كس غير خوذش نيست نجاتش بده خودشو قبول كنه و تلاش كنه يادم مياد يه جمله اي بود دقيقا نميدونم مال چه كتابي كجا خوندمش ولي اين بود كه ميگفت ادم اگه واقعا تشنه بأشه و اوضاعش در حد مرگ باشه و خواهان آبه از كسي نميخواد بره براش بياره خودش بلند ميشه و ميره اب بخوره ، ادم اگه واقعا همه اين عوامل و موارد رسيده باشه در نتيجه حدي هست كه اصن اميدي نداره و هرچي اين چيزهام بهش بگي روش تأثيري نداره هيچ كسي پس اينده خوبي نداره :| خيلي هاشون به گفته خودتون فكر به خودكشي مي رسن و انجام ميدن
و خيلي هاشون زندگي خودشونو به تاراج ميبرن تا تموم شه بميرن اونايي هم كه تو خودكشي نجات پيدا كردن ميگن مثلا فكر خودكشي زِد به سرمون ندا اومد كه نكنم روحشون همون موقع ديه بلند شده :|
نميدونم اين ها نظرهاي من بودن از تجربه هاي كه كردم و اصلان هم نميگم چيزهاي كه ديدم و ميگم رو همه تجربه كردن يا بايد بكنن من خودمم اين موارد سرطان روح رو دارم و ميدونم بايد چكار كنم اما انگار نه انگار بايد كاري كنم اگه از وصيغت هم ناراضي هم و الكي هم غصه الكي ميخوام
و اميدوارم نجات پيدا كنم ❤️❤️??ممنون آقاي رأيت بابت پست هاي خوبي كه ميزاريد
افرادی که دچار افسردگی میشوند که معمولا احساس شان بسیار ظریف می باشد و قابلیت درک بسیاری از افراد اطراف و حتی اجسام بی جان محیط را دارند.
و وجه مشترک افرادی که دچار این رفتار{افسردگی} شده اند این است این حس درک را یک طرفه ارسال میکنند ولی برگشت نمیگیرند. گاه ممکن است برگشت داشته باشد ولی به آن مقدار که ما طلب داریم کم است. این از فقر میباشد که از دیگران انتظار بیشترین را داریم
کارلوس کاستاندا: هرگز از دیگران، نه انتظار تشکر داشته باش و برعکس.
اگر به کودکی خود نگاهی به اندازیم میتوانیم به مشکلات خود و ریشه آنها دسترسی پیدا کنیم.
اگر به آن خاطرات بد به چشم مشکلی که بر زندگی مان سوار است نگاه کنیم میتوانیم آن را به بدترین شکل ممکن خودش، به خودمان تحمیل کنیم و اگر به چشم تجربه تکرار نشدنی به آن نگاه کنیم آن میتواند به یک تجربه تکرار نشدنی تلقی شود و تضمین می کنم آن دیگر آزارتان نخواهد داد.
ما انسان ها عادت های خودمان را سر لوحه خودمان قرار میدهیم، یکی از آنها محاکمه کردن و دروغ گفتن به خودمان است.
باید بدانیم تنها باید از خودمان انتظار داشته باشیم و خود را از دیگران بی نیاز کنیم.
باید با خودمان روراست باشیم
باید به خودمان اعتماد داشته باشیم، اگر تا الان زنده ایم به بعد هم زنده خواهیم بود، این ترس از مرگ است که ما را عاشق مردن میکند.
{در این بخش مجبور شدم حرفم را پاک کنم ولی جای خالی اش آزارم میداد}
و باید اینکه هیچ بایدی وجود ندارد.
فکر کنم افزایش زیاد کهن الگوی هادس هم این حالت هارو زیاد کنه
نه لزوما، هرکدوم از کهن الگوها در صورت افراط میتونن نشونه های اونو بروز بدن!
انسان روح است نه جسد
وقتی یک سایت تحت عنوان متافیزیک، فیزیک، روانشناسی و فلسفه را خلق می کنید، مسئول پیامد های آتی آن خواهید بود.
چه مادی چه معنوی
به طرز جایگزین از شخصی که یک پیام حاوی از تحت تاثیر قرار گرفته شده برای خودکشی، اقدام نمودم برای فهمیدن و ثبت حقیقتی شامل رفتار غیر حقیقی از کردار های ظاهر برای مسلط شدن به بحثی که در این فعل با آن سر و کله میزنیم.
آیا وقتی من نمیتوانم جان کسی را نجات دهم چرا جانش را به خطر بگذارم؟
آیا وقتی جان کسی را به خطر میگذارم چرا قصد نجات نسلی را دارم؟
{“دایره به اصطلاح تکرار” تکرار وجود ندارد مگر آنکه آن را کلمه گذاری کنید}
آیا وقتی قصد نجات نسلی را دارم چرا باید نجات دهم نسل را بر این پایه که نمیتوانم؟
سوق دادن یک روح از منفی و مثبت و خنثی تبعیت میگیرد
شما کدام را انتخاب میکنید برای سوق دادن؟
دوست عزیز پیامی که نوشتید احتمالا ناقص ثبت شده! چون هیچ جمله ای که واضح و مطابق دستور زبان فارسی باشه توش نبود.ولی چیزی که متوجه شدم این بود که شما ناراحت و نگرانید برای اینکه ممکنه شخصی گمراه بشه! خب منم همین اعتقاد رو دارم و شخصا تمام این مباحث رو در اوقات فراغت از منابع اصلی پی گیری میکنم چون مسئول تمام انتخاب هامون خودمون هستیم . پس در مورد تصمیم خودمون باید به اندازه ی کافی تفکر و تحقیق کنیم
سلام رایت بزرگ ، دیدگاه روانشناسانه تون به روح جالب و تازه س ، و با تعاریف جوهر مجرد که در فلسفه و عرفان به روح میشه تفاوت ملموسی داره. خوبه که مشکلات روح رو قابل فهم تر و ملموس تر کردین برای عموم ، خدا و روح بزرگ ، خیرتون بده.در طول عصر حاضر تمام مکاتب باطنی ، طریق نجات و رستگاری رو درپالایش روحی بشرمیدونن که مراقبه و تمرینات پاکسازی چاکراها اگر درست و هدفمند انجام بشه سرآمد روش های درمانی روحی بحساب میاد.
مطلب جالبی بود
آیا میشه از طریق تغییرات در ذهن و حتی انجام کار بر روی جسم به درمان پرداخت؟
راه هایی که میتونه به فرد کمک کنه که اقدام کنه برای درمان وجود داره؟
چون فردی که در این حد بیمار باشه تمایلی هم به درمان نداره اول باید ترغیب بشه برای اقدام
سلام استاد معنوی عزیز اگر ما تلاش کنیم برای زندگی برنامه ریزی پانصد ساله داشته باشیم در واقع دید بلند تری خواهیم داشت و خود را در برابر ایندگان مسعول خواهیم دانست و با این فکربیشتر به سلامتی خود کمک خواهیم کرد. استا د عزیز نظر و تدبیر شما چیست
http://up.ketabfarsi.ir/books/pdf/jahane-holographic.pdf
لینک دانلود کتاب جهان هولوگرافیک
بخوانید خالی از لطف نیست.
از دیدگاه کی دارید حرف میزنید؟
خودتون؟
هیچ میدونید چی نوشتید؟
انتظار دارید بگم وای مرسی که باعث نوشتن وصیت نامه من شدید؟
لعنتی “هر دستی که برای کمک به سویشان دراز می شود را پس می زنند” رو دقیقا دارید برعکس عمل میکنید؟
شراط من طوری هستش که هیچ صاحب دستی نمیخواد دست منو بگیره،
انتخاب خودم رو کردم و تا 18 روز دیگه از شر شما فیلسوفای بد روزگار که شدید بت مردم راحت میشم و مطمئن باشید که ازتون ممنونم که بهانه ای منطقی رو برام تکمیل کردید.
سلام و درود مطلب مفید و آموزنده ای بود.
اما این سوال در ذهن خواننده ایجاد می شود که علل ابتلا به سرطان روح و روشهای پیشگیری چه می باشند؟
حق با شماست درمان بسیار مشکل و حتی گاهی غیرممکن است اما همیشه پیشگیری ساده تر از درمان است و لذا راهکارهای پیشگیری چه می باشند؟
با تشکر از مطالب آموزنده تان
سلام بسیار عالی و مفید وخلاصه و قابل درک بود.
تعریفی از سرطان این است که “خشم بدن بر علیه خود بدن “است.وقتی سلولهای بدن متوجه میشوند که از سوی صاحب خود عشق و مهربانی و دوستی دریافت نمیکنند زمان شروع این سرطان است.واین افراد بالاترین زمان صحبت منفی با درون خود دارند وعلت این موضوع اینست که برای هر موردی که برایشان رخ میدهد دنبال مقصر هستند پس مدام به گذشته برمیگردند واین خطرناک است .توجه به معنویات برای درمان مهم است.
تشکر از دوستان?
سلام جالب بود
امیدوارم راههای درمان را هم بگویید