خدایان می توانند برای مدتی انسان باشند، اما انسان ها هرگز خدا نمی شوند
خدایان می توانند برای مدتی انسان باشند، اما انسان ها هرگز خدا نمی شوند!
معنای این جمله چیست؟
اولاً لازم است بگویم منظورم از خدایان معنای مذهبی این واژه نیست. منظورم انرژی های پایان ناپذیر دنیا هستند. کهن الگوهای یونگ، فرشته و شیطان و الهه های عصر باستان.
این انرژی های بی منتها گهگاه انسان های فانی را پر (تسخیر) می کنند. در واقع انسان بودن، یعنی ظرفی بودن برای این موجودات متعالی.
در میترائیسم و ادیان متآخرترش برای عواطف و احساساتی چون خشم و نا امیدی دیوی متصور بودند. مثلاً وقتی کسی خشمگین می شد می گفتند دیو خشم او را تسخیر کرده است.
پس انسان ها در این بازی عظیم کیهانی همواره تحت تاثیر نیروهای برترند. آنها از نیروهای الهی پر و خالی می شوند. ما به عنوان انسان مجبوریم با این نیروهای الهی و فراتر از درکمان که در جسم انسان های دیگر هبوط می کنند مواجه شویم، دوستشان بداریم یا از آن ها متنفر باشیم و حتا در نبردی نابرابر با آنها شرکت جوییم.
آیا باید تسلیم شد؟
در اینجا توجه به دو مسئله ضروری است. اول اینکه هرچند نیروهای الهی ممکن است در کسی متجلّی شود، اما در نهایت یک انسان همیشه انسانی است از گوشت و خون و به صرف حضور چنین نیروهایی به آواتار یا پسر خدا تبدیل نمی شود و این نیروهای دیر یا زود او را ترک می کنند.
دوماً این مسئله خیلی مهم تر است. هدف از نبرد و تقابل با این موجودات برتر پیروزی بر خدایان نیست. آنها در هر جنبه ای فراتر از ما هستند. آنها نامیرا هستند پس تجربه شان بی منتهاست و به منبعی از انرژی وصل اند که آنها را خستگی ناپذیر می کند در حالی که بیشتر اوقات ما آسیب پذیر هستیم.
پس، به راستی، هدف این جنگ نابرابر چیست؟ آیا این یک بی عدالتی آشکار نیست؟
جواب در نحوه ی دید ما نهفته است. شاید رقابت برای پیروزی و کسب دستاورد یک دید انسانی باشد. شاید از دید دنیای معنوی اینجا تنها یک مدرسه کوچک است و تنها چیزی که ما از این مدرسه با خود می بریم تجربه و درس هایی باشد که در این دنیا کسب می کنیم. از این دید هیچ نبردی بیهوده نیست و هرچه دشمن قوی تر باشد، درس های بهتری خواهیم آموخت.
شاید مهم ترین درس این باشد که هیچ وقت تسلیم نشویم.
همه شما داستان نهنگ و یونس پیامبر را می دانید. یونس یکی از شگفت انگیزترین پیامبران است چرا که او کاری را می کند که هیچ پیامبر دیگری نکرده است. او از دستور خدا سرپیچی می کند یا به عبارت بهتر به ندای منطقش گوش می کند.
پیامبران بیشماری در راهنمایی مردم کوشیده اند بدون اینکه نتیجه زیادی عایدشان شود اما بخاطر ایمانشان هرگز به ندای درونشان و فرمان پروردگارش شک نکرده اند. اما یونس اسیر شهوت نتیجه می شود و وقتی می بیند کسی به حرف هایش گوش نمی کند مردم را رها می کند. به همین خاطر نیاز می یابد که به غار تنهایی فرو رود و ندای راستین روحش و افسانه شخصیش را آنجا برای خودش جستجو کند.
افقی در آینده
ممکن است کسی بگوید نبرد بیهوده است. تاریکی دنیا را گرفته است. همه اینها درست است اما ما نیامده ایم که همه چیز را درست کنیم؛ ما آمده ایم که برای افسانه شخصی مان بجنگیم و در این مسیر چیزهایی یاد بگیریم.
پس از یک مدرسه یا مسافرخانه ساده انتظار هتل پنج ستاره را نداشته باشید. اینجا خانه ابدی ما نیست اما می توانیم با تلاش آن را بجای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.
سلام
یه سوال مگه پتانسیل انسان نامحدود نیست؟
پس یعنی امکانش هست یک انسان به موجودی برتر تبدیل شود مانند خدا؟
نه دیگه
متن جالبیه
ممنونم از این پست خوب
اما من شاید درست متوجه نشده باشم
یعنی انسان فی نفسه وجود مستقلی نداره و صرفا محل تجلی نیروهای مافوقه؟
وقتی ما از اونها متاثر باشیم دیگه از چی قراره درس بگیریم؟
به نظر میاد واکنش های ما در صورای که از خودمون سرچشنه بکیرند اونوقت نی تونیم با دیدن نتیجشون از اونها تحربه کسب کنیم
نه اینکه دیگری در من فریاد بزنه و من یاد بکیرم که هنگام خشم فریاد نزنم
خب در مورد فنای فی الله و عرفان اسلامی تحقیق کنید به نظریه وحدت وجود پی میبرید
یعنی انسان فی نفسه وجود مستقلی نداره و صرفا محل تجلی نیروهای مافوقه؟
وقتی ما از اونها متاثر باشیم دیگه از چی قراره درس بگیریم؟
به نظر میاد واکنش های ما در صورای که از خودمون سرچشنه بکیرند اونوقت نی تونیم با دیدن نتیجشون از اونها تحربه کسب کنیم
نه اینکه دیگری در من فریاد بزنه و من یاد بکیرم که هنگام خشم فریاد نزنم
سلام
به نظر من روح های پلید و روح های زیبا در جسم انسان ظهور میکنند گاهی به شخصی بر می خوریم که شباهت اخلاقی بسیاری به مسیح دارد رنج کشیدن به خاطردیگران.
گاهی به شخصی پلید و نماد شیطانی رو که قبلا جایی خوندیم برامون متصور میشه مثل داعش که هیتلر رو به یاد من میاره نمادی از نژاد پرستی
و نهایت خود پرستی.
ممنونم از پست زیباتون
درود. نوشتارتون بخوبی مسکنی شد بر جای زخم دلسردی و ناامیدی که سنگلاخ های جاده سفر قهرمان در مسیر افسانه شخصی، بر روح سالک بجا میزاره.
یاد فانتزی دوران کودکیم افتادم .وقتی بچه بودم فکر میکردم خدا شدن نوبتی است و گاهی ساعتها فکر میکردم که وقتی نوبت من شد و خدا شدم چکارها و تغیراتی انجام بدم .یادم که میاد خنده ام میگیره
😂
با سلام ودرود
مثل همیشه خیلی عالی وعملی فقط یک سوال کجا ما میتوانیم تشخیص بدهیم ترک موضع و موقعیت برای یادگیری بهتراست یا ماندن در آن
با تشکر بهترین ها ازآن شماست
ولی جواب این سوال که انسان میتواند به خدایان یا موجودات دیگر نبدیل شود یا خیر رو ندادید
چرا تو این بخش مقاله:
هرچند نیروهای الهی ممکن است در کسی متجلّی شود، اما در نهایت یک انسان همیشه انسانی است از گوشت و خون و به صرف حضور چنین نیروهایی به آواتار یا پسر خدا تبدیل نمی شود و این نیروهای دیر یا زود او را ترک می کنند.
یعنی پس از مرک امکانش نیست به الهه و دیمون یا موجودات با درجات دیگه یا خدایان تبدیل بشه؟
نمی دونم. ایشالا به وقتش میمیریم و میبینم.
ممنون از مطالب خوبتون استاد.
به نظر من خدایانی که برای مدتی انسان میشن اگه از اون دید ببینین میشن انسانهایی که بعد خدا شدن.
خیلی عالی،اما چه کنیم که هر چه در عالم هست در منم هست و منم غافل زخویشم
عالی بود،ممنون
….اما میتوانیم با تلاش آن را بجای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.
درود..اي كاش پاسخ به تمام چراهاي هستي شناختي انسان از اين ديدگاه اسطوره شناختي و تقسيم نيروهاي خير و شر و حلول و هبوط و تسخيرشان به همين سادگي كه شما تفسير كرديد حاصل ميشد…اما گويا ساز و كار هستي و انسان از ديرباز به اشكال و انواع مختلفي در برهه ها و فرهنگ هاي مختلف به شكل دين ، فلسفه و اسطوره تعبير و تجربه شده كه هيچ يك برتري بر ديگري نداشته و پاسخ هاي جهانشمولي نبوده اند براي تمام اعصار….در كل من با اين ديدگاه بسيار بهتر و باطني تر ميتوانم ارتباط براي زندگي و افسانه هاي شخصيم داشته باشم.