منیت چیست؟ آیا واقعا چنین چیزی وجود دارد؟

منیت به چه معناست؟ آیا واقعا چنین چیزی وجود دارد؟

اکنون که در حال نگارش این مقاله هستم مطمئنم که چیزی به عنوان منیت درون من وجود ندارد. از این بابت در مورد شما مطمئن نیستم به همین دلیل و برای اطلاع از چرایی این موضوع توصیه می کنم مقاله ی زیر را مطالعه کنید.

چنین چیزی بدین معنی نیست که من و شما به طرز تفکر و رفتار خودخواهانه دچار نیستیم. وقتی که ذهن خودم را مشاهده می کنم، متوجه می شوم که حضوری همیشگی از منیت در آن جای گرفته است. این منیت، در تمام طول زندگی ام همان جا بوده و هیچ تغییری هم نکرده است. حس منیت همان حسی است که وقتی ده سالم بود؛ دچارش شده بودم. افکارم، احساساتم، چیزی هایی که دوست شان دارم و چیزهایی که از آن ها بیزار هستم، شخصیتم، اخلاقیاتم، وظایفم، امیال و نیازهایم و حتی چیزهایی که به آن ها اعتقاد دارم در طول این سال ها تغییر زیادی کرده اند اما منیت من سر جای خودش باقی مانده است.

من قادر به یافتن منیت جداگانه ای نیستم، خود دیگری که برخی اوقات مسئولیت امور را به دست می گیرد. بلکه چیزی که پیدا می کنم، الگوهای متفاوت فکری هستند که به شرطی کردن اعمال و تصمیماتم می پردازند.  زمان هایی وجود دارند که حس می کنم مورد قضاوت قرار گرفته ام و به رفتارهایی دست می زنم تا به دفاع از خودم بپردازم. ممکن است فکر کنم که اگر همه چیز بر وفق مرادم بود، خوشحال می شدم. ممکن است احساس تزلزل به من دست دهد و برای کسب حس مهم بودن توجه دیگران را به خودم جلب کنم. ممکن است حس هویت دار بودنم را از موقعیت های اجتماعی ام، نقش هایی که در زندگی بازی می کنم و شخصیت یا سبک زندگی ام به دست آورم. و هنگام به چالش کشیده شدن، از حس هویت خودم، دفاع کرده و به تقویت آن مشغول شوم.

در هر مورد، تجربیات گذشته و شرطی سازی موجب ایجاد باورها، گرایشات، احتیاجات، تمایلات و ناسازگاری ها می شوند. این ها لنزهایی هستند که از طریق آن ها به مشاهده ی دنیای پیرامونم می پردازم، این لنزها بر روی چگونگی درک تجربیاتم، افکاری که در ذهنم ایجاد می شوند و مجموعه ی کامل از یکسری جریانات در رابطه با این که چه چیزی موجب می شود احساس بهتری داشته باشم، تاثیرگذار هستند. با این حال آن “من” همیشه همان جا بوده است اما توجه اش به نوعی دیگر از الگوی فکری “منیت دار” جلب شده و در نهایت به تصمیمات و اقداماتی خودخواهانه، منجر گردیده است.


آنچه که ما “منیت” می نامیم، چیزی منحصر به فرد و جداگانه از خود ما نیست. چنین چیزی به عنوان حالتی وجودی است که می تواند بر طرز تفکر، تصمیم گیری، صحبت ها و اقداماتمان غلبه کند و در نهایت منجر می شود تا به شیوه هایی که با امیال مان مطابقت ندارد و خودمحورانه و دستکاری شده است، رفتار کنیم.


اگر کاربرد این کلمه را به عنوان یک “اسم” متوقف کنیم، شناخت ما از “منیت” که مستقیما به نوعی “چیز” دلالت دارد پربارتر می شود و به جای آن از “منیت” به عنوان یک فرآیند ذهنی که می تواند توجه ما را به خود جلب کند، می اندیشیم. پس اگر به عنوان یک فعل به منیت نگاه کنیم، خیلی بهتر است. یعنی بگوییم؛ من دارم منیت به خرج می دهم.

پس می توانید مشاهده کنید که تفاوت های موجود بسیار ظریف ولی مهم هستند. اگر من “منیت” را به عنوان جنبه ای جدا در نظر بگیرم، خیلی راحت به این باور که در بسیاری از محافل معنوی رایج است دست می یابم که می گوید؛ باید از شر “منیت” خلاص شوم، بر آن برتری پیدا کنم و یا به نوعی بر آن غالب شوم. اما در نظر گرفتن “منیت” به عنوان یک پروسه ی ذهنی، یک سیستم فکری که دچارش شده ایم، مرا به این فکر می اندازد که باید از این مدل فکر کردن دوری کنم. باید از لنزهایی متفاوت به دنیا نگاه کنم، لنزهایی که کمتر با ترس و ناامیدی و دلبستگی ها کدر شده اند.

این رویکردی بسیار ساده و موثر است. هنگامی که متوجه می شوم خودم دچار تفکر “منیت محور” شده ام، به جای اینکه خودم یا “منیت” تخیلی خودم را سرزنش کنم، متوجه آنچه که در اطرافم در حال رخ دادن است می شوم و یک قدم به عقب برمی دارم. اما چنین کاری بدین معنی نیست که تواسته ایم این شیوه از تفکر را نابود کنیم زیرا ممکن است دوباره دچارش گردیم. اما یادتان باشد که اگر دوباره به تفکر منیت محور دچار شدید، باید از آن خارج شوید.

اینگونه می توانید خیلی زود به هدفی که در پیش رو دارید دستیابی پیدا کنید.

منبع: www.collective-evolution.com

نوشته‌های مشابه

6 دیدگاه

  1. با سپاس. ممکن است هر فردی از منیت یک برداشت داشته باشد و با ابزار و نگاهی که به جهان, انسان و پیرامون انها دارد (چون منیت وجه خوب و مثبتی ندارد) در تلاش برای مقابله یا کنترل منیت, به نوعی مبارزه بیهوده بپردازد که سبب اتلاف وقت و انرژی گردد.
    بدون بازی با کلمات که باعث پیچیدگی موضوع می شود متصورم که منیت همان “خودخواهی” است اصلا خودش است و با غرور که ویترین و گویاترین بخش خودخواهی است به گونه ای متفاوت و حتا متمایز است.
    منیت در کلام محاوره و زبان گفتگوی عادی می تواند فعل واقع شود و چگونگی انجام عملی توسط فاعل را شرح دهد ولی در ذهن ما شکل فاعلی دارد و خود دستور دهنده برای اجرای کار یا عملی است. از ابتدای خلقت من و شکل گیری هویتم در ذهن, فعال شده و در بخشی حتا وظیفه حفظ و صیانت مرا مانند یک غریضه تا اخرین لحظه عمر بر عهده دارد. مثالی می زنم: اوقاتی شده که در زندگی واقعی, در یک اتش سوزی یا اتفاقاتی مشابه ان که اجرای عملی برای نجات دیگران لازم بوده است ولی خطر از میان رفتن شخصی هم محتمل بوده از دست زدن به ریسک این عمل خوداری شده و شخص, از جانب جامعه, مورد شماتت و سرزنش واقع نشده و تک و توکی هم که این خطر را پذیرقته اند به عنوان قهرمان مورد تقدیر قرار گرفته اند انهایی هم که کاری نکرده اند شاید فقط گاهی در اندیشه خود نسبت به خودخواهیشان معترض شوند و گاه برعکس, نسل یا نسل هایی بدون بررسی دقیق شرایط, مورد انتقاد واقع شده اند و اصلا برای همین وجود “دادگاه” عادل برای قضاوت, در جامعه مدرنیته یک نیاز تلقی می شود…
    پس چیزی را در ذات خود نه می توان بد یا خوب, ثواب یا گناه دانست, به گمانم انچه مهم است بدانیم و نسبت به ان قطعیت داشته باشیم این است که ما در چه شرایطی و با چه فرهنگی اعم از فرهنگ رسمی, خرده فرهنگهای جاری در جامعه یا تازه شکل گرفته بر خلاف فرهنگ رسمی و یا …, شخصیت, هویت یا ذهنیت یافته ایم چگونه طرز فکر و به تبع ان رفتار ما شکل گرفته و عمل می کند این رفتارها از زندگی خصوصی شخص با دیگران تا زمینه های اجتماعی, بازتاب می یابد و گسترش…
    بدون شک با بخش زیادی از مقاله فوق همراهم و میدانم یک ذهن تابدار و شکل کرفته در شرایط کنونی چه یر سر زندگی و اینده من وارد می سازد و چگونه فرد در گیر همان زندگی وحشتناکی خواهد شد که همیشه به ان انتقاد داشته است.
    یادگیری و کنترل خودخواهی تا رسیدن به تعادل, بایستی مهمترین وظیفه من باشد تا رسیدن به یک زندگی همراه با ارامش, صلح, عشق, حوشبختی و… تا سعادت و برکت را بیابم.
    ذهن شکل گرفته در نا اگاهی, همیشه در جستجوی سراب خوشبختی, فقط با پول فراوان و منزل و ماشین و… هم هویت شده , زندگی, سعادت و شخصیت انسان را در گروی این دنیا و چیزهای با ارزش ان می بیند.
    پول و چیزهای دیگر می تواند در کتار خوشبختی باشد ولی قطعا ان را بوجود نمی اورد و نمی سازد…

دیدگاهتان را بنویسید