راز مخفی در سکوت !!
|

پادکست: راز مخفی در سکوت !!

پادکست راستمردی: راز مخفی در سکوت !!

راز مخفی در سکوت !!

سکوت! واژه ای آشنا در عین حال غریبه برای اغلب افراد!! چرا اغلب ما از سکوت فراری هستیم؟ چه رازی در آن نهفته ست که ما را میترساند؟!! اگر بگویم گنجینه ای بس با ارزش در آن نهفته ست و فقط آنرا به افرادی نشان میدهد که با آن مانوس شوند باور میکنید؟! پادکست زیر راز مخفی در سکوت را برای شما می گشاید.

برای گوش دادن به پادکست کلیک کنید.

دانلود پادکست راز سکوت

با اشتراک آگاهی، تاریکی را به نور بدل کنید!

نوشته‌های مشابه

17 دیدگاه

  1. خیلی خوب بود….چه کار کنیم که گرفتار افسردگی نشیم ؟….من خیلی وقته دورم از تلویزیون و کلا با تنهاییم هستم و کلا مطالعاتم در همین زمینست وقتی با چنین شوری ازلذت سکوت روح میگیدادم دلش میخواد ….یه جورایی ادم از دنیا رونده ازونور مونده میشه …امیدوارم همه بتونن این لذتو تجربه کنن منم جزوشون.

  2. با سلام و سپاس فراوان
    بیش از دو بار پادکست بالا را شنیدم اینهمه معنا و کلید واژه معنوی در یک گفتار, برایم جالب بود. از سویی تکرار انها برای کسانیکه تازه به این سایت امده اند در عین سادگی و توضیحات کامل قبلی در همینجا, بدون مراجعه به پیشینه و سوابق, شاید کمی درک و اهمیت انها را برای تازه واردان مشکل نماید بدون اینکه ارزش های ویژه ان را کم نماید.
    چرا سکوت یک راز است؟ و با تنهایی مرتبط است.
    زیرا تنهایی و سکوت سبب ترس و وحشت ما می شود تنهایی و سکوت با هم, ما را با وحشتی هول اور مواجه می کند. روبرو شدن با “من” یا خودم مرا دچار ترس می نماید چون دچار ویروس ذهن یا گرفتار و دربند ذهن نافرمانم هستم در سکوت من متوهم , او دریچه صندوق راز مرا باز می کند و چیزهایی را که با هزار زحمت و دور از نگاه نامحرم دنیا, حفظ کرده و یا گمانم بر این بود که فراموش کرده ام باز میشود و در حالیکه واقعا بدون اهمیت هم هستند (چون همه, بیشتر یا کمتر دچار همین گذشته بوده و هستند) خودم را با خودم رو برو می کند, گریبانم را می درم و در افسوس شدید بایدها و نبایدها, خود را بدبخت می بینم و همه از خدا گرفته تا همگان و بخصوص نزدیکان در ظلمی که به من شده و بدبختیم ظالم و مجرمند.
    سکانس دوم: در صورتی اتفاق می افتد که ذهنم نتواند با گذشته هایم مرا دیوانه کند پس اینده را برایم بررسی و تحلیل می نماید از شکل و اندامم شروع می کند تا به تحصیلات, خانواده, شهر, کشور و… همه را بزرگنمایی کرده و به رخم می کشد که آینده ام بدتر از گذشته خواهد بود و من بدون هیچ پناهی به هیچکدام از ارزوهایم نخواهم رسید و من بدون هیچ امنیتی فقط زنده می مانم تا فقط شاهد خوشبختی دیگران (البته با ملاک های ذهنم) باشم و سرنوشت منهم اینطوری نوشته شده است.
    خوب می بینیم که عامل بدبختی من درون ذهن شکل گرفته من است و در حقیقت هیچ عامل بیرونی یا دشمن خارجی جز مقز و شیوه افکارم ندارم. حال ذهن چیست و چرا می خواهد مرا خوشگذران و بدبخت نماید؟ (البته که با هیچ لذتی در دنیا جز لذت های چند ساعته که مرا ذلیل و خمار می کند مشکلی ندارم و اصولا قضاوتی در موارد خوب یا بدی ندارم).
    ذهن چیست؟ و چرا با سکوت مخالفت می کند؟
    همه می دانیم که در جسم ما یک مرکز فرماندهی بنام مغز وجود دارد که در سخت ترین استخوان بندی بدن به اسم جمجمه واقع شده است. مغز بخشی از جسم است که کارش تولید و باز تولید فکر است و در نهایت شخصیت پیچیده و روانی مرا شکل می دهد.
    هنگامی که دنیا می آییم با درد فراوان مادر است و ما پاک و بدون هیچ تصوری از جهان, وارد ان می شویم و شروع به تجربه می کنیم از یک نا باوری که نه ماه کاملا درون مایع زهدان بودم تا زایمان, از این به بعد باید از هوا تنفس کنم. به ارامی رشد می کنیم و تجربیات کما بیش مشابهی می یابیم درست است که در تکامل جسمانی, همه انسانها برابرند ولی در میلیاردها انسان دو نفر را مانند هم نمی بینیم که اثر انگشت و… زندگی مشابهی داشته باشند حتا دو قلوهای یک تخمکی, که بسیار شبیه اند.
    همزمان با رشد و فهم ما از فرهنگ خانواده, با هدایا, اسمها و تفاوت های ظاهری و فرقی که نزدیکان قایل می شوند متوجه می شویم که جنس اول یا دوم (نر یا ماده) هستیم این فهم, در شکل گیری ذهن ما نقش مهمی دارد در این دوره همراه با یادگیری زبان, با جملاتی همچون “عروسک قشنگم” و “مرد که نباید گریه کند” و… زندگی برای ما نقش هایی متفاوت می یابد ذهن که در ناخودآگاه به تنظیم روابط اجزای بدن و درستی کارکرد انها با هم اختیاراتی داشت متوجه میشود کار مهمتری هم بر عهده اش هست و ان مواظبت از کل جسم است پس مانند یک بادیگارد شروع به یادگیری امور مهم حفاظت, گرفتن اطلاعات از محیط و در نهایت “قضاوت” همه چیز و همه کس میشود. در این مرحله او خودخواهی و خودپرستی را در ابتدای هر مرحله از تفکر و “انتخاب” قرار داد و همراه با یادگیری از همسالان و فرهنگ عمومی جامعه “من” یا “نفس” شروع به شکل گرفتن کرد و بزرگ و بزرگ تر شد.
    از این به بعد در ابتدای هر کاری “چی به نفع من است” کاشته شد این ذهن با رشدی متصاعد قرار بود چه اینده ای فرا روی من بگذارد؟ از سن حدود ده سالگی به بعد ذهن با هوش من شروع کرد به “هویت” گرفتن. از کجا؟ از فرهنگ عمومی رایج و خرده فرهنگ های تبلیغ و ترویج شده در تلویزیون های محلی و خارجی و اینترنت , ذهن من برای عقب نیفتادن از قافله مد, به این فرهنگ سازی با اشتیاق پاسخ گفت. یک روز لب شتری, سال بعد لب… . ذهن اموخته به نفس و تمایلات من هر روز چیزهای بیشتری از من و زندگی می خواست و من با این زندگی کاذب روز به روز جلوتر می امدم. اینک ذهن با انچیزی هم هویت شده بودکه متصور بودم به من شان و شخصیت بیشتر و مهمتری در این جامعه می دهد اگر پول نداشتم خوشبختی خود را در این می دیدم که به هر قیمتی ثروت بیشتری کسب کنم و یا حتا به دروغ به نمایش گذارم هویت یافتن با هر چیزی محتمل بود با شهرت سلبریتی های تو خالی میخواستم مانند انها شوم ولی انها توخالی تر از انچه بودند که گمان میکردم ثروت, شهرت و قدرت شاید ممکن می شد ولی من از درون پوچ و تهی بودم. ذهن من در توهم شخصیتی برایم ساخت که هر لحظه مرا از زندگی, شادی و خوشبختی دور و دورتر می کرد در اینجا ذهن سعی می کند با حسادت و فریاد از زندگی, مرا ناچیز و حقیر کند لذت های زود گذر و پر هزینه برای فراموشی یا همنوا شدن با این دردهای خود ساخته که ناشی از انتخاب های غلط من در گذشته بودند یک راه داشت.
    زمانی من با درد مادرم از رحم او بدنیا امدم و اینک می بایست با درد خودم از قفس ذهنم ازاد گردم…
    متاسفم طولانی شد و بقیه مانند انچه خانم روناک فرمودند سکوت و مراقبه برای پاک شدن ذهن است تا ارامش و لذت زندگی را دریابیم و البته که شروع راه است…

  3. خیلی ممنونم خانوم روناک مطلب جالب و مفیدی بود.
    شعر درباره سکوت اگر در ادبیات تعلیمی باشد، فواید خاموشی و به زبان نیاوردن حرف‌های بیهوده را به نظم درآورده است و به این گونه سکوت در معنای مثبت به کار رفته است. در اشعار عرفانی سکوت از تواضع و فروتنی و خاموشی در برابر حق نشان دارد. در اشعار عاشقانه شاعر گاهی از سکوت معشوق و جواب ندادن او به ناله‌های عاشقانه‌ اش گلایه دارد یا خود شاعر از نداشتن همزبان ناچار سکوت اختیار کرده است.

    ∼∼∼ شعر سکوت ∼∼∼

    ای برادر گر تو هستی حق طلب
    جز به فرمان خدا مگشای لب

    گر خبر داری ز حی لایموت
    بر دهان خود بنه مهر سکوت

    ای پسر پند و نصیحت گوش کن
    گر نجاتی بایدت خاموش کن

    هر کرا گفتار بسیارش بود
    دل درون سینه بیمارش بود

    عاقلان را پیشه خاموشی بود
    پیشه جاهل فراموشی بود

    خامشی از کذب و غیبت واجبست
    ابلهست آن کو بگفتن راغبست

    ای برادر جز ثنای حق مگو
    قول حق را از برای دق مگو

    هر که در بند عبارت می‌شود
    هرچه دارد جمله غارت می‌شود

    دل ز پر گفتن بمیرد در بدن
    گرچه گفتارش بود اندر عدن

    وانکه سعی اندر فصاحت می‌کند
    چهره دل را جراحت می‌کند

    رو زبان را در دهان محبوس دار
    وز خلایق خویش را مایوس دار

    هر که او بر عیب خود بینا شود
    روح او را قوتی پیدا شود

    عطار نیشابوری

    1. با سلام , ممنون اقا محمد عزیز
      گفتارت پاک و نشان از صافی دلت دارد سکوت بی تردید نشانی از تواضع, فروتنی و معرفت بخصوص در مقابل اراده و قدرت برتر دارد.
      در اخر آوردن شعری از عصاره های اهل حق, جناب عطار نیشابوری , جمله های زیبایت را توصیف بیشتری نمود.

    1. از نظر انجمن روانشناسان آمریکا اراده : به توانایی مقاومت در مقابل تمایلات و هوس های کوتاه مدت برای رسیدن به اهداف بلند مدت گفته میشه و علت نداشتن انگیزه برای رسیدن به خواسته ها و اهدافمون اینه که ما هدف خودمون رو اینقدر کوچیک انتخاب کردیم که اون قدرت لازم و انگیزه کافی رو برای شارژ کردن و به حرکت در آوردن موتور درونی ما ایجاد نمیکنه و یا اینکه ما هنوز باور نداریم که می تونیم به خواسته هامون برسیم و به اهداف خیلی بزرگ در زندگیمون دست پیدا کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید