نقد فیلم یک نغمه تاریک a dark song از دیدگاه روانشناسی تحلیلی

هشدار: اگر فیلم را ندیده اید بهتر است پیش از خواندن تحلیل، فیلم را مشاهده کنید.

فیلم یک‌راست می‌رود سر اصل موضوع، آن هم موضوعی که از دید عوام بسیار جذاب و هیجان‌انگیز است. زنی فرزندش را در حادثه‌ای از دست داده است و می‌خواهد دوباره با او ارتباط برقرار کند اما قصد دارد برای این کار به روش غیر معمول جادو و احضارات متوسل شود و در جستجوی جادوگری است که او را در این مسیر تاریک همراهی کند.

گفته شده اغوای جادو؛ همچون اغوای پریان دریایی افسانه‌ای، همیشه انسان‌ها را به سوی خود جذب کرده و همیشه چنین اعتقاداتی به دنیاهای نادیدنی وجود داشته است. این فیلم، همین علاقه انسانی به امور ماورائی را دست‌مایه قرار می‌دهد، اما خوشبختانه در همین‌جا متوقف نمی‌شود و نگاهی به سطوح عمیق‌تر روان انسان می‌اندازد. در سفر داستان فیلم با موضوعات روانشناسی تحلیلی همچون نیمه تاریک وجود، خویش و کهن الگوهایی همچون خورشید تاریکی مواجه می شویم.

نقد رروانشناسی فیلم یک نغمه تاریکقهرمان زن فیلم قرار است طی مراسمی به نام جادوی آبراملین با استادی به نام سولومون شیاطینی را احضار و بر وسوسه‌ی آن‌ها غلبه کند تا در نهایت بتواند فرشته نگهبانش را ببیند و از او بخواهد که یک‌بار دیگر صدای فرزندش را بشنود و با او ملاقات کند. اما هر چه فیلم جلوتر می‌رود و جلوه‌ها و نشانه‌های شیطانی در فیلم آشکارتر می‌شود، مشخص می‌شود که زن در بیان خواسته خود کاملاً صادق نبوده. در واقع قصدش از این کارها گرفتن انتقام از قاتل پسرش است و اینکه قادر نیست از خداوند درخواست بخشش کند و نمی‌تواند کسی که با پسرش این کار را کرده است ببخشد.

این سفر همه‌ی ما به سوی مقصد نهایی در زندگی است. همه ما به دنبال رستگاری، سعادت و آرامش عمیقی هستیم که شاید هیچ وقت کاملاً تجربه‌اش نکرده باشیم اما جایی در اعماق وجودمان می‌دانیم که  وجود دارد و هرکس به طریقی سعی می‌کند به این سعادت اعظم دست یابد. اگر همه زندگی نور و زیبایی بود این سفر بسیار آسان می‌شد و شاید هیچ رشد و شکوفایی در آن وجود نداشت. یک ضرب‌المثل یونانی می‌گوید تا زیتون تحت فشار عظیم قرار نگیرد روغن خود را پس نمی‌دهد. برای همه، این کار را سایه‌هایی می‌کنند که در واقع معکوس صفات خودآگاه ما هستند. درون همه‌ی ما خورشیدی وجود دارد که هرروز با طلوعش نور و زندگی را به تمام وجودمان می‌تاباند اما این خورشید برادر (یا خواهر) دوقلویی نیز دارد: خورشید تاریکی. سرزمین خورشید تاریکی همیشه لم‌یزرع و خالی از سکنه و حیات است و تنها اندوه و نیستی بر آن حکم‌فرماست و همه ما مجبوریم زمان‌هایی از سفرمان به سمت مقصد نهایی را در این سرزمین بگذرانیم و با سایه‌هایمان روبرو شویم.

ممکن است کسی بپرسد چرا خدای عادل و مهربان باید چنین سرزمینی بیافریند و ما مجبور باشیم با مرگ و نیستی و یاس و ناامیدی روبرو شویم. اولاً دقت کنید که خدا در روانشناسی تحلیلی ترکیب اضداد و جمع نور و تاریکی هست و اما در مورد جواب سؤال، هر چند دوست دارم خودتان هم در مورد جوابش فکر کنید اما جواب من این است که ما خیلی چیزنیگردو در کیمیاگری nigredoهای غیرضروری را با خود حمل می‌کنیم که ما را سنگین و سنگین‌تر می‌کنند و ادامه سفرمان به سوی سعادت نهایی و ملاقات با فرشته‌ی نگهبان را غیرممکن می‌سازند. تنها راه آگاه شدن به این چیزهای غیرضروری و رها کردن آن‌ها مرگ و نیستی است. وقتی چیزی می‌میرد و فاسد می‌شود از تمام چیزهای غیرضروری‌اش خالی می‌شود و فقط هسته مرکزی‌اش باقی می‌ماند، همان خویشتن خویش یا روح انسانی. در متون کیمیاگری اولین مرحله عمل کیمیا، نیگردو nigredo نام دارد که با اسکلت انسان مجسم شده.

شاید کسی با دیدن چنین تصاویری رویش را برگرداند یا بپرسد این همه تصویر اسکلت چه ارتباطی به خودشناسی دارد. دقیقاً جواب همان است که در بالا اشاره شد. در مرحله مرگ و فساد همه چیزهای غیرضروری پاک می‌شوند و از بین می‌روند، همه آن چیزهایی که ما را از روحمان دور می‌کنند.

زن قهرمان فیلم نیز  تا وقتی که  سایه‌های انتقام‌جویی و نفرت به سراغش می‌آیند و خورشید تاریکی بر زندگی‌اش طلوع می‌کند نمی‌تواند ارزش بخشش و گذشت را درک کند. تنها آن زمان است که به ارزش بخشش پی می‌برد و نور الهی، زندگی‌اش را روشن می‌کند و خورشید مهر دوباره بر فراز سرش تابیدن می‌گیرد.

شما نیز در هر مرتبه‌ای که باشید چیزهایی غیرضروری را با خود حمل می‌کنید و بعضاً وارد فازهایی از نیستی و اندوه و یاس و ناامیدی می‌شوید. یک فرد ضعیف، عامی یا تشرف نایافته در این شرایط خودش را به یاس یا قرص و دارو و خواب‌وخیال می‌سپرد اما کسی که قصد خودشناسی و راز ورزی دارد با چشم‌باز این مراحل را می‌بیند، رؤیاهایش را ثبت می‌کند و سعی می‌کند پیام روحش را درک کند. از خودش می‌پرسد الان روح چه می‌خواهد به من بگوید؟ معنای این وضعیت‌ها چیست؟ معنای این زندگی و این مراحل چیست؟

ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم!

طبیعتا گاهی مشاور و راهنمایی آگاه نیز نیاز است که در این مرحله در کنار ما باشد. در صورتی که به چنین مشاوری احساس نیاز کردید می توانید از بخش مشاوره سایت ما به آدرس زیر نیز استفاده کنید:

https://rastmard.com/moshavere

 

نوشته‌های مشابه

17 دیدگاه

  1. با تشکر. فیلم را ندیدم هر چند به جمع اوری فهرست 50 فیلم شما پرداخته ام. بعضی از انها را قبلا دیذه بودم که اکنون دوباره مشغول ذیدن انها هستم تحلیل فیلم نقش مهمی ذر تماشاگر دارد زیرا او را با کدها فیلم که احتمالا برایش سوال است روبرو می کند و البته پذیرفتن یا نپذیرفتن این تحلیل ها, یا بخشی از انها به مخاطب باز می گردد و… ولی جریان تحلیل فیلم های پیشنهادی, بسیار مثبت و مفید است در واقع تماشاگر فیلم را راهنمایی می کند همزمان با فیلم به نتایج مفیدی دست یابد.

  2. برای من که فیلم رو با دید احضارات جادویی دیدم ، این نقد شما دریچه ای بسیار وسیع تر از اونچه در نوبت اول در فیلم دیدم رو گشود ، و بزیبایی معناهای باطنی و رازهای پشت مراسمات احضار این فیلم رو پرده برداری کرد….ممنونم رایت عزیز بررسی روان- رازورزانه ی خوبی بود این نوشته…..در تکمیل نگاه کیمیاگرانه ی شما عرض کنم که انحلال جسم دروضعیت نیگردو ، در این فیلم با آزمون مرگ قهرمان زن و بازگشت دوباره به زندگی، بوقوع مپیونده که بعد از اون احضارات شکل فیزیکی پیدا میکنه و این یکی از نقاط عطف فیلم بود به نظر من.سپاسگذارم نگاه رازپندار باطن گرای شما هستم.

  3. خیلی عالی و عمیق…نقد جامع و اموزنده ای بود…یاد این شعر مولانا افتادم:
    گر ز نام و حرف خواهی بگذری
    پاک کن خود را ز خود هین یکسری
    همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو
    در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو
    خویش را صافی کن از اوصاف خود
    تا ببینی ذات پاک صاف خود

دیدگاهتان را بنویسید