روش هایی کاربردی برای مدیریت احساسات
روش هایی کاربردی برای مدیریت احساسات
احساسات ما همیشه ناگهانی سر میرسند و ما را از خود بیخود میکنند. انگار که ما را تحت سلطهی خود درآوردهاند و مجبورمان میکنند کارهایی انجام بدهیم یا حرفهایی بزنیم که چند لحظه بعد از انجام یا گفتنشان پشیمان میشویم. اما با این حال نمیتوانیم مانع از این روند شویم.
با این احساسات چه میتوان کرد؟ اوشو آموزگار روحی که زندگی خود را صرف شناخت انسان کرده است دراینباره نظرات خوبی دارد.
قبل از هر چیز، او میگوید که احساسات ما همگی خنثی هستند؛ نه خوب و نه بد. این ذهن ماست که آنها را قضاوت و ارزشگذاری میکند. این ذهن است که میگوید بعضی از این احساسات قابل قبول و برخی دیگر غیرقابلقبول هستند.
ذهن در ما حسی ناخوشایند (احساس گناه) برمیانگیزد یا میتواند خالق ایدهای باشد که بر اساس آن به خودمان بگوییم که احساس کنونیمان مناسب نیست و ما نباید درگیر چنینی احساساتی بشویم. درواقع احساسات به خودی خود هیچچیز بدی ندارند. بنابراین نیازی نیست که آنها را نفی کنیم یا در درون خود پنهان کنیم یا از داشتن آنها احساس شرم و ننگ کنیم.
پس از آن اوشو توضیح میدهد که احساسات، بیانهای متفاوت از انرژی هستند. آب و هوا را نظر بگیرید: گاهی طوفانی، گرفته و ابری است درحالیکه زمانی دیگر آرام و آفتابی است.
بدین گونه زندگی هم دو گانه است. میتوانیم از اینکه هوا بهجای آفتابی، ابری و گرفته است شکایت کنیم. اما این کار چیزی جز افزایش ناامیدی و رنج ما ندارد و زیبایی باران و تاریکی را از دیدمان پنهان میکند و در این حالت زندگی ما از غنای کمتر و بستگی بیشتری برخوردار خواهد شد.
مقاله مرتبط: “۴۵ راه برای آنکه از زندگی نهایت لذت را ببرید“
اگر با احساساتمان همراه شویم هر بار همان اتفاق همیشگی میافتد. این احساسات چیزی جز انرژی نیستند. گاهی انرژی به شکل اضطراب و گاهی به شکل حسی خوب درمیآید و مانند تمام حالات انرژی دائما تغییر خواهند کرد و قادر به گسترش هستند.
اوشو میگوید احساسات تا زمانی که ما خود را با آنها یکی نپنداریم خطرناک نیستند. بهعنوانمثال هنگامیکه ما ناراحتیم ذهن همیشه دلیلی برای این احساس دارد: من ناراحتم چون با دوستم دعوا کردهام و او دیگر با من حرف نمیزند و در همین حال کمکم در تکرار حادثه، فکر کردن به آن و فرضیههای مختلف غرق میشویم.
خب ممکن است در این ماجرا حق با دوست شما بوده باشد و او نخواهد دیگر با شما صحبت کند. اما این یک احتمال است که باعث ناراحتی شما شده است.
به دنبال واقعیت باشید.
بهمحض اینکه واقعیت را یافتید یک انتخاب دارید. شاید خود را با پرسیدن سؤالی مثل چرا این اتفاق افتاد؟ جزییات ماجرا، توجیه کردن همهچیز و…. سرگرم کنید و در بازی ذهنتان فرو روید، بازیای که شما را وادار میکند این چیزها را به خودتان بگویید: چرا این اتفاق برای من افتاد؟ چطور توانست این رفتار را با من داشته باشد؟ و….
شما میتوانید این افکار را برای ساعات متمادی ادامه دهید و همهی ما بهراستی این روند را بهخوبی میشناسیم.
مراقبه راهحل جایگزین بسیار مناسبی است. به کمک آن، شما میتوانید از احساساتی که ذهن شما در اطراف واقعیت ساخته جدا شوید. قبل از مدیتیشن میتوانید به خود بگویید: همهی اینها از ذهن است و اجازه دهید این بار ذهن بهتنهایی ماجرا را دنبال کند بدون اینکه شما به او انرژی دهید. فرض کنید یک فرد سمج کنار شما نشسته است.
اگر بخواهید میتوانید، در طول این مراقبه، تمرکز خود را روی واکنشهای فیزیکیتان بگذارید.
مقاله مرتبط: “۵ روش مراقبه بدون مراقبه!!“
پس از آن اولین قدم این است که به خود بگویید: خب، غم آنجاست. توجه کنید که این حرف با گفتن اینکه من غمگین هستم بسیار متفاوت است. سپس بهطور کامل بپذیرید که غم آنجا حضور دارد و اینکه انرژی در حال حاضر به این شکل است. قضاوتش نکنید، ردش نکنید. در آخر میبینید که غم واقعاً یک شکل از انرژی است و انرژی نهایتاً خنثی است.
سعی نکنید این نتیجهگیری را به خود تحمیل کنید و درعینحال دوباره در دام چرایی ماجرا نیفتید.
نقش یک قربانی را بازی نکنید.
برعکس بحث اصلی این است که سعی کنید انرژی احساستان و یا غمتان را با قلبی باز و بدون پیشداوری درک کنید. این سؤال را از خود بپرسید: واکنش بدن من به این احساس چیست؟
در این حالت سعی کنید و آگاه باشید که در دام قضاوت و چارچوبهای از پیش مشخصشدهی ذهنتان نیفتید.
ممکن است ذهنتان بگوید بدنم احساس سنگینی میکند، این یک قضاوت است. بهجای آن سعی کنید کلمهای پیدا کنید که بویی از قضاوت نداشته باشد. مثلاً: عمیق، سکون و سکوت یا منفعل. توجه خود را بر بدنتان با دقت دنبال کنید: بدن من در واکنش با این احساسات چه میکند؟ چه بخشی از بدنم واکنش نشان میدهد؟ هر بار که سوی ذهن رفتید با آرامش به سمت بدن خود برگردید.
ممکن است متوجه شوید غم برای شما نوعی حس عمیق خالی بودن است. برداشت شخصی و اصیل خودتان را از غم کشف کنید. بدین ترتیب خواهید دانست که درواقع هر حسی یک کیفیت انرژیکی متفاوت است. خشم، شاید یک آتش یا شور و هیجان باشد. شما میتوانید با این آتش محیط خانهتان را پاککنید البته اگر آن را هدر ندهید و اگر آن را با دنبال کردن این سؤال از بین نبرید که: چرا دچار خشم شدهام؟
معجزه همینجا اتفاق میافتد، هنگامیکه شما به تمام احساسات اجازهی حضور دهید و به دلیل به وجود آمدنشان نچسبید!
کمکم در این کار متبحر میشوید. بدون اذیت شدن شاهد آمدن و رفتن آنها میشوید و میتوانید از این انرژیهای متفاوت به شیوههایی مبتکرانه استفاده کنید و از درون قویتر شوید.
چند وقت بعد خواهید دید که انرژی به چیز دیگری تبدیل خواهد شد. یک لحظه گریه میکنید چون بدن شما برای ابراز خود به آن نیاز دارد و یک لحظه بعد میخندید.
دقت کنید که منظور از استفادهی مبتکرانه از احساسات به معنی برونفکنی آن (نسبت دادن آن) بروی دیگران نیست. این رفتار مربوط به ذهن است. مربوط به فکری اشتباه است که شما را بهسوی این سؤال میکشد: چرا این احساس خاص در من وجود دارد؟
این خشم شماست (یا هر احساسی که از درون شما برخاسته) و به شما تعلق دارد. مسئولیت آن را بپذیرید. به آنچه متعلق به شماست آگاه باشید. شما میتوانید از آن استفادهی مثبت کنید.
مقاله مرتبط: نفسانیات، آنچه همیشه و همه جا در کمین ماست!
اگر در آن لحظه کسی را متهم کنید از مسیر خارج میشوید و این به معنای آن است که شما انرژی خود را نادیده گرفتهاید. این یک رفتار قدیمی و ریشهدار در وجود ماست که متأسفانه هیچ نتیجهای ندارد.
بهجای آن سعی کنید بگویید: خشم در من اوج میگیرد، این خشم من و انرژی من است. بهتر است بروم ورزش کنم، راه بروم، به بالش ضربه بزنم یا برقصم! یا حتی بهتر از همهی اینها، بهتنهایی ناظر احساسم باشم. سپس به اطرافیانتان بگویید الان نه، بعداً به شما جواب خواهم داد. این کار به شما اجازه میدهد که بتوانید بفهمید چه ایده یا اعتقادی در ناخودآگاه شما باعث به وجود آمدن این احساس شده است.
چه بخشی از نفس یا ایگوی شما آسیبدیده؟ ترسیده؟ یا با این کار تهدید شده است؟
این زخم عمیق یا تهدید قدیمی چه بوده که دیگری باعث تحریک آن شده و آن را به سطح وجود شما آورده است؟
این تکنیک مشاهده شاید همچون دری بهسوی ناخودآگاه شما باشد و بتواند شما را از بخشی پنهان از وجودتان آگاه کند.
آیا این تکنیک برای شما جالب بود؟ سعی کنید امتحانش کنید و همانطور که اوشو گفته است شما جز رنج درونی چه دارید که از دست بدهید؟
برگرفته از
www.meditationquebec.com/magazine/archives/emotions-anando.htm
مترجم: Narcissus، همکار راستمرد
خیلی جالب بود
بله
باید در هر شرایطی دنبال حقیقت بود
👍👍👍
شاید یکی از موثرترین روشها، همین نظاره گر بودن احساسات است، حتی بدون تبدیل کردن آن به چیز دیگر مثل شادی و رقص
استحاله اتفاق میفته و آگاهی برتر
سپااااااااس ،یادآوری خوبی بود
ممنون
بسیارجالب بود لذت بردم
با سلام خیلی خیلی جالب بود.
مطالب سایت راستمرد اصلا کپی نیستند…خیلی ممنونم از سایت خوبتون
ممنون برای این تو صیه های کاربردی مدیریت احساس خیلی مهم است و متاسفانه سخت ترین کار دنیا
👍👍👍
منشاهمه چیزازذهن هستش مابایدذهن روکنترل کنیم.
احساسات همیشگی و همه جا با ادمه… احساسات هیچوقت به آدما دروغ نمیگه باید باورشون کرد و هر چند دردناک هم باشه باید باهاشون روبرو شد و پذیرفت اینکه یه موضوعی احساسات آدمو دردناک میکنه باید قبولش کرد و درد رو بپذیریم و در با تمام وجود اصلاحش کنیم چون احساسات دردناک ناشی از خطاهای ما و دانسته یا ندانسته دچارش شدیم باید درس بشه و کمک به رشدمون نباید نامیدی در پی داشته باشه فقط میدونم باید باهاش روبرو شد و پذیرفت
سلام تشکر عالی بود احساسات زندگی را با رنگ وبوی بهتری ارائه میکند و بعضا برای ارامه بقا لازم است پس باید انها را شناخت و کنترل حداقل انها را بدانیم.
همه چیز از ذهن شروع می شود و به ذهن ختم میگردد یعنی خاستگاه همه احساسات, هیجانات, عواطف و… واکنش های سریع و گاه خجالت اور ما, حتا به کنش ها و اعمال هر چیزی در این دنیا ارتباطی ندارد و معلول ذهن ماست او مدام در گوش ما می گوید تو به اندازه کافی, خوب, زیبا, جذاب, پولدار و… و… نیستی پس باید اینجوری (هرجوری) عمل کنی تا دیگران, متوجه شوند تو چه کسی هستی و چه ارزشی داری؟ پس, قرار “بی قراری” من با نفسم شروع می شود همه چیزهایی که او می گوید اینست : با پول , شهرت و قدرت می توانی, برای خویش “هویت” یابی و از دیگران متمایز و برتر شوی. همه انگشتان به سوی تو اشاره روند. تو با هر ترفندی موفق شدی فقط نمیدانم چرا ارامش و قرار نداری؟ در کل روز دردهای جسمی و شبها برای خوابیدن نیاز به یک کامیون قرص شیمیایی داری؟ با سپاس از نگارنده محترم که با گزیده هایی از “اشو”, به ظرافت با راهکارهایی ساده همانند عدم قضاوت, صداقت, عشق, … و پذیرش هرچیزی در همین لحظه و… به زندگی ما معنا می بخشید.
ممنون از نظر شما.
با تشکر از مطلب خوبتون
اوشو چه زیبا سخن گفتند از ذهن و کار کردهای آن
و بیان کردن که همه چیز از ذهن شروع میشه و اگر ما روی ذهنمون کار کنیم واقعا در زندگی دچار مشکل نخواهیم شد چون احساسات چه خوب چه بد از ذهنمون جدا میکنیم و با دید دیگری بهش نگاه می کنیم وقتی احساسات از ذهن جدا میشه
دیگه مورد قضاوت و تجزیه و تحلیل قرار نمیگیره
و منظور ایشان اینکه انرژی بطریق مثبتش استفادکنید حتی در خشم برقصید تا انرژی که ماندگار بطریق مثبت ایجاد بشه و همچنین در تنهایی که از مراقبه صحبت کردن که منظورشون خالی کردن ذهن و در اوج خالی بودن ذهن از جانب
ناخود آگاه جرقه های برای به نتیجه رسیدن زده خواهد شد .
ممنون آرتمیس.
اگر امکان داره متن را خلاصه توضیح بدبد تا رفع ابهام بشه
ممنون
کمی طولانی و مبهم بود. در هر حال حرف نویی برای گفتن داشت، مرسی.
ممنونم.به نظر شما متن از چه نظر دارای ابهام هست؟
مطلب جالبی بود. سپاسگزارم.