سه نیاز اساسی که قبل از مرگ باید حتما به آنها برسید!

facesسه چیز منحصر به فردی که هر انسانی خواستار آنهاست

ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد، انسان تنها خواستار سه چیز در زندگی خود می باشد! مهم نیست که چقدر تحت تاثیر تمایل به شهرت، ثروت، قدرت و موفقیت، قرار گرفته باشیم، این موارد چیزهایی نیستند که ذات آدمی، عمیقا میلی نسبت به آن ها داشته باشد.

هر چقدر هم که برای تحقق پیدا کردن این مسائل تلاش کنیم، قادر نخواهیم بود تا به ارضای عمیق ترین نیازهای درونی مان بپردازیم. این ها همه می توانند برای زندگی مادی ما ضروری باشند اما اگر سلسله نیاز انسانی مد نظر باشد، بایستی اینها را در میان ضرورت های حیاتی آن بچینیم.

خب، حالا باید به شما بگویم که این سه مورد، شامل چه چیزهایی هستند.

  1. دیده شدن، به همان گونه ای که واقعا هستیم
    اینکه به عنوان یک فرد واقعی، بدون برچسب یا وابستگی به فرهنگ، خانواده، اعتقادات اطرافیان، و یا یک پس زمینه ی خاص که سخت ترین چیزی است که می توان از دیگران انتظار داشت، دیده شویم. به همین صورت، دیگران هم نیاز دارند که ما هم با آن ها رک و پوست کنده باشیم. این بدان معنی است که ما باید تمام تظاهرات و دیوارهایی را که اطراف خودمان ساخته ایم را فرو بریزیم. اصل انسان هیچ یک از چیزهایی که در دنیا کسب می کند نیست. حتی اسم خودش هم نیست. ما باید از ایده ها و تمایلات عشقی کلیشه ای و خوار و خفیف کننده مان دوری کنیم و انتظارت و چشم داشت هایمان را زمین بگذاریم. تمرکز بر روی چنین چیزهایی؛ اجازه نمی دهد تا تمرکزمان را بر درون افراد قرار دهیم، این مورد درباره ی بقیه هم نسبت به مشاهده ی آن چه که درون شما قرار دارد، صدق می کند. لحظه ای که ما از دست برداشت هایی که نسبت به دیگران داریم رها شویم، لحظه ی رهایی روح ما خواهد بود. این یکی از سخت ترین کارهایی است که هر انسانی قادر به انجامش می باشد یعنی، ارائه ی روح بی شائبه ی خودمان به جهان. دیده شدن به شکل حقیقی مان توسط دیگران، منتهای نیاز آدمی بر زمین است و مادامی که انسان در چشم دیگران، بهترین و حقیقی ترین ورژن خودش نباشد، همواره نیازی برطرف نشده را به دوش خواهد کشید.


  2. مورد توجه قرار گرفتن توسط دیگری
    آرام گرفتن در آغوش مهر آمیزی که به ما کمک می کند تا بدون قضاوت به ابراز دردها، شادی ها، آرزوهای درونی، حسرت ها و افکارمان بپردازیم. واقعا لذت بخش است. بله! این مورد همان عشق است. بارها شنیده ایم که زندگی بدون عشق معنایی ندارد اما امروزه این جمله فقط یک شعار است. عشق یعنی پذیرش واقعی همان فردی که هستیم با تمام ضعف ها و نقص هایی که درونمان وجود دارد.
    خود ما هم می توانیم و بایستی این لطف را در حق دیگران انجام دهیم. این کار به زندگی ما معنا می بخشد.
    جمله ی بالایی به این معنی نیست که هر روز حجم عظیمی از مردم را در آغوش بگیریم! سخن من به معنای حمایت بی قید و شرط عاطفی از دیگران است. یعنی شما بتوانید هر زمان که نیاز بود احساساتتان را با آن ها در میان بگذارید و در مقابل خودتان هم شنوای احساسات درونی دیگران در موقع نیاز باشید.
    مردم تنها به همین دلیل است که در تعقیب چیزهایی مانند، شغل، پول، قدرت و غیره هستند. برای اینکه بتوانند فردی را پیدا کنند که در موقع نیاز به طور بی قید و شرط پشتیبان و حامی شان باشد؛ و یا اینکه در نبود چنین موهبتی، خودشان را با دنیا و مادیات سرگرم نگاه دارند.


    حتما بخوانید: “عشق حقیقی و عشق های امروزی -داستان عشق به ماهی


  3. شناخته شدن به همان شکلی که هستیم
    بسیاری از مردم ممکن است به خاطر اطلاعاتی که از منابع دیگر؛ به غیر از خودمان به دست آورده اند، ما را بشناسند. این شناخت توهمی ست که فقط در کله ی آن ها وجود دارد! یعنی آن ها نتوانسته اند خود واقعی مان را بشناسند. آن چه که واقعا خواستارش هستیم، شناخت خود واقعی ما، به منزله ی اشراف داشتن به چگونگی احساسات درونی ما نسبت به زنده بودن، به علاوه ی یکسری احساسات دیگر است.
    ما می خواهیم که دیگران عمق اندوه، ترس، اضطراب، نگرانی و حالات مختلف دیگرمان را درک کنند؛ اما بزرگترین اشتباه ما این است که وقتی که می خواهیم دیگری ما را عمیقا درک کند، به او اجازه چنین درکی را نمی دهیم و علت این امر هم به خاطر طرز فکری است که خودمان نسبت به او داریم.
    در واقع، ما از مردم دور می مانیم مبادا که پی به نقص هایمان ببرند و یا متوجه صدماتی که خورده ایم شوند. ما فکر می کنیم که نزدیکی به مردم، بیشتر ما را آسیب پذیر می کند. از ترس این که توسط دیگران مورد قضاوت قرار بگیریم به جای پل زدن، در اطراف خودمان دیوار می کشیم. در نتیجه با این کارمان، برای خود به ایجاد جهانی جدای از مابقی مردم می پردازیم. با تلاش برای یافتن سعادت در میان عیوبمان و یا زیبایی در غم و اندوه مان، بالغ نخواهیم شد.
    این مسئله اندکی پیچیده است. درست است که اگر خود پنهانی یا حقیقی تان را، بدون هیچ نقابی در دسترس دیگران قرار دهید، ریسک قضاوت شدن را پذیرفته اید.
    اغلب مردم فکر می کنند در اوج قدرت، شهرت و ثروت است که می توان حقیقت پنهانی خود را در معرض دیگران قرار داد و از شهرت به عنوان محافظی برای عدم قضاوت شدن استفاده کرد. باور کنید این مورد بسیار همه گیر است. بعید نیست خود شما هم بطور ناخودآگاه این را پذیرفته باشید. این کار اثر عکس دارد زیرا بدین صورت بیشتر مورد قضاوت قرار می گیرید و اعوجاج بزرگ تری در مورد این که چه کسی هستید و اینکه مردم چه فکری در مورد شما می کنند، به وقوع خواهد پیوست.
    برای شناخته شدن نیازی به شهرت ندارید؛ شما نیازمند شخص یا اشخاصی هستید که واقعا خواستار شناخت تمام جنبه های وجودی شما باشند. خود را گول نزنید و حقیقتتان را برای آنهایی که ارزش آن را درک نمی کنند آشکار نکنید. گاهی انتظار بهترین کاری ست که انسان قادر به انجامش است. 

منبع:

spiritualunite.com/the-only-3-things-that-every-single-human-being-wants

 

نوشته‌های مشابه

23 دیدگاه

  1. نکته عمیقی هس
    مادیات در حدی که ما رو همراهی کنن که معنویت رو براحتی طی کنیم خوبه
    واقعا بصورت زنده یه ندایی در درون همه ما هس که میگه بارزش ترین سرمایه گذاری چی هس؟
    شناخت و درک خودمون، ‌‌پذیرفتن خودمون و دوست بودن با خودمون که هر سه اینها به ارتباط بهتر با دیگران منجر میشه و عشق بیشتر

  2. این سه نیاز حقیقتا از مهمترین نیازهاست که دستیابی به اونا مشکله، آدمهایی که برای دستیابی به اهدافشون نقاب به چهره دارند و وقتی بخوای صادقانه رفتار کنی تورو متهم به داشتن نقاب میکنن. خداروشکر که دوستانی دارم که منو همانگونه که هستم دوست دارند و میشناسند.

  3. با سپاس. تنها چیزی که نمی گذارد به لذت درک پدیرش خود (انچه که واقعا هستیم یک انسان با صفاتی خوب و بد, از همه مهمتر با این تفکر که می توانیم و حق داریم که: اشتباه کنیم) و دیگران همان گونه که هستند, بپردازیم ترس است ترس نمی گذارد دیگران و خود را دوست داشته باشیم.
    ولی ترس چیست که اینگونه تمام تار و پود مرا فرا گرفته است دزدی است که بهترین زمانها و فرصت ها را از من می رباید.
    ترس مانند غرور دو بال بزرگ خودخواهی منست. خودخواهی من می خواهد و متصور است می تواند با این دو ویترین زیبا مرا (که بشدت احساس ناخوشایندی نسبت به خودم دارم) به شکلی زیبا و قابل تایید دیگران, به همه معرفی کند ذهنی منجمد (دگم) با این توهمات با جوانی, زیبایی, پول, فدرت, شهرت, شهوت و… همسو می شود و از همه بدتر هویت می یابد و مرا در سراشیب سرابی می کشاند که اینده ان… به اطراف خود نگاهی دقیق بیاندازیم همه پیام ها حی و حاضر است ولی خودخواهیم می گوید و می فرماید: توچیز دیگری هستی تو هرگز مثل انها نخواهی شد انها احمقند و نمی توانند بین بد یا خوب (لذت,پول, شهرت=ترس) تفاوت بگذارند. تصوردنیای بدون هرگونه ترسی هم شاید مشکل باشد (این را در پیری و هنگام مرگ, شاید بهتر بفهمیم ولی در هر حال الان که این دو دورند). ولی از چیزی مطمئن شدم که ترس, با ارامش, پذیرش, درک لحظه موجود, دوست داشتن, مهربانی, معرفت, اگاهی, عشق, خدمت و… نمی تواند همسو باشد چون با حقیقت نسبتی ندارد. و این ذهن عجب هیولا و دشمنی است که حتا در قالب خوب نمایی هر کار نادرستی را برای انجام, توجیه می نماید.

  4. با سلام و تشکر از مطلب عالیتون…واقعا قابل تامل و ریزبینانه بود….خدا را شکر که من در راستمرد با شرکت در دوره یونگ در این زمینه خیلی پیشرفت داشتم و توانستم با شناخت سایه و پرسونای درونی ام به رشد درونی واجتماعی بهتری نسبت به قبل برسم…پاینده باشید……

  5. سلام
    امروزه ترس از پذیرفته نشدن یکی از اساسی ترین مشکل بشر امروزی است اینکه سعی دارد خود را خوب جلوه دهد که مبادا کسی رو از دست بدهد
    شما درست فرمودید ولی سوال من اینست برای رهایی از این ترس چه باید کرد؟
    تشکر

دیدگاهتان را بنویسید