داوری نکنید! مشاهده گر بی طرف باشید!

چگونه با اجتناب از داوری کردن دیگران می توان آرام تر زندگی کرد؟

مشاهده گری بجای داوری

هنگامی که انگشت خود را به سوی فرد دیگری نشانه می گیرید، ده ها انگشت دیگر در مقابل آن به سوی خود شما نشانه گرفته می شود.

هنگامی که رفتار فردی را داوری می کنید، این عمل بیش از آنکه بر روی دیگری تاثیری داشته باشد، بر روی شخص خود شما تاثیرگذار است. قضاوت کردن شما بیش از آنکه بیانگر یکسری چیزها در مورد فرد مقابل باشد، بسیاری از چیزها را در مورد خودتان آشکار می سازد. اینگونه شما نشان می دهید که چگونه دنیای اطراف خودتان را درک می کنید.

داوری نکنید! مشاهده گر بی طرف باشید! به جای قضاوت کردن، مشاهده گر و کنجکاو باشید و فاصله ی شکاف میان مشاهده گری و تصمیم گیری را بیشتر کنید.


همین حالا بخوانید: “تبدیل شدن به یک مشاهده گر


ما خیلی سریع از روی ظاهر دیگران آن ها را داوری می کنیم. ما به قضاوت دیگران بر اساس نقطه ی دیدشان نسبت به جهان، ملیت، ثروت، شغل، شهرت، و یا حتی جزئی ترین چیزها که پوشش باشد، دست می زنیم.

قضاوت و داوری دیگران

قبل از اینکه کسی را داوری کنید از خودتان چند سوال بپرسید:

آیا بخاطر تفکراتم است که دیگری را قضاوت می کنم؟

آیا بخاطر دانش یا تجربیاتم است که دیگرای را قضاوت می کنم؟

آیا بخاطر نقطه نظر و دیدگاه من نسبت به جهان است؟

آیا داوری من بر اساس حسادت است؟


همین حالا از راستمرد بخوانید: “چطور میتوانیم دیگران را کمتر قضاوت کنیم؟


هنگامی که علت اصلی را تشخیص دادید خودبخود متوجه عملی که مشغول انجام آن هستید می شوید. تنها یک راهکار برای حل این مسئله وجود دارد، شما باید دیدگاهتان را نسبت به جهان تغییر دهید. 

کریشنامورتی می گوید: توانایی مشاهده بدون ارزیابی، متعالی ترین نوع از بینش است.

درمان داوری کردن همین است. شما باید مشاهده گر باشید.

حال پرسش اصلی این است که چگونه ذهنی مشاهده گر داشته باشیم؟

پاسخ در انجام مدیتیشن و آگاهی نهفته است.

در مدیتیشن و مراقبه یاد می گیرید که چگونه داوری کردن را متوقف کنید و تنها مشاهده گر افکار خود باشید و سپس آن ها را رها کنید. اما حتی با تمرین مشاهده گری هم نمی توان روحیه ی داوری کردن دیگران را به طور کلی سرکوب کرد. چرا که این بخشی از سیستم فکری ماست. سطح عمیق تری از مشاهده، مشاهده ی داوری هایتان نسبت به دیگران بدون قضاوت کردن است.


مقاله مرتبط برای شما: “۳ روش برای ترک عادت قضاوت نابجای دیگران


بگذارید ساده تر توضیح بدهم: شما یک انسان را بر اساس اعمال و رفتارش قضاوت می کنید. حال، متوجه قضاوت خودتان باشید یعنی اینکه باورهای خودتان را به عنوان حقایق و آنچه درست است جا نزنید.

با خودتان فکر کنید: من در حال داوری کردن دیگری بر اساس تجربه ی قبلی یا آنچه قبلا آموخته ام می باشم. ممکن است اشتباه کنم و یا اینکه حق با من باشد. هیچ نیازی به نتیجه گیری نیست. من می توانم تنها یک مشاهده گر باشم.

خودتان را از داوری کردن دیگران جدا کنید و اینگونه دیگر نیازی نخواهد بود که برای هرچیزی که در اطراف شما رخ می دهد عقیده ای داشته باشید.

“عشق، به معنی نبود قضاوت است”

برترین عمل، استفاده از داوری تان برای تبدیل هر وضعیتی به یک تجربه ی مثبت است.

هنگامی که به جهان و اطرافینتان عشق می ورزید، حالت فکری شما هم دچار تغییر می شود.


منبع: https://medium.com/swlh/how-to-stop-judging-and-start-living-91bef2834c9a

نوشته‌های مشابه

11 دیدگاه

  1. با سلام و تشکر
    ” قضاوت, در واقع داوری و قصاص قبل از جنایت است”
    محکوم هر کسی می تواند باشد اعضای دادگاه : بجز متهم (در واقع مجرم) من هستم. تهمت می زنم دادستان هستم حتا قاضی…
    محاکمه را بدون وکیل و متهم شروع می کنم در حضور عده ای که در ظاهر می توانند دوست باشند چون انها گاهی در مقام شاهد, اجازه صحبت هایی موافق نظر من را دارند که متهم (هر که می خواهد باشد یک دوست دیگر, یک همکار, یک فامیل یا عضوی از اعضای خانواده) را به محکومیت نزدیک تر می کند…
    قاضی (من) حکم نهایی را می دهد: مجرم به اشد مجازات محکوم می شود…
    مجری حکم قاضی کیست؟ باز هم منم و در کمال خونسردی گلوله ای در مغز محکوم می چکانم.
    ایا در بدترین شرایط, من بک قاتل نیستم؟ قتل در یک لحظه ماجرا را نمام می کند ولی گاهی ممکن است عده ای از دوستان و نزدیکانم تا اخر عمر, در عواقب یک لحظه بی توجهی, حرافی یا خوشگذرانی من… , زندگیشان با رنج همراه شود…
    به لحاظ تکنیکی و فنی همه کارها را من انجام داده ام پس باید مجرم باشم… ولی نیستم؟
    من در اسارت ذهنم هستم. ذهن در واقع مهمترین کارش حفاظت از جسم است پس باید همه کس و همه چیز را کنترل و قضاوت کند تا مرا از خطرات احتمالی دور کند ! پس چرا همیشه مرا به دردسر می اندازد؟
    چون نا اکاه هست و بایستی اگاهی یابد.
    ذهن به دنبال حال دادن به جسم مرا تشویق به استفاده از لذت های انی و کوتاه مدت می کند و همیشه نتیجه یکی است دردسر درست کردن و درد و رنج در پی ان…
    چگونه می توان ذهن را تا حدی کنترل کرد والا او مرا کنترل می کند. ( اسب هم دارای یک افسار است). مطالب مربوط به ذهن و مراقبه در همین سایت فراوان است. جستجو کنید تا بیابید.
    الان می توانم همه نتایج بد (به ظاهرشکستها) در زندگیم را به گردن دیگران بیاندازم. اما آینده را چگونه و چطور… ؟

دیدگاهتان را بنویسید