چالش ها و ناامیدی ها در محل کار

چالش ها و ناامیدی ها در محل کار

برخی از بزرگترین ناامیدی های ما در زندگی می تواند ناشی از محیط کارمان باشد. مشکل ممکن است شغل تان باشد که رضایت بخش نیست یا همکارانتان باشند که به سختی با آنها کنار می آیید یا ممکن است دستورات سازمان یافته ای باشند که در نظر شما زمان تان را تلف می کنند و اشتیاق و خلاقیت تان را نابود می سازند. این وضعیت پیچیده و پر از استرس را معمولاً اینگونه خطاب میکنیم : “خستگی بیش از حد شغلی”.

بسیاری از ما شغل و حرفه خود را دوست داریم اما از محیط شغلی مان رضایت نداریم. چالش ها و مشکلات کاری مان بسیاری از ما را از شغل مان نیز دلزده می کند. در بسیاری مواقع ممکن است احساس کنیم که اقدامات بسیار محدودی وجود دارد برای اینکه واقعا از شغلمان لذت ببریم و در نهایت این افکار و احساسات ما را به سوی سه الگو و انتخاب زیر هدایت می کنند تا از عهده این ناامیدی ها و نارضایتی ها بر بیاییم :


تغییر سیستم

وقتی به کاری که می کنیم اهمیت زیادی می دهیم، درون ما اشتیاق و انگیزه ای برای انجام درست آن وجود دارد. اینگونه نیست که سازمان یا مجموعه قواعد سازمانی همیشه افکار و باورهای ما را به عنوان “پیشرفت” تلقین کنند. اغلب، وقتی تغییرات دلخواه ما انجام نمیشوند، احساس ناامیدی می کنیم. بدون حمایت و پشتیبانی ممکن است مانند یک شورشی و متفاوت از بقیه به نظر برسیم. این نتیجه ای نیست که ما به دنبال آن بودیم.

جدا از اینکه ممکن است یک بیگانه به نظر برسیم بدون یک تغییر قابل توجه، در این مبارزه دشوار و پر زیان شکست میخوریم و در این زمان است که باید به یک راه حل دیگر فکر کنیم.


تسلیم شدن

 تغییر یک اتفاق خارق العاده است اما وقتی برای تحقق بخشیدن به ایده هایمان اقدام نمی کنیم، آن ها می میرند. اگر از مبارزه برای تغییر خسته شویم، این وسوسه به سراغمان می آید که از مبارزه دست بکشیم. دیگر اهمیت نمی دهیم، زیرا اهمیت دادن به آن تنها باعث رنج میشود. اگر خود را در حال گفتن جملاتی مانند “مهم نیست” یا “اهمیت نمی‌دهم” بیابیم، این ادعا اغلب درست نیست و حقیقت ندارد.

حقیقت این است که ما اهمیت می دهیم، فقط خیلی رنج آور است که به خود اجازه دهیم تا آن ناامیدی را دوباره احساس کنیم، بنابراین آن را با گفتن این کلمات میپوشانیم و از آن می گریزیم. در این موقعیت به نظر می رسد راه حل این باشد که کوچکترین کار مورد نیاز را انجام دهیم و موقعیت خود را در سیستم حفظ کنیم. این کار معادل نابودی اشتیاق، انگیزه و خلاقیت ما است و می تواند ما را به سوی انتخاب سوم هدایت کند.


استعفا دادن یا ترک کردن

این ممکن است به این معنی باشد که کسب و کار خودتان را راه بیندازید یا شغل دیگری پیدا کنید یا  دست به اقدامی معنوی زده و تمام داشته ها و دارایی هایتان را کنار بگذارید و وارد یک ‘جامعه مستقل بدور از متعلقات’ یا ‘آشرام’ شوید. این راه‌حل مثالی از این ضرب المثل است که میگوید: “سبزه در جایی دیگر سبزتر است” . من به طور واضح به یاد می آورم شوخی‌هایی که با همکارم می کردیم درباره اینکه ناگهان همه چیز را رها کنیم و برویم و در ساحل بستنی بفروشیم.


همین حالا نگاه کنید به: “تست خودشناسی: طرح و رسالت الهی (دارما – افسانه شخصی) شما چیست؟


حال، ممکن است  بهتر باشد این کار را در جای دیگری دهیم یا ممکن است این کار اصلاً درست نباشد،  منظورم این است که تغییر یک ریسک است. و همچنین لازم نیست این را به شما بگویم که همگام تغییر، چقدر زندگی یک شخص می تواند دچار اختلال شود و اینکه اینگونه زندگی کردن خیلی خوشایند نیست. یک زمان و مکان مناسب برای انجام این کار وجود دارد اما بسیار هوشیار باشید از اینکه چرا دارید این کار را انجام می‌دهید و شاید بهتر باشد که ابتدا یک روش جایگزین و به اصطلاح یک نقشه دوم مانند مثال زیر را طراحی کنید.


یک راه جایگزین

در حالی که در زندگی شغلی مان جنبه هایی هستند که رضایت بخش و قابل تغییر نیستند، جنبه های بسیاری نیز وجود دارد که می‌توانیم روی آنها تاثیر داشته باشیم آنها را تغییر دهیم. اغلب بزرگ ترین عواملی که شغلمان را ناخوشایند می سازند مشکلاتی هستند که می توانیم آنها را تغییر دهیم . این عوامل مربوط به اوضاع درونی و باطنی ما هستند. اگر داستان ها و قضاوت های متهم کننده و منفی ذهنی خود را درباره شغلمان و همچنین درباره همکارانمان، ارتقا شغلی و شهرت و شناس بودن و طبیعتِ آن شغل شناسایی کنیم و از بین ببریم.

آن گاه می‌توانیم از بسیاری از این ناامیدی ها بکاهیم. اگر تکلیف خود را با داستان ها و باورهایی که توسط قاضی و متهم کننده درونی مان ایجاد شده اند را مشخص نکنیم، اغلب این باورها و اعتقادات غلط و منفی به شغل و محیط شغلی بعدی مان منتقل می‌شوند‌. در این صورت این طور به نظر خواهد رسید که “شغل و محل شغلی جدید درست مانند محیط کاری قبل است” و این به دلیل ادراک و داستان‌هایی است که با خود حمل کرده ایم. زمانی که تکلیف این داستان ها را مشخص میکنیم و نگرش خود نسبت به شغل را تغییر میدهیم، آن گاه می توانیم تصمیم بگیریم که تغییراتی ایجاد کنیم و از بابت انتخاب های خود مطمئن باشیم.


مثالی از گزینه و انتخاب چهارم

با تغییر داستان ها و نگرشمان نسبت به آن شغل می‌توانیم تجربه های کاملاً جدیدی در محیط کاری خلق کنیم. برای مثال: موکل من “مِری” به عنوان یک مجری در یک شرکت دارویی کار می کند. او پس از مدتی کارش را بیهوده یافت و ترجیح داد که در یک شرکت بدون سوددهی یا یک کلیسا کار کند، جایی که بتواند به طور مستقیم به مردم کمک کند و زندگی آنها را تحت تأثیر قرار دهد. اگرچه ،برای یک مادر تنها با دو فرزند پسر، این کار از نظر مالی کار درستی نبود.

 او می دانست که نمی تواند ساختار شرکتی به این بزرگی را به شکلی تغییر دهد که نسبت به کار کردن در آن مشتاق باشد اما او می خواست احساس رضایت و خوشنودی کاملی درباره کاری که انجام می داد داشته باشد. ما شروع به تحقیق درباره داستان زندگی او کردیم. نسخه های بسیاری وجود داشت.

یکی از مشکلاتی که با آن روبرو بود یک گزارش ماهانه بود. او میبایست آنالیزهای آماری و اطلاعاتی ای را انجام می داد که در حیطه تخصص اون نبود و چیزی نبود که از آن لذت ببرد. در واقع او از این کار متنفر بود. بعدا مشخص شد که او در واقع از استرسی که هنگام تهیه و تحویل آن گزارش داشت لذت نمی برد. اگر بخواهیم این مسئله را دقیق‌تر بررسی کنیم، او نگران این بود که رئیس و همکارانش او را بر این اساس که آن گزارش را چقدر خوب تهیه کرده است او را قضاوت کنند. این ترس به دلیل یک تصور قضاوت خارجی بود. اما در عمق این ترس، او تصوری از خود به‌عنوان یک شکست داشت که آن را در ذهن خود می پروراند.


مقاله مرتبط: “۳ نشانه ای که مشخص می کند اکنون زمان تغییر زندگی شماست! + راهکارها


این واقعیتی پیچیده بود و به آسانی قابل شناسایی نبود زیرا توسط یک داستان و یک تصور ذهنی از تمام رفتارهایش پوشانده شده بود. بعدها او از این تصویر ذهنی به نفع خود استفاده کرد تا این باور را در ذهنش بگستراند که چقدر در کاری که می‌کند عالی است و این که رئیس اش بابت چیزی که او واقعا در آن خوب است، قدردان نیست. این دو لایه قبلی در سطح بودند، فقط توسط مشکل اصلی پوشانده شده بودند. تمام ساختار داستان ها و تصورات ذهنی او ریشه در داستان‌هایی داشت که توسط قضاوت ها و متهم کردن های او به وجود آمده بود که ما قادر بودیم آنها را شناسایی و برطرف کنیم.

پس از آن که داستانهای قضاوتی و متهم کننده او برطرف شده بودند، ترس او از قضاوت شدن و پذیرفته نشدن نیز از بین رفت. همراه با آن او توانست این احساس نیاز که باید تمام قدرت خود را به کار بگیرد تا آن تصویر ذهنی ضعیف خود را جبران کند را نیز کنار بگذارد.  و به دنبال آن، گزارشی که از آن متنفر بود تبدیل به یک مسئله کوچک و بی اهمیت شد. اینطور به نظر می‌رسید که مشکل اصلی که آن گزارش داشت درواقع مربوط میشد به مسائلی مانند قضاوت خویش، ادراک او و ترسی داشت و ربط چندانی به خود آن کار و عمل نداشت.


ما باز هم روی داستان زندگی او کار کردیم

مشکل دیگری که وجود داشت این بود که او مقدار ساعاتی که کار می کرد را دوست نداشت اما وقتی یک خط محصولی جدید برای مدیریت ایجاد می شد که مقدار کار بسیار کمتری طلب می‌کرد با همان مقدار حقوق، او برای بر عهده گرفتن همچین موقعیتی دو دل می شد. همانطور که خود او نیز به این مسئله پی برده بود، معلوم شد اینکه چه احساسی داشت مرتبط بود به اینکه چقدر برای خویش ارزش قائل بود و این خود ارزش قائل بودن در ذهنش بستگی داشت به اینکه چالش های پیش رویش چقدر سخت باشند.

او احساس می‌کرد که باید چالش های دشواری را پشت سر بگذارد تا احساس موفقیت کند. پس از شناسایی این مسئله، سعی کردیم که آن را برطرف کنیم. به زودی پس از مدت کوتاهی، او دیگر برای اینکه احساس خوبی داشته باشد نیاز نداشت که اضافه کاری کند و خود را از قصد به سختی بیندازد. او از آن پس به خودش انتخاب هایی را می داد که قبلا آنها را در نظر نمی گرفت و اصلا برایش وجود نداشتند. پس از آنکه این مسئله برطرف شد او می توانست به همان اندازه در گذشته پول در بیاورد، کمتر کار کند و همچنین وقت بیشتری را با فرزندانش سپری کند.


مقاله مرتبط: “تغییر زندگی/ چگونه میتوانیم که یک زندگی واقعی داشته باشیم؟؟!!


قانون جذب پس از مدتی همان طور که مِری مشغول اصلاح ذهنیت‌های قضاوت مانند و استرس زا خود بود، تصمیم گرفت که به دیگران نیز کمک کند و در همین حال متوجه شد که بسیاری از افرادی که در کنار او کار می‌کنند نیز هم همین احساسات و ذهنیت ها را دارند. او شروع کرد به ایجاد کردن روش های تیمی برای گیر انداختن و شناسایی قضاوت ها و متهم کردن های ذهنی شان. پس از آن تیم های کوچکی ایجاد شدند برای بهبود فردی و نظارت یکدیگر.

یکی از این کارها این بود که آنها دور هم جمع می شدند و صادقانه و کاملاً راحت و بی پرده اشتباهاتی که کرده بودند را شناسایی و بیان میکردند. مری محیطی را ایجاد کرد که مردم دیگر از بیان مشکلاتی که بر سر آن پروژه داشتند ترسی نداشته باشند. به نظر می آمد که قبلاً، ترس آنها از قضاوت شدن و متهم شدن باعث این میشد که کمتر ارتباط برقرار کنند. این کار البته نیازمند آن بود که مِری خودش اول از همه صادقانه و بی پرده  درباره اشتباهاتی که می کرد صحبت کند و اینکه هیچ قضاوتی درباره اشتباهات دیگران نکند.


مقاله مرتبط: “چطور زندگی خود را تغییر دهیم تا آزاد شویم؟!


همانطور که مِری شروع کرد به کمک به همکاران و مشتریان خود، شاهد این بود که آنها با استرس و گرانی کمتری کار می کردند. با ارتباط و صحبت های صادقانه تر، ترس کمتر و قضاوت کمتر، اداره انرژی و انگیزه هرچه بیشتری گرفت تا از آن در پیش بردن پروژه های بازاریابی خود استفاده کند. به خاطر این خدمات و کمک ها، مری شروع کرد به تاثیر گذاشتن روی انرژی و احساسی که محیط اطراف همکارانش داشت.

حال، ‏مِری چندین نفر را در اداره اش دارد که آنها را نظارت می کند و زندگی شان را بهبود می‌بخشد. همکاران مری متوجه این نیستند که این کار درواقع هدف او است، و لازم هم نیست که بدانند. او هم اکنون زمان بیشتری را در خانه می گذراند، به‌خوبی حقوق خود را دریافت می کند و همچنین از آن لذت بیشتری می برد.

بهتر از همه این است که حال، مری ابزار و توانایی این را دارد که داستانها و واکنش‌های احساسی خود را به تنهایی بررسی و اصلاح کند.


روش های ما

تلاش برای تغییر محیط کار می توانست یک کوشش کاملا بیهوده باشد. اما مری تمرکز خود را روی تغییر محیط شخصی خود، بهبود بخشیدن به باورهای خود و تغییر حالات و وضعیت احساسی خود گذاشت. این تغییر درونی به او این اجازه را داد که محیط شغلی ای را برای خود ایجاد کند که هم متعادل و هم سود بخش بود. او مهمترین عامل شادی و خوشحالی خود را شناسایی کرد: خودش

موقعیت شغلی هر کس متفاوت است اما بسیاری از ناامیدی هایی که با آن مواجه هستیم مشترک اند. برای برخی مردم، برطرف کردن ترس ها، قضاوت ها و تفاسیر اشتباهشان در ذهن خود باعث می شود تا هر تغییری که خواستار آن هستند را ایجاد کنند. البته این به آن معنی نیست که این کار همواره باعث رضایت بخش تر شدن انجام آن شغل و بودن در آن محیط میشود. اگر برای شما نیز اینگونه  است، سپاسگزار این باشید که با آگاهی نهایت تلاش تان را کرده اید و این را بدانید که زمان آن است که از آن شغل بگذرید.


ترجمه از Foruzanmehr.A.H همکار راستمرد

نوشته‌های مشابه

13 دیدگاه

  1. کاملا یادمه یکی از دوستام از مدیرش در محل کار به شدت شاکی بود
    من بهش میگفتم اگر اینهمه اذیت میشی خوب دنبال کار جدید بگرد
    و به مدت چهار سال جوابش این بود که اگه کار خوب پیدا نکنم چی؟
    و الان فکر میکنم چرا یه بار بهش پیشنهاد ندادم که ذهنش رو از زباله های مخرب پاک کنه
    شاید اون فقط دچار قضاوتهای منفی خودش بود
    افسوس!
    بی نهایت از مطلب خوبتون سپاسگزارم

دیدگاهتان را بنویسید