مراقبه مرگ چیست و چگونه می تواند زندگی را ارزشمند کند؟

living-dead

“آنکه می خواهد به آدمیان چگونه مردن را بیاموزد، ابتدا باید به آن ها چگونه زیستن را تعلیم دهد.” مونتین

چند روز پیش صبح که از خواب بیدار شدم، بلافاصله به رو به روی خودم نگاه کردم و همسرم را دیدم که در کنار من به خواب فرورفته است. با خود گفتم چقدر زیباست. به فکر تمام لحظات خوبی که طی دو سال گذشته با هم داشتیم افتادم. سپس این فکر از ذهنم عبور کرد که ممکن است در آینده، او دیگر اینجا با من نباشد. منظورم این نیست که بخواهد از من جدا شود. درست مانند هر شخص زنده ی دیگری بر روی کره ی زمین؛ او هم فقط یک مسافر است که به طور موقت در حال عبور از این دنیاست.
آن روز عمیقا درک کردم که چقدر زندگی بی ثبات و گذراست. مهم نیست که چه کسی با ما همراه شده باشد. دیر یا زود، مرگ او را از ما خواهد گرفت. و مرگ چیزی نیست جز بخشی انکارناپذیر از روند طبیعی زندگی.

 

پذیرش مرگ

یک چیز در زندگی قطعی است و آن هم این است که همه ی ما خواهیم مرد. مرگ همیشه کنار ما ایستاده است. در هر قدمی که بر می داریم، همراه ماست. در هر لحظه  ممکن است ما را در آغوش بگیرد. یک داستان مقدس می گوید: کافیست دست چپ خود را دراز کنید تا نوک انگشتتان با بازوی مرگ اصابت کند. او همیشه آنجاست.

تمام اتفاقات زندگی ممکن است غیرقابل پیش بینی باشند. اما مرگ اینطور نیست. ممکن است نتوانیم زمان مرگمان را مشخص کنیم. اما این را می دانیم که قطعا و بدون شک خواهیم مرد. مرگ اجتناب ناپذیر است و ما از همان لحظه ی تولدمان محکوم به مرگ هستیم!

با این حال بسیاری از ما دوست نداریم که در مورد مرگ فکر کنیم.
فکر می کنیم که به این زودی ها نخواهیم مرد. همیشه در مورد کسانی که در اطرافمان می میرند خبرهایی می شنویم. با این حال نمی پذیریم که ممکن است ما نفر بعدی باشیم.

اکثر ما متوجه سلطه ی قدرتمند مرگ بر روی خودمان نیستیم. نه به این خاطر که به آن اهمیت نمی دهیم. برعکس، مرگ برای ما مهم است. تفکر آن به شدت موجب وحشت مان می شود. در واقع مرگ ما را در حد مرگ می ترساند!

آخرین باری را که یک مکالمه ی عمیق در مورد مرگ با کسی داشتید به یاد بیاورید. تابحال چند بار در زندگی در مورد مرگ با کسی صحبتی کردید. شرط می بندم که تعداد این مکالمات خیلی زیاد نیست.

حقیقت این است که اگر نتوانیم مرگ را بپذیریم، زندگی روزمره ما نیز مختل خواهد شد. ترس از مرگ، ما را از لحظه اکنون دور می سازد. تلاش مداوم برای حفظ زندگی، می تواند مشکلات متعدد روانی برای انسان پدید آورد و منجر به آشفتگی شود. تمایل به کنترل جریان زندگی ما را مضطرب می کند. حقیقت اینست که ما هرگز نمی توانیم روند طبیعی زندگی را کنترل کنیم.


مقاله مرتبط: چرا از مرگ می ترسیم؟


تابوی مرگ

مرگ، یک تابو در فرهنگ ما تلقی می شود. چیزی که نباید آشکارا به صحبت در مورد آن بپردازیم. صحبت درباره مرگ بدشگون و قبیح تلقی می شود. اما چرا اینطور است؟ چرا مرگ ما را در حدی می ترساند که حتی جرات نمی کنیم در موردش حرف بزنیم؟

پاسخ “دلبستگی” است. ما بیش از حد به زندگی دل بسته ایم. به همسر، فرزند، خانواده، اموال، دارایی ها و بسیاری از چیزهای دیگر که از دست رفتنی هستند، وابسته شده ایم. حتی دل کندن از این جسم فانی برای ما ناممکن شده است.

با این حال تمام تلاش های ما برای حفظ متعلقات دنیوی، بیهوده است. زندگی همیشه در حال تغییر است. صرف نظر از اینکه چقدر سخت تلاش می کنیم تا آن را تحت کنترل خودمان در آوریم، نهایتا ما را  با دست های خالی رها می کند. در پایان هیچ چیزی برای نگه داشتن باقی نمی ماند. ما از مرگ فرار می کنیم. ولی در نهایت روبروی مان ظاهر می شود.

مراقبه مرگ

 تمامی اساتید بزرگ معنوی در مورد اهمیت پذیرش مرگ و درک زوال پذیری حیات، به صحبت پرداخته اند.
به عنوان مثال، بودا مراقبه مرگ را، که نوعی مراقبه بر روی جسد است، توصیه می کند. در زمان های دور، راهبان بودایی در جنگل ها بدنبال اجساد می گشتند. هنگامی که جسدی می یافتند، روبروی آن نشسته و بر روی آن مراقبه مرگ انجام می دادند. این مراقبه تلاشی برای درک و پذیرش مرگ خودشان بوده است.
آن ها در حین مراقبه مرگ به این می اندیشیدند که: “بدن من نیز همینگونه خواهد شد. این سرنوشت اجتناب ناپذیر است.”buddhist-death-meditation-768x1152

امروزه، راهبان بودایی با تماشای تصاویر اجساد به تمرین مراقبه مرگ می پردازند. در حقیقت در بسیاری از مناطق شرق، مردم عکس های اجساد را با خود حمل می کنند. در این عکس ها نحوه مرگ یا مراحل تجزیه ی بدن وجود دارد. جالب است که در برخی از کشورها مانند تایلند می توان چنین تصاویری را از مغازه های مذهبی خریداری کرد. آن ها با این تصاویر مراقبه مرگ انجام می دهند. در طول روز چندین بار به این تصاویر نگاه می کنند. حتی زمانی که در حال خوردن غذا هستد!

این ممکن است برای عده ی زیادی از مردم به خصوص غربی ها، دیوانگی بنظر برسد. اما من اینطور فکر نمی کنم. تفکر  پیرامون مردن و انجام مراقبه مرگ بیشتر از آنکه به مردن مربوط باشد، به زندگی مربوط است. مراقبه مرگ می تواند به ما در داشتن یک زندگی بهتر و عمیق تر کمک کند.

در واقع مراقبه مرگ ، یکی از قوی ترین مراقبه هایی است که هر کسی می تواند آن را انجام دهد. کافیست با تکنیک های مراقبه، وارد قلمرو مرگ شویم. این مراقبه درک متفاوتی به فرد می بخشد. با درک ماهیت فانی بودن این جسم و زندگی در دنیا، می توانیم ارزش این نعمات را درک کنیم و برای تعالی روحمان، از بدن و این فرصت حیات، استفاده کنیم. با مراقبه مرگ همچنین می آموزیم چگونه به خاطر هستی مان سپاسگزار باشیم. این سپاسگزاری تمرکز ما را از دنیا و متعلقات فانی و میرای آن رها می کند و این اجازه را می دهد تا بر درون خود مترکز شویم.

به علاوه به کمک مراقبه مرگ یاد می گیریم که چگونه بایستی با تغییرات زندگی مواجه شویم. تغییرات ماهیت هستی را تشکیل می دهند و اگر انسان نتواند با تغییرات سازگار شود، در گرداب این تغییرات بلعیده خواهد شد. اگر بطور مداوم مراقبه مرگ را انجام دهید، تضمین میکنم آماده مرگ خواهید شد. با تمرین مراقبه مرگ می توانید دست از تلاش برای کنترل افراد و موقعیت های زندگی بکشید و با جریان تغییرات زندگی همسو شوید.

سخن آخر

همانطور که ادموند ویلسون گفته است: “مرگ رسالتی است که هرگز از بین نمی رود.”

با هر نفسی که می کشیم به مرگ نزدیک تر خواهیم شد. بنابراین بهتراست برای لحظه ی رسیدن به مقصد آماده باشیم. اما نباید به خاطر این واقعیت که در حال پیش روی به سوی مرگ هستیم افسرده شویم. طبیعت زندگی فانیست. اینکه آن سوی مرگ چه در انتظار ماست، از اسرار عزل است. آنچه که ما می دانیم یک حقیقت است و آن اینست که زندگی می کنیم و می میریم. بنابراین زندگی تمام چیزی است که در برابر چشمانمان قرار دارد. بهتر است که این فرصت را گرامی بداریم. با تمرکز روی مرگ و مراقبه بر روی آن، در می یابید که این فرصت گذرا و ارزشمند بایستی معطوف چیزهای مهم شود. بتدریج مسائل بی اهمیت از زندگی تان حذف خواهند شد و تمرکزتان معطوف ارزش های عمیق زندگی خواهد شد.

این همان چیزی ست که من آن روز صبح به فکر آن افتادم که ممکن است من و همسرم برای همیشه در این دنیا در کنار هم نباشیم. اما آنچه که دیدم این بود که همسرم هم اکنون در کنار من قرار دارد و من هم از حضور او لذت می برم. به جای احساس غم و اندوه در مورد آنچه که آینده به ناچار به ارمغان می آورد، من احساس می کنم که فردی خوش شانس هستم برای اینکه توانسته ام اکنون و در تمام لحظات زیبای گذشته در کنار همسرم قرار گیرم.

در نهایت باید بگویم که تمامی روابط پایان پذیر هستند. آن ها در طولانی ترین حالت، با مرگ پایان می یابند. و این زمان است که ماهیت لایتناهی دارد. هم چنان که مرگ شرکای زندگی مان را از ما می گیرد، دارایی های مادی مان را هم از ما خواهد گرفت. در حقیقت آن ها هرگز متعلق به ما نبوده اند، باید بدانید که آن ها در وهله ی نخست به ما تعلق نداشته اند، ما فقط آن ها را از هستی قرض گرفته بویم و آن هم برای یک مدت خیلی کوتاه. آنچه شما از این زندگی با خود می برید جوهره درونی شماست و حتی بدنی که هستی به شما عطا کرده، از شما گرفته خواهد شد. پذیرش مرگ با پذیرش زندگی به یک معنا هستند. گرامی داشت لحظه اکنون به معنای درک حقیقت مرگ است.


منبع: https://theunboundedspirit.com/accepting-death/

در لحظه مرگ چه اتفاقی می افتد؟
تجربه نزدیک به مرگ چیست؟
آنهایی که آن سو را دیده اند چه می گویند؟

هم اکنون بخوانید…

تجربه نزدیک به مرگ یا NDE چیست؟ سفری به عالم اثیری به همراه یک تجربه کننده

نوشته‌های مشابه

23 دیدگاه

  1. با سلام و سپاس
    موضوع حالبی در مطلب وجود دارد و هشداری است بر انان که در زندگی با مجوز یا بدون آن, اقدام به هر عمل درست و یا نادرستی می کنند و طبیعی است در یک فرصتی, به دنبال حقیقت مرگ و مسائل پس از ان بگردیم (شما از هر بچه شش ساله ای که بپرسید خوب و بد را بدون توجیهات ایدئولوژیک می داند) هر شخصی فقط مسئول اعمال خویش است هیچکس را در قبر شخص دیگری قرار نمی دهند و هیچکس را برای اعمال من قضاوت نمی کنند. برگشت به سوی هر کسی نتیجه اعمالی است که خودش انجام می دهد ما قادر به تشخیص خوب از بد شده ایم پس مسئولیت پذیر باشیم بخصوص که فرصت جبران خسارتهایمان در سطوح مختلف برایمان ممکن گردیده است…
    واقعیتی که من دریافتم وجود هدفدار بودن زندگی و چرخه انست. هر زندگی که در گوشه از جهان پدیدار می شود بگونه ای همزمان با ان مرگ نیز متولد می شود همه زندگی ما با تضادهای هدفدار محاصره شده است مثل سرما و گرما, روز و شب, زن و مرد و… همه موجودات در این زندگی تاریخ مصرف و انقضا دارند اینطور نیست؟؟؟
    اگاهی بر کسی که در خواب است وحی نمیشود اگر خودش دنبال ان باشد ان را می یابد ولی استمرار ان در مراحل مختلف و رسین به هوشیاری و رو شنیدگی سهل است ولی اسان نیست.
    انقدر شستشوی مغزی شده ایم از زمان تولد تا کنون که صداقت و راستی در غبار اغیار گم شده است…
    ولی این چیزی از مسئولیت شخصی هر کس نمی کاهد. چشم بسته هم که به دنبال حقیقت و عشق و… باشیم او مارا پیدا می کند کسی که گم شده ما هستیم نه او…
    مرگ فقط دری است بر دنیای دیگر که بر ما نامکشوف است. متصورم خوب زندگی کردن (نه بر مبنای خرافات و تعصبات), مرگی زیبا را برای ما رقم می زند…

  2. درود بر ادمین عزیز و دوستان نازنینم که خواهشمندم هرکس در هرموقعیتی در سایت و با هرسطح آگاهی پاسخ این سئوال مرا بدهد. من بعد از رسیدن به سن ۴۰ سالگی وتاالان ۵۰ سالگی گاها عمیق و بعضا سطحی به مطالعه و تحقیق در مورد ادیان و مکاتب معنوی پرداخته ام این مشکل که بعنوان سئوال مطرح میکنم نه تنها در این سایت بلکه در بسیاری از سایت ها و کانالهای معنوی وجود دارد و در این پست راجع به مرگ میپرسم .
    ***_ چرا در مورد اسلام صراحت ندارید و تکلیفتان را با آن مشخص نمیکنید . درباره مرگ اسلام معتقد به یکبار زندگی و پس از آن تاابد پاداش و جزا گرفتن در زندگی بعدی است و از اساس با تناسخ و زندگی های بسیار مخالف است که صدالبته ایده ای مسخره و از پایه محکوم به دهها ایراد و اشکال است .بیشتر مکاتب معنویت گرا مثل اکنکار و بودا و هندو و سیک ها وووو معتقد به زندگی های بسیار استادان بسیار و آکاشیک و کارما ووووو هستند که در این سایت هم بسیار از آنها گفته شده است . حال ادمین نازنین و اساتید محترم این سایت واقعا کسانیکه عضو سایت شما است نمیداند دم خروس رو که دیده قبول کند یا قسم حضرت ابوالفضل شما را (از لحن تند ضرب المثل عذرخواهی میکنم) .
    خواهشمندم التماس میکنم دستتان را میبوسم منتتان را میکشم حقیقت را روشن کنید. کسانی مثل من فرصت زیادی برای یافتن حقیقت ندارند پس خواهش میکنم همانگونه که تعالیم شما به اعضاء تان یاد میدهد بیان حق و حقیقت و دوری از ریا و مصلحت اندیشی و ترس از این و آن و دکانداری دین را بگذارید برای پیروان اسلام ناب محمدی ، و شما حقیقت را صریح و روشن بگویید .

    1. سلام
      ببینید هرشخص خودش باید به حقیقت دست پیداکنه. سایت هایی مثل ما فقط آگاهی دهنده واطلاع رسان هستند.ما حکم شخصی رو داریم که جلوی پای افراد چراغ می اندازیم وتاحدودی مسیرهارو نشون می دیم.
      تبلیغ هیچ عقیده خاصی روهم نمی کنیم وحکم نمی کنیم که اشخاص چه راهی رو برن و کدوم تفکر وروش رو انتخاب کنند

    2. با سلام به دوست گرامی. شاید جواب مرا نبینید ولی باید بگویم که مرحوم پدرم از مرگ به شیوه ای وحشتناک می ترسید و حتا حاضر به نوشتن وصیت نبود چون چنین پخش شده بود که نوشتن وصیت, فاصله با مرگ را کم می نماید او افسر بود و دانشگاه جنگ را گذرانده بود معذالک فکر کردن زیاد به مرگ از او شخصیتی تندخو ساخته بود که مداوم دکتر می رفت و تمام کارهای مربوط به حفظ سلامت را برای خود و خانواده, اعمال می کرد ولی گمانم بر اینست که از ده سال اخر عمرش چیز زیادی نفهمید زیرا مدام تکرار می کرد هر روز جهنم بالغ بر پنجاه سال است او نزدیک هشتاد سال عمر کرد و در عین سلامت فاصله زندگی و مرگ او بسیار سریع و در کمتر از چند ثانیه طی شد. او هشتاد سال عمر کرد و مثل همه ما یک انسان بود حال من پرسشی از شما دارم میدانیم که انسان جایزالخطاست و در طول عمر حتما دچار خطاهایی خواهد شد ایا خداوندی که مظهر عشق, حقیقت, عدالت , و… کامل است ایا در حق انسانی که تا اخرین نفس به او فرصت توبه را می دهد چنین اعمال عدالت می کند که مثلا برای یک گناه, او را تا ابد در جهنمی قرار دهد که هر روز ان معادل پنجاه هزار سال باشد؟؟؟

  3. با سلام و تشکر
    خیلی متن جالب و کاملی بود تقریبا
    و اینکه بدونیم هیچ چیز ابدی نیست حتی با رفت و برگشتهای مداوم هم باز هم همه چیز روزی به پایان خواهد رسید تفکر انتزاعی به آدم دست میده و واقعا اگر با همین فکر به زندگی نگاه کنیم رویکرد زندگیمون جالب و قشنگتر میشه
    راستمرد سپاس

دیدگاهتان را بنویسید