شب تاریک روح چیست؟ چگونه از آن عبور کنیم؟
مدتها پیش، هنگامی که در یک دانشگاه سخنرانی داشتم، مردی از پشت جمعیت مرا صدا زد: “من به شدت افسرده هستم. سالهاست که افسرده هستم. کمکم کن”. من هم آدرس ایمیلم را با فریاد گفتم. در صدا و زبان بدن وی، توانستم ببینم که مشکل این مرد یک افسردگی گذرا نیست. زندگی او بخاطر شکست ها، فقدان ها و زخم های احساسی، در دراز مدت، نابود شده بود. او در میان تاریکی ها رها شده بود.
شب تاریک روح چیست؟
گاهی زندگی وارد دوره هایی بشدت دشوار و غم انگیز می شود. تاریکی واقعا بر دنیای فرد سایه می اندازد و زندگی او را به معنای واقعی تغییر می دهد. در این مواقع اصطلاحا گفته می شود که فرد شب تاریک روح را تجربه می کند. و این واقعا شب تاریکی برای او خواهد بود. شب تاریک روح یک رویداد عظیم رو روان انسان است که پوچی و ناامیدی عمیق را بهمراه دارد. فورانی از احساسات درونی ست که زندگی را از مفهوم تهی می کند. دوره ایست که در آن هیچ چیزی برای فرد زیبایی ندارد. هیچ چیز به او احساس شادی نمی بخشد. هدفی برایش معنا ندارد.
شب تاریک روح اصطلاحی ست که به مدت ها قبل بر می گردد. یک کیفیت نمادین و عمیق است و به عمیق ترین احساسات موجود در ناخودآگاه فرد برمیگردد. پس از ورود به شب تاریک، خاطرات غم انگیز و تاریک قدیمی، برای فرد یادآوری می شوند. او به نقطه ای می رسد که حس می کند تمام درها به رویش بسته شده اند. امیدی وجود ندارد و هیچ راه فراری نیست. در شب تاریک روح ، ممکن است بخشی از روح انسان او را ترک کند. در اینصورت فرد نیازمند مراقبه و مراسم برای بازپس گیری روح خود است.
برای مطالعه در این مورد رجوع کنید به : “باز پس گیری روح”
علت ورود به تاریکی
شما وارد شب تاریک نمی شوید. این تاریکی است که شما را فرا می خواند. در واقع عامل ایجاد تجربه شب تاریک روح می تواند هر چیزی باشد. اتفاقی که باعث بروز شب تاریک روح می شود ممکن است یک فقدان و رنج عظیم و یا حتی یک رویداد به ظاهر بی اهمیت باشد. اما زمانی که فرد وارد این شب می شود، اوضاع دیگر آسان نیست. فجایعی مثل مرگ عزیزان، معمولا اصلی ترین عامل این تجربه هستند. در واقع از دست دادن هر چیزی که شما آنرا برای خودتان ارزشمند و بزرگ می پندارید، این تجربه را منجر می شوند. گاهی هم اتفاقی که ممکن است اصلا قابل توضیح دادن نباشد. تجربه ای ماورایی. رویارویی با مفهومی جدید، که مفاهیم پیشین ذهنتان را نامعتبر کند. و هر چیز دیگری که چارچوب فکری شما را دگرگون کند. نتیجه ی این تجربه ها، ورود به قلمرو تاریکی ست. ممکن است به سرعت از قلمرو تاریکی عبور کنید و دچار تحول عظیم درونی شوید. اما همچنین ممکن است مدتی را در تاریکی گیر بیوفتید.
بسیاری از مردم مانند یک بیماری و افسردگی با شب تاریک روح برخورد می کنند. بنابراین به سراغ دارو و درمان آن می روند. عده ای نیز در جستجوی علت، مشاوره دریافت می کنند. گشتن به دنبال ریشه و علت بروز شب تاریک روح ، می تواند مفید واقع شود. اما تجربه به من بهترین راه رویارویی با آنرا آموخته است. در ادامه این راه را با شما در میان می گذارم.
بسته جامع رویارویی و عبور از افسردگی را از راستمرد دریافت کنید:
مراحل شب تاریک روح
شب تاریک روح، طی چند مرحله رخ می دهد. فرد ممکن است تمام مراحل را طی کند و از شب عبور کند. همچنین ممکن است شب بر او چیره شود و حتی در اولین مرحله مدتها یا برای همیشه باقی بماند. زمانی که شب، شما را به کنترل خود در می آورد، هیچ امیدی برایتان باقی نخواهد ماند. بسیارند افراد عمیق و متفکری که در یکی از شب های تاریک روح خود، تسلیم شده و به زندگی خویش پایان داده اند. اما اگر شما بتوانید شب را در کنترل خود در بیاورید، برگ زندگی بر می گردد. شب تاریک، یک سقوط بی پایان نیست. شب تاریک روح ، در واقع آغاز انتقال شما، از یک فاز زندگی به فاز دیگر است. این امکان وجود دارد که در طول زندگی چندین مرتبه شب تاریک روح را تجربه کنید. این تجربه اگرچه ماهیتی تاریک دارد، اما مرحله ی مهمی از رشد است. پس از عبور از هر شب، شما به انسان دیگری تبدیل می شوید و در سطح متفاوتی از آگاهی قرار خواهید گرفت.
این اصل مهم را فراموش نکنید که نه تنها انسانها، بلکه کل جهان، مدام دچار تجربه شب تاریک روح می شود. در هر زمانی، موجودات بر روی زمین در رنج به سر می برند. کره ی زمین خود در حال رنج بردن است. زمین در تمام طول شب تاریک است. اگر در مناطقی که جنگ و قحطی در آن رواج دارد زندگی می کنید، پس در قلمرو تاریک جهان هستید.
یک قاعده ی مهم در زندگی اینست که پس از هر شب تاریکی، طلوع خارق العاده ای پدیدار خواهد شد. نمونه ی بارز این قاعده، سرگذشت آبراهام لینکلن است. او در آغاز زندگی، با سایه ی مرگ و غم تنهایی احاطه شد. بعدها با جنگی رو به رو شد که هزاران مرد در آن کشته شدند. وی بطور جدی افسرده و غمگین بود. اما با این وجود از شب تاریک خود عبور کرد و به رهبری خردمند تبدیل شد. به گفته خودش : “اگر جایی بدتر از جهنم وجود داشته باشد، من آنجا بودم”. چنین جهنم عمیقی، از او آبراهام لینکلن ساخت.
فایل صوتی رایگان : “سفر به باغ درون و رهایی از مشکلات“
مرحله اول – ورود به اعماق تاریکی
به عنوان یک روان درمانگر، من با کسانی که عمیقا غمگین و دلسرد بوده اند کار کرده ام. مردم عصر حاضر، اغلب زندگی خود را به اندازه کافی جدی نمی گیرند. این دیدگاه که زندگی سفری پربار و ارزشمند است، دیگر در اذهان مردم امروزی پررنگ نیست. مردم امروزی، از حقیقیت در فرار هستند. آنها راه های درمانی مدرن را امتحان می کنند و خودشان را در داروها و درمان های متعدد غرق می کنند. سرشان را با تفریحات زودگذر و سطحی، شلوغ می کنند تا افسردگی ها و غم ها از یادشان برود. انسان امروزی از رویارویی با شب تاریک روح هراس دارد و در صورت بروز تجربه، چشمانش را به روی آن می بندد. در حالیکه پیشینیان ما رویارویی متفاوتی با تجربه شب تاریک روح داشته اند.
بنابراین مرحله اول برای به خدمت درآوردن شب تاریک روح، ورود به قلب تاریکی هاست. باید ترس را کنار بگذارید و شرایطی را که برایتان پیش آمده، با تمام وجود بپذیرید. هر مقاومتی را کنار بگذارید و فقط وارد شوید. تاریکی شما را فرا خوانده و راه فراری از آن نیست.
بد نیست نگاهی به دانش و باورهای باستانی داشته باشیم. در فرهنگ ها و آیین های مختلف، اسطوره ها و خدایانی وجود داشتند که عامل غم و تاریکی بودند. مردم برای رهایی از شب تاریک روح ، مراسم مختلفی را برای این اسطوره ها اجرا می کردند. در ستاره شناسی، زحل یا سترن، سیاره افسردگی و غم تلقی می شد. تا مدتها مردم بر این باور بودند که عامل غم و تنهایی، روح این سیاره دوردست است که بسیار سرد و تنها می نمود. زحل همچنین اسطوره نبوغ و شهود به شمار می رفت.
این ایده ی باستانی که شب تاریک روح ، با نبوغ و شهود در ارتباط است، امروز می تواند به ما کمک کند تا بتوانیم با خوی تاریکی کنار آییم. باید بدانید که شب تاریک و رنجی که دچار آن شده اید، از بین نمی روند. این ما هستیم که با آن به تعادل می رسیم. در واقع اگر شب تاریک وجود نداشته باشد طلوع هم بی معناست. در واقع نگاه ستاره ای به این پدیده، آنرا تجربه ای با نیمه های روشن تر تلقی می کند.
نگاه معاصری که ما به شب تاریک روح داریم، شبیه به افسردگیست. ما می اندیشیم: دیگر هرگز شاد نخواهم بود. هرگز رابطه ی خوبی نخواهم داشت. هرگز کاری را انجام نخواهم داد.
اما با نگاه معنوی و ستاره ای، باید به خودمان بگوییم: این تاریکی و تنهایی، نشانی از عوالم بالاست. درد و تنهایی من، مرا به سمت مقصدم آماده می سازد.
مقاله مرتبط : “اندوه مشترک سالکان“
مرحله دوم – یافتن هدیه در میان تاریکی
در تاریکی ها هدیه ای برای شما نهفته هست. پس از آنکه وارد تاریکی شدید، بایستی به دنبال آن هدیه بگردید. در واقع این هدیه هدف ارزشمندی است که بخاطر آن دچار تجربه شب تاریک روح شده اید. اگر تاریکی را ترسناک بدانید، نمی توانید هدف از وقوع آنرا درک کنید. هیچ اتفاقی بی دلیل نیست. بسیار زنان و مردانی در طول تاریخ بوده اند که از شب تاریک روح عبور کرده و در عین حال به پیشرفت و آگاهی جمعی بشر کمک بسیاری نموده اند. نلسون ماندلا به مدت ۲۷ سال در زندان تحت شرایط سختی به بسر می برد. ولی وی هرگز تصور و احساس خود را نسبت به هدف والایش از دست نداد. یکی از یاران جوان زندانی همراهش در مورد او چنین می گوید: “نلسون، جدای از بردباری و رفتار و سلوک مشهورش، کنترل کامل بر رفتار خود دارد. او کاملا به موقعیت و احساسات خود آگاه است و دقیقا در لحظه حضور دارد”.
این دقیقا نحوه یافتن هدیه و هدف شب تاریک روح است. حضور و آگاهی. رنجی که نلسون ماندلا از آن عبور کرد، نمونه یک شب واقعا تاریک بود. دشواری او هرگز یک شوخی نیست. اما با این حال او به دنیا یاد داد که چگونه می توان با این شب رو به رو شد. شب تاریک روح ، اتفاق ارزشمند و هدفمندی برای رشد روح شماست. با غرق شدن در خیال و توهم، نمی توانید از این شب عبور کنید. باور کنید که این هم قسمتی از زندگی شماست و ارزش زمان را بدانید. ارزش و قدرت خود را بشناسید. از تاریکی ها فرار نکنید. تاریکی نیمه ی دیگر روشنایی است و درس های بی نظیری در خود نهفته دارد. زمان تان را در حال فرار از شب تاریک روح و یا با بی ارزش تلقی کردن این دوران، هدر ندهید. بسیاری از افراد با ضعف با تاریکی برخورد می کنند. با مشغول کردن حواسشان به چیزهای غیرواقعی، از تاریکی می گریزند. اما آنها در واقع در تاریکی ها گم می شوند. رسم مواجهه با شب تاریک روح ، رسم یک سالک واقعی است. صبر، بردباری و آگاهی.
مقاله مرتبط: “زندگی پر چالش اپرا وینفری- ویدئوی انگیزشی“
مرحله سوم – گم شدن در تاریکی شب
پس از آنکه با ترس ها و تاریکی ها روبرو شدید و بدنبال هدف این سفر گشتید، زمان آنست که شب را تا طلوع صبح سپری کنید. این به معنای آنست که بتوانید زنده بمانید و زندگی کنید تا بالاخره از شب عبور کنید. ممکن است بعد از رسیدن به این مرحله، احساس خستگی و پوچی به شما دست بدهد. چراکه پس از طی کردن مراحل رنج طولانی، در می یابید که این تاریکی هنوز ادامه دارد و رنج شما را رها نمی کند. اما باید بدانید که همینجای راه است که تفاوت یک انسان ضعیف و قدرتمند را مشخص می کند. در واقع تا طلوع راهی نمانده و شما بایستی یاد بگیرید مدتی را با رنج زندگی کنید.
این مرحله مهمترین مرحله در این تجربه است. شما در این مرحله دچار تزلزل شدید خواهید شد. تمام ساختارهای ذهنی شما فرو می ریزند. تصوراتان از خود و منیت تان دگرگون می شود. خود را هیچ می یابید و ممکن است دچار تجربه مرگ نفس شوید.
احتمالا بنظرتان عجیب بنظر برسد که در شب تاریک روح ، وسوسه ای برای لذت بردن از درد وجود دارد. این لذت پس از عمیق شدن در بطن احساسات تلخ و تاریک، حاصل می شود. این لذت همان گرایش درونی فرد است برای شناخت خود و احساساتش است.
نقطه ی پیش از رسیدن به این درک و لذت، همانجایی که بسیاری در آن گم می شوند، نقطه اوج تاریکی است. در واقع حتی گم شدن در تاریکی ها هم ممکن است نوع عجیبی از احساس لذت را برای فرد به همراه داشته باشد. اما این لذت با آن لذتی که پیشتر بیان کردم متفاوت است. “من افسرده ام. من تنها هستم. کمکم کن”. بتدریج آگاهی به احساسات شب تاریک روح از بین رفته و فرد درون این احساسات گم می شود. این رویکرد مشترک در زنان و مردان، آنها را به سمت نوعی تسلیم می کشاند. این تسلیم در واقع با حقارت و درد بیشتر همراه است. مهم است بدانید که در شب تاریک روح هم باید زندگی کرد. باید آن را پذیرفت. به احساساتی که به همراه می آورد توجه داشت و نسبت به آن آگاه بود. نباید بیش از اندازه به شب متصل شد و یا اجازه داد تا بر شما چیره شود. قرار نیست قهرمانی باشید که اژدها را می کشد و تاریکی را نابود می کند. قرار نیست که با ریاضت محض یا غرقگی در رنج ها، شب تاریک را بگذرانید. در واقع شما باید درد را بچشید و به آن آگاه شوید و از آن عبور کنید. نه اینکه در آن توقف کنید. باید در این دوران، تمام قدرت قلبتان را فرا بخوانید و مدام اقتدار کسب کنید. در هیچ جای این شب توقف نکنید و اجازه ندهید تاریکی وجودتان را فرا بگیرد.
بنابراین زمانی که با ترس هایتان مقابله کنید، وارد اعماق تاریکی ها شوید، در تاریکی به دنبال فلسفه و هدف جستجو کنید، و نهایتا به احساسات و رنج خود آگاه شوید، آنگاه قادر خواهید بود از شب تاریک روح لذت ببرید. در واقع شما به زندگی عادی خود هم ادامه می دهید. مسیرتان را دنبال می کنید. راهتان را می روید و به کسب دانش و اقتدار می پردازید. و در عین حال رنج شبی را که در حال عبور از آن هستید را نیز با خود حمل میکنید. برای چنین کاری باید فلسفه ای از زندگی ای داشته باشید که درکی از وحدت اضداد در آن نهفته باشد. قاعده آسان است: شما می توانید حضور تاریکی اطرافتان را بپذیرید و هنوز هم نور و لذت را خواهید یافت.
مقاله مرتبط: “ادغام نیمه تاریک و روشن وجود“
مرحله نهایی – عبور از شب و بیداری
همانطور که گفتیم اولین قدم در رویارویی با شب تاریک روح ، به آغوش کشیدن تاریکی با جان و دل است. اگر شهود و روشن بینی را در خود تقویت کنید، پس از مرحله اول و ورود به تاریکی، تصاویر و شهوداتی را دریافت خواهید کرد و چشم درونتان به حقایقی گشوده می شود. این تصاویر می توانند نشانه هایی باشند که مرحله بعدی، یعنی هدف از این تجربه و رنج را برای شما روشن می کند.
اینکه تاریکی شما را به خود خوانده، در واقع آزمایش روح شماست برای ورود به نور نه تاریکی. این شب تاریک، آزمونی ست که شما را به سمت یک طلوع دوباره رهنمون می شود. شب را درآغوش بکشید و در خواهید یافت که پس از عبور، دیگر انسان سابق نخواهید بود. اگر در یک سوی شب تاریک روح ، انسانی پوچ، ناامید و خسته نشسته است، آن سوی دیگر این تجربه، یک انسان دیگر با آگاهی ناب تر و عمق بیشتر انتظار شما را می کشد.
پس از طی مرحله سوم و عبور از دوران تاریکی، شما موفق به گذر از این آزمون الهی شده اید. اکنون تحول شگرفی در شما رخ داده و دیگر اثری از آن انسان ضعیف و رنجور شب گذشته نیست. تجربه شب تاریک روح یک اصطلاح است که برای بسیاری از تجارب دیگر نیز به کار می رود. این تجربه همان فرآیند بیداری روح است که ممکن است با هر شدتی رخ داده باشد.
مقاله مرتبط: “۵ نوع مختلف از بیداری معنوی _ شما کدام یک را تجربه کرده اید؟“
بنابراین رنج و زخم های این شب، روح شما را بیدار کرده و نیرویی شگرف را در شما به حرکت درآورده است. اکنون زمان آنست که این تحول را به کنترل خود درآورده و از نیروی آن برای ایجاد تحولات بزرگتر استفاده کنید. شما اکنون قادرید به ساخت دنیایی بهتر و آگاه تر کمک کنید. چراکه از تاریکی ها عبور کرده اید. توانسته اید ایمان خود به نور را در دل حفظ کنید و طلوع را ببینید.
منبع:
مقاله ای از Thomas Moore
من تا چهار سال پیش توی همین شرایط بودمو روحم داشت تاریکی رو تجربه میکرد.من وارد تاریکی مطلق شده بودم.هفت سال تمام به این نتیجه رسیده بودم که خدا وجود نداره،هفت سال با این باور زندگی کردم و سیاهترین دوران زندگیم رو گذروندم.روحم توی سیاهی مطلق فرو رفته بود.چهار سال پیش یه اتفاق خیلی تلخی توی زندگیم افتاد ،شیش روز به دنیای بی خدا فحش میدادم و گریه میکردم.روز هفتم صبح از خواب پاشدم روحم یک لحظه انگار نور رو پیدا کرده باشه و منو هدایتم کرد.در عرض یک ثانیه تصمیم گرفتم زندگیمو عوض کنم و راه دیگه ای رو برم.شروع کردم توی اینترنت دنبال مدیتیشن و فوایدش گشتم.توی چهار پنج روز به راستمرد برخورد کردم.با خواهرم درمیون میذاشتم همه چیزو.توی سایت چرخیدم و چند روزه چندتا از ویدیوهای آقای کاظم پور رو دیدم.نمیدونم چرا ولی همشونو با دقت گوش میکردم.اصلا انگار یه انرژی عجیبی از سمت ایشون منو میگرفت،جذبشون شدم و بیشتر دنبال ویدیوهاشون میگشتم تا صحبتاشون رو بشنوم.نزیک به سه ماهی طول کشید تا تونستم حرفای ایشون رو در مورد وجود داشتن خدا قبول کنم،مدام توی دلم میگفتم چقدر دل این آدم خوشه که همش مبگه خدا خدا .ولی بعد از سه ماه ناگهانی وجود خدارو قبول کردم و نور خدا به قلبم تابید.از اونموقع شروع کردم با دوره کندالینی یوگای آقای کاظم پور که الان برش داشتن، به بازکردن چاکراهام،توی پنج ماه و نیم چاکراهامو باز کردم و ایشون رو به عنوان استاد عزیزم انتخاب کردم.الان چهارساله که روحم از جنگل تاریک عبور کرده و وارد نور شده،مدام داره اتفاقای شگفت انگیز و ناگهانی واسم میفته.هنوز نتونستم تکه های گمشده روحم رو کامل برگردونم اما تا حد زیادی موفق شدم و همچنان روحم در حال تجربه کردن نور به همراه استاد جان و تیم راستمرد هست
به امید اینکه همه انسانها روزی به تکامل برسن و روحشون نور رو پیدا کنه
درود برشما. مطلب بسیار دلچسبی بود. سپاسگزارم🌹
عالییییییی
یک جا میخونی تنها نباش برو کارایی بکن که لذت بخشه یک جا میخونی تنها باش برو تو عمق رنجت …..وقتی یه افسرده تنها باشی که پولم نداشته باشی مرگم نیاد سراغت یعنی جهنم اگرخدایی باشه یه روز ک مردم رودرو ازش میپرسم که روت میشه الان منو بندازی جهنم ؟من ازونجا میام
بله درسته،واقعا میشه بین تاریکیها هدیه دریافت کرد و برگشت به مسیر
عالی بود . ممنون 🌼 .
عالی بود 👍☺
ممنون 🌼
ممنون
درود و زنده باد
خیلی خیلی عااااااااااااااااااااالی
مچکر
جالب بود چون تا حدی تونستم بفهمم مشکلم چیه و چطور حلش کنم .
ممنون که اگاهی ما رو نسبت به خودمون بیشتر میکنید
از کجا بفهمیم که قبلا از شب تاریک روح عبور کرده ام؟
با تشکر
این مقاله کمکتون میکنه
https://rastmard.com/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%A8%D9%88/
ممنون واقعا عالی و کامل بود
good
good
بسیار عالی و روشنگر بود. ممنون
خیلی خوب بود
عالی و با ارزش❤
واقعا زیبا بود
از مولوی داریم که میفرمایند من غصه را شادی کنم که مفهومی مشترک با در آغوش گرفتن شب تاریک روح دارد
مطلبی زیبا وجذاب وتاثیرگذاربود متشکرم