تجربه غرقگی در روانشناسی مثبت
|

تجربه غرقگی (جاری شدن، تچان flow) کلید اصلی رضایت از زندگی بر اساس روانشناسی مثبت

تجربه غرقگی در روانشناسی مثبت

اکثر ما فکر می‌کنیم وضعیت آرمانی شادی و رضایت زمانی است که هیچ کار سختی انجام ندهیم و همه‌چیز برای ما فراهم باشد درحالی‌که در علم روانشناسی مدرن ثابت شده چنین وضعیتی به کسالت و بی‌حوصلگی می‌انجامد و بالاترین حد رضایت برای فرد زمانی رخ می‌دهد که در حال تجربه  فلو یا غرقگی (Flow) است.اگر با خواندن این سطور کنجکاو شده‌اید که این وضعیت چیست و چطور می‌توانید آن را در خود ایجاد کنید به خواندن ادامه دهید…

یکی از مهمترین مفاهیم روانشناسی مثبت که توسط میهالی چیکسنت میهالی روانشناس، در سال ۱۹۹۱ مطرح شد همین تجربه جاری شدن یا غرقگی است. این موضوع دراحساس شادی و رضایت از زندگی نقش بسیار مهمی دارد و می‌تواند احساسات ناخوشایندی مثل اندوه  و اضطراب و غیره را به طور کل خنثی کند.

به زبان ساده تجربه غرقگی یا تچان زمانی اتفاق می‌افتد که شما با کاری که در حال انجامش هستید یکی شوید و توجه به خود و احساس گذر زمان را از دست بدهید و کاملاً بر زمان حال متمرکز شوید. مثلاً در حین گوش کردن به موسیقی، نوشتن یک مطلب، انجام کاری که در آن مهارت بالایی دارید و… در چنین وضعیتی احساس کامل بودن، شاد بودن و راضی بودن به فرد دست می‌دهد. به عبارت دیگر، غرقگی انجام دادن کاری است در وضعیت بی‌فکری. در این لحظه، در فعالیت گم می‌شوید. با اینکه کاملاً آگاه هستید، ولی حرکات شما کم‌وبیش خودکار است. هر چه تجربه‌های جاری شدن در زندگی‌تان بیشتر باشد انسان کامل‌تر و راضی‌تری خواهید بود.

چه کسانی غرقگی را تجربه می کنند و آیا راه خاصی برای به وجود آوردن این وضعیت هست؟

هر کاری می‌تواند منجر به تجربه غرقگی شود و هر کسی می‌تواند این وضعیت را تجربه کند. نکته مهم این است که یک راه و روش یکسان برای همه وجود ندارد. برای دانستن راه و روش شخصی خود به آخرین باری فکر کنید که در کاری کاملاً غرق شدید به طوری که گذر زمان را فراموش کردید و کاملاً بر کارتان متمرکز شدید. این کار چه بود؟ برای انجامش چه مهارت‌هایی لازم بود؟ آیا از اول در این کار غرقگی را تجربه می‌کردید یا پس از مدتی به این حالت دست‌یافتید؟

دقت کنید که غرقگی با تجربه‌ای ارزان یا دم دستی روبه‌رو نیستید و برای دست یافتن به آن نیاز به سطح خاصی از مهارت دارید. در واقع اکثر کارهای عمومی که بدون هیچ مهارتی و به سادگی قابل دسترسی هستند، در اکثر مواقع، فرد را دچار کسالت می‌کنند. در نمودار زیر می‌توانید ناحیه‌ای را مشاهده کنید که با توجه به سطح مهارت فرد و سطح سختی چالش، غرقگی در آن اتفاق می‌افتد:

نمودار غرقگی
ارتباط تجربه غرقگی یا سطح مهارت و سختی چالش – راستمرد

همان‌طور که در نمودار بالا می‌بینید مثلاً اگر به شما کار ساده‌ای بدهند که چالشی در آن نباشد، مانند یک کار ساده در یک کارخانه، شما دچار بی‌تفاوتی یا سر رفتن حوصله می‌شوید. همین طور اگر سطح سختی چالش خیلی بالا باشد و مهارت شما پایین، دچار اضطراب و دل‌شوره می‌شوید. اما وقتی سطح سختی چالش نسبتاً بالاست و شما هم مهارت بالایی دارید وارد وضعیت تمرکز و تسلط خاصی می‌شوید و جاری شدن را تجربه می‌کنید که به‌نوبه خود منجر به شادی و رضایت می‌شود. پس مهم این است که برای این موضوع وقت بگذارید و مهارتتان را بالا ببرید و کارهایی پیدا کنید که برای شما چالش برانگیز باشند. جمله اول مقاله خاطرتان هست؟ که گفته شد هیچ کار نکردن در ذهن ما وضعیتی آرمانی است اما شادی واقعی در تجربه جاری شدن است؟ حالا شما علت این موضوع را می‌دانید. پس لازم است:

۱. استعدادهای خود را شناسایی کنید و آن ها را به مهارت تبدیل کنید.

۲.به موقعیت‌هایی فکر کنید که در آن فلو برای شما رخ‌داده و سعی کنید زندگی‌تان را طوری سامان دهید که حداقل یک‌بار در روز چنین تجربه‌هایی به سراغ شما بیاید.

* شما در چه وضعیت هایی فلو را تجربه کرده اید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

نوشته‌های مشابه

23 دیدگاه

  1. سلام، نکته جدیدی هس برام، که شادی منظور رفاه از هر نظر نیس، بلکه غرقگی در چیزی که دوسش داری، من بیشتر میدونم چه کارایی منو از غرقگی دور میکنه که متاسفانه شده جزء عادتم.
    من تحقیقات روانشناسی و مشاوره دادن و شناخت درون خودم و دیگران و پیدا کردن ارتباطط درون با اتفاقای بیرونی برام خیلی جالبه و متوجه مرور زمان نمیشم

  2. این حالت در واقع یه نوع مراقبه ست ؟ چون زمان های زیادی هست که یه نوعی از موسیقی رو وقتی گوش میکنم ذهنم از حالت همیشه درمیاد و انگار سکوتی عمیق دارم که خیلی واسم لذتبخش و انرژی خیزِ ولی افکاری هم دارم که خیلی روون پیش می‌ره انگار که میبینمشون، نمی‌دونستم این چه حالتیه تا اینکه امشب این مطلبو خوندم و پیش خودم گفتم حالتی ممکنِ باشه که من نمیدونستم

  3. سلام وقت بخیر
    ممنون از مطلبتون
    راستش من خیلی کم بی حوصله میشم ولی همیشه مشغول امتحان کردن کارهای مختلف هستم یه مدت انجام میدم ولی زمانی که حس کنم رضایت ندارم ولش میکنم و کار دیگه ای شروع میکنم . البته این کارها رو برنامه ریزی نمیکنم انگار بی مقدمه سر راهم قرار داده میشه . مثل یه مدت نواختن گیتار ، یه مدت کلاس نقاشی ، یه مدت ورزش شنا ، یوگا ، یه مدت کارهای خیریه ، یه مدت نواختن سه تار ، یه مدت مراقبه یا مدیتیشن و یه مدت سکون کامل . تنها چیزی که مقطعی نبوده فقط ورزش یوگا بوده . هیچ وقت اضافه ای هم ندارم . همیشه هم با خستگی به رختخواب میرم و واقعا میخوابم تا زمانی که باید برم سرکار. به نظرتون دچار سرگشتگی شدم ؟

  4. با سلام و تشکر
    من خیلی دنبال این غرقگی بودم و هنوز هم هستم ممکنه در یک کار یا آهنگ یا تحرک ورزشی یا رقص غرق بشم اما بعد از چندبار تکرار برایم کسل کننده میشه من خیلی زود حوصله ام سر میره، من چندین کار رو امتحان کردم که عاشقشون بودم و ساعتها درشون غرق میشدم اما بعد از چند ماه حوصله ام سر رفته و ولش کردم آیا راهی هست که کمک کنه به من؟

  5. بنظر من علاقه قلبی و استعداد فکری برای طرحهای نو در فعالیتهای ما و زندگی شخصیمون
    میتواند حالت غرقگی ایجاد کند . اضطراب و نگرانی زمانی صورت میگیره که انسان در زندگی نه علاقه قلبی و نه استعداد فکریش شکوفا نمیشود میتوان نامش گم کرده راه گذاشت .
    در حقیقت یک رباط تنظیم شده که بهش فرمان داده میشه نه انسان
    مثلا کسی که علاقمند به موسیقی و استعداد داره نمی تونه بره و کشاورز خوبی بشه
    شاید علاقه به طبیعت داشته باشه ولی جزء حاشیه زندگیش نه مهمترین رکن زندگیش
    در حوزه دیگه است

  6. مطلب زیبایی است. متشکرم. در زمانهای قدیم شغلها و فعالیت های روزانه محدود بود و انتخاب شغلی که بیشترین حالت غرقه گی را داشته باشد راحت تر بود. اگر مراکز مشاوره شغلی توانایی راهنمایی در این زمینه داشته باشند باعث بالا رفتن سطح رضایت از زندگی میشود.

  7. برای من لحظاتی بوده و هست که عمیقا غمگینم در اون لحظات که البته تعدادشان اندک هست از عمق تاریکی ام احساساتی غلیان میکنند که به شکل شعر و متن روی کاغذ میاید و حس و حال درونم را هویدا میکند، در اون لحظات بسیار ناب من غرق شدن رو تجربه کرده ام و همچنین اغلب موقع آشپزی و پختن غذا بخصوص غذاهای جدید و همچنین گوش دادن به موسیقی مورد علاقه ام..
    لحظات ناب مراقبه ها و خود هیپتونیزم هم که جای خود! :)

دیدگاهتان را بنویسید