زخم های وجود

چگونه عمیق ترین زخم ها و تاریکی های خود را بپذیریم؟

چگونه عمیق ترین زخم ها و تاریکی های خود را بپذیریم؟

زخم های وجود

در زندگی، همه ی ما گرایش داریم به باور بر این که در برخی سطوح عمیق و غیر قابل توصیف بی ارزش هستیم.

زمانی که این گونه تصور می کنیم، لیاقت شادی، لذت، عشق یا تحقق را از دست می د هیم. همگی “زخم های وجود” در اعماق درون خود داریم که با توجه به شرایط و تجربیات مان متفاوت است. این زخم های عمیق و بنیادی نتیجه باورهای کهن است که از بدو تولد به ما آموزش داده شده، و این همان تصویر معیوب از خود تا به امروز همراه ما بوده است.


زخم های اصلی ما عمیق ترین دردهای زندگی است. آن ها قدیمی ترین و بدبخت ترین دوستان ما هستند. برای اغلب ما، این زخم وجود تحت دو باور اشتباه زیر می باشد:

“من ناقصم و به همین دلیل فرد بدی هستم. “

“من باید چیزی راجع به خودم تغییر دهم یا اصلاح کنم تا قابل قبول باشم”.


گناه اصلی

آموزه های ادیان همیشه به ” زخم های وجود ” در شکلی از گناه اصلی یا گناه کبیره اشاره می کنند. “با این حال، هنگامی که تعصبات مرتبط با این مفهوم را کناری بگذاریم، می بینیم که” گناه اصلی “چیزی عمیق در مورد زخم های وجود ما آشکار می سازد – موضوعاتی نظیر گناه اجدادی، خودپسندی، عزت نفس نامتعادل و نفرت، چگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.


اغلب، زخم های وجود ریشه در کودکی داشته و از کودکی شروع می شود. هنگامی که کودک هستیم آزادیم. ما عشق و پذیرش بی قید و شرط را برای تمامی نیازهایمان تجربه می کنیم. به هیچ وجه هیچ تقسیم بندی داخلی و محدودیتی را تجربه نمی کنیم. با این حال، در برخی از دوران کودکی شروع به تجربه ی برخی محدودیت ها کردیم. ما بخاطرخود معتبر و واقعی مان، مخالفت و مجازات را تجربه نمودیم. و بنابراین، زخم های وجودی ما شروع به عمیق تر شدن کردند.


کلیپ مرتبط: “چطور کاستی های پدر و مادرمان در کودکی را جبران کنیم؟(کلیپ تصویری)


زخم های وجودهمانطور که زخم های وجودی در طول دوران کودکی، و سال های بلوغ، عمیق تر شدند، و متعاقب آن سال های بزرگسالی، ما شروع به ایجاد حایل های محافظتی در مقابل صدمه ی دیگران به خودمان نمودیم. اگرچه در بسیاری از موارد این خوب جواب می داد، ولی نهایتا منجر به دام انداختن خودمان در درون مان شد، و توانایی برای تجربه آزادی و اصالت واقعی در زندگی روزمره در هر یک از روابط مان را محدود نمود.

علت زخم های وجود ما، اغلبِ خستگی هایی است که در زندگی روزمره تجربه می کنیم و این مانع از دسترسی ما به مخازن عظیم انرژی و پتانسیل بی استفاده موجود در وجودمان می باشد.


با زخم های وجود خود آشنا شوید:

هر فردی ” زخم های وجود ” خود را متفاوت تجربه می کند. بسته به سن روح، سطح حساسیت عاطفی و میزان عدم پذیرشی که شما هنگام بزرگ شدن با آن روبرو هستید، زخم اصلی شما می تواند یک زخم چرکی یا یک زخم دردآور باشد.


چگونه زخم های وجود در زندگی شما ظاهر می شود؟ علائم زیر را بخوانید:

شما به این امید که چیزی را که خود ندارید در درون دیگری میابید وارد رابطه ای می شوید.

شما اغلب احساس کامل نبودن می کنید و این افکار را دارید: “من کامل نیستم” ، “من دوست داشتنی نیستم” ، “من مورد توجه نیستم” ، “من ناقص هستم” ، “من ناتوان هستم ، “و” من بد هستم “. دائماً احساس ترک، نارضایتی و یا خیانت را می کنید. نگرش کمال گرایانه نسبت به زندگی دارید (یعنی شما عزت نفس خود را از نتیجه اقدامات خود بدست می آورید به جای این که از اهدافی که در پشت کارهایتان قرار دارد به دست آورید).

شما از اضطراب مزمن رنج می برید. این در نتیجه پیش بینی درد عاطفی بی ارزش بودن است، چیزی که می پندارید درست است. همان اشتباهات قدیمی را در روابط تکرار می کنید. به این دلیل که در یک ذهنیت عادت کرده به دام افتاده اید و به اندازه کافی احساس شجاعت برای تغییر ندارید. شما خوشبختی را در بدبختی خود می یابید زیرا این امر در قالب همدردی از سوی دیگر مردم است و با احساس ترحم از طرف دیگران احساس خوشبختی می کنید.


سایه ی خودِ قوی دارید.

** شما به شیوه ی  نادرست و نامعتبر رفتار می کنید که در مورد شخص واقعی تان صدق نمی کند. برای بدست آوردن پذیرش دیگران به این روش رفتار می کنید.

** درون خود احساس بی حسی می کنید. احساس پوچی و بی معنایی و قطع ارتباط از دنیای اطراف خود دارید. این مکانیسم دفاعی نهایی است: احساس هیچ چیز.

** شما بدترین منتقد خود هستید (یعنی دائماً به خودتان یادآوری می کنید که “بازنده” یا “شکست” شما تا چه اندازه است).

** اغلب احساس فرسودگی می کنید، و هرگز نمی توانید کاملاً با کسی مچ شوید. به جای قدردانی از منحصر به فرد بودن خود و دیدن آن به عنوان یک فرصت، آن را به عنوان یک نفرین و دشنام می بینید.

** هرچه زخم های وجود شما بزرگتر باشند، نبود روح را تجربه خواهید کرد. غالباً این مورد به افراد اطراف شما (مانند ویروس) منتقل می شود. به ویژه کودکانی که مستعد و آسیب پذیرتر هستند.


درمان زخم های وجود

بیشترین رنجی که از زخم های وجود خودمان تجربه می کنیم شامل تصویرهای دروغین از خودمان به جهان است. از یک طرف، زندگی را با وانمود کردن به این که بسیار مهم هستیم می گذرانیم و از طرف دیگر، معتقدیم که در اعماق خود، بی ارزش، زشت، کثیف، غیرقابل تحمل و احمق هستیم.

اساس مهم روند کار درونی این است که تمامی این قطعات و تکه های کوچک را در درون خود کشف کنیم و برای بار نخست از آن ها آگاه شویم.

باید زخمهایمان را با دقت بررسی کنیم، آن ها را با استفاده و کمک ابزارهای روحی و روانی بشوییم و تا زمانی که بهبود پیدا کنند، آن ها را تمیز نگه داریم. بهترین حالت برای شروع این روند اعتراف به این است که به خودمان دروغ می گوییم. ما باید جلوی موانع حقیقت در زندگی را بگیریم، و شجاعت لازم برای رویارویی با نقص ها و برداشت های غلط خود را گسترش دهیم.


حقیقت این است که موجودیت، هیچ مفهومی از خوب یا بد ندارد، فقط ایجاد تعادل است. قضاوت تنها در سطح شخصی اتفاق می افتد. اولین قدم برای باز کردن این زخم ها این است: متوقف کردن دروغ گفتن به خودتان، برداشتن موانع حقیقت و آگاهی از تمامی نقص ها و برداشت های غلط خود است. زندگی کردن با احساس بی ارزشی، زندگی کردن به عنوان قربانی شرایط  خودتان است، شرایطی که هیچ کنترلی بر آنها نداشتید و مقصر نیستید.


مقاله مرتبط: ۹ نشانه از اینکه داریید بدون این که بدانید به خود دروغ می گویید!


یک بار استاد بزرگی چنین گفت، “و شما حقیقت را خواهید دانست، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.”

هنگامی که به طور واقعی از زخم های وجود خود، از چگونگی به ارث بردن “گناه اصلی”، و از این ایده که شما ناکامل هستید، آگاه شدید تنها در آن هنگام می توانید دریچه را پیدا کنید. تنها با بخشیدن و رها کردن آنچه که شما را از تجربه یگانگی عمیق باز می دارد می توانید آزاد شوید.

زخم های وجود شما چیست؟ چگونه شما را شکل داده اند؟ چه محدودیت هایی در زندگی شما ایجاد کرده اند؟ و از همه مهمتر، چه درس ارزشمندی برای ترمیم زخم اصلی تان به شما آموخته اند؟


منبع:

https://lonerwolf.com/core-wound/

نوشته‌های مشابه

12 دیدگاه

  1. سلام
    من این رو تجربه کردم .من همیشه آدم منفی ای بودم حرف های ساده دیگران بهم برمی خورد ناراحتم میکرد از بودن با آدم ها احساس ترس داشتم هر کاری رو با غذاب وجدان انجام می دادم حتی کار های خوب
    وارد رابطه شدم با فردی که احساس می کردم همه چیز داشت همه چیز ایی که من هرگز نداشتم و حتی لیاقت داشتنشون رو نداشتم ولی اون من رو مجبور کرد از ترس هام حرف بزنم بی پرده تمام منفی نگری ها و ترس هام رو شنید همه آدم ها حتی مامانم با یک ذره منفی شدن ازم عصبانی میشدن و یه جورایی ولم میکردن تا خودم بهتر شم
    ولی اون بدون اینکه ازم عصبانی شه تهدیدم کنه یا هر چیز بدی رو به من نسبت بده با وجود همه این ها گفت که دوسم داره خیلی سخت بود ککلی گریه کردم حتی حالت هاییی رو تجربه کردم که توی تمرین های سایه اتفاق افتاده بود برام من خیلی از چیز هارو گناه به حساب می آوردم من حتی وقتی درس میخوندم احساس گناه داشتم ولی اون باعث شد بدون ترس کارهایی رو بکنم که وواقعا برام غیر قابل تصور بود ولی از انجامشون دیگه حس گناه نمی کردم
    دیگه اصلا حس گناه نمیکردم از اون موقع یا آرامش عمیقی دارم یه چیزی که تا حالا تجربش نکردم
    من کلی تلاش میکردم که اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم راحت تر با آدم ها حرف بزنم آروم تر باشم
    اما الان بدون هیچ تلاشی به راحتی همه این ها رودارم حتی جسمم بهتر کار میکنه چهرم شاد تره زیباتره
    رمز همه این ها در صداقتی بود که ما باهم داشتیم شما هم صداقت خالصانه رو امتحان کنید
    عمیقا امیدوارم پاداشش ارامش و عشقی این چنین یا فراتر از این باشه براتون

  2. با سلام و تشکر فراوان
    مطلب اساسی را طرح کردید که بدون شک از مهمترین عوامل ناخشنودی و نا شادی من از زندگی است و این گره درونی بایستی باز شود زمانی ما از واقعیت زندگی به حقیقت زندگی راه می یابیم که شفاف شویم و دیگر پوششی بروی سایه های درونی مان نباشیم آنگاه ازاد و رها می شویم, بزرگ می شویم و هشیار… (واقعیت انچیزی است که وجود دارد و حقیقت آنچیزی است که باید وجود داشته باشد.)
    متصورم راه رهایی از سایه ها , دراوردن با پاشیدن نور به انهاست توسط روانکاو یا راهنما یا دوستی که به او عمیقا اطمینان دارید.
    در بررسی درونی, انها چیز گرانبهایی نیستند بلکه غدد الوده ای هستند که بایستی جراحی شوند و در ابتدا حتما درد دارند ولی نتیجه شیرین است.
    ولی “…تا شب نشده رنگی دگر شد” که ما انسان هستیم و “…کار بد مصلحت ان است که مطلق نکنیم”,که ما قدیس نیستیم. خود را با دیگران مقایسه نکنیم و از گذر عمر, سن و پیری که دشمن ناگزیر جوانی و خامی است وحشتی نداشته باشیم که او در راه است پس بیاموزیم تا اینکه اموزانده شویم. شاد زیستن, بی شک دستورالعملی دارد…

دیدگاهتان را بنویسید