تجربه نزدیک به مرگ یا NDE چیست؟ سفری به عالم اثیری به همراه یک تجربه کننده
“عشق تنها ماهیت فراتر از زمان و مکانی است که ما قادریم درکش کنیم.” میان ستاره ای – کریستوفر نولان
آنچه پس از مطالعات فراوان پیرامون تجربه نزدیک به مرگ دستگیر انسان می شود، در وهله نخست پذیرش این حقیقت است که زبان ما انسان ها با تمام پیچیدگی ها و گستردگی هایش، بسیار ناتوان و ناقص مینماید. تمام آنچه ما می توانیم در غالب کلمات و جملات منتقل کنیم محدود به دانش و آگاهی اندک ما در این کالبد زمینی است. حتی مطالعه تجارب نزدیک به مرگ، زبان را قاصر و نفس را در سینه حبس می کند و یاد آور می شود که حقیقت، بسیار بزرگ تر از زندگی زمینی ست. در این نوشتار، با بیان یک تجربه نزدیک به مرگ، از زبان خود تجربه کننده، سعی کرده ام این پدیده و آن چه طی آن رخ می دهد را تا حدی شرح دهم.
? تقریبا تمامی ما تجربه رویابینی داشته ایم. اما همه ما رویابینی شفاف، برون فکنی، پرواز روح و تجربه نزدیک به مرگ را نیازموده ایم. معنای این کلمات چیست و چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
✳️ برای پاسخ به این سؤالات پیشنهاد میکنم حتما ابتدا “فیلم کوتاه معرفی رویای آگاهانه و برون فکنی” را تماشا کنید.
برون فکنی در سطوح برتر آن، می تواند تکنیک ها و شیوه های اختصاصی متعدد و مختلفی داشته باشد.
از اعصار کهن، سرخپوستان و بومی ها، انسان های راستین، شمن ها و تمدن های باستان در استرالیا، مصر و بسیاری مناطق جهان، تکنیک ها و شیوه های مختص برون فکنی را می دانستند.
? آنها به کمک فعالسازی قدرت های درونی خود، اتصال به منبع انرژی های شفابخش، تمسک به گیاهان مقدس، فراخوانی نیروهای طبیعت و عناصر و روش های پیشرفته، می توانستند پرواز روح را عملی کنند. پیشنهاد میکنیم پیش از پیروی از هر تکنیک و روشی، با اصول کامل این تجربه آشنا شوید و یا از یک استاد کمک دریافت کنید. همچنین می توانید از راهنمایی های موجود در همین سایت استفاده کنید.
? “تجربه نزدیک به مرگ” یا “NDE”، با نام پرواز روح یا برون فکنی نیز شناخته می شوند و عده ای گمان می کنند که تجربه نزدیک به مرگ تنها زمانی رخ می دهند که فرد در حال مرگ بوده باشد. اما حقیقت امر این است که تجربه نزدیک به مرگ حالتی از خروج آگاهی یا روح، از عالم مادی به عالم اثیری است که سطح بسیار بالایی از برون فکنی به حساب می آید؛ چراکه خط میان مرگ و زندگی در این تجربه کاملا ملموس می شود.
معمولا زمانی که حادثه ای برای فرد رخ می دهد، تصادف میکند، دچار ضربه مغزی می شود و امثال اینها، به استقبال تجربه نزدیک به مرگ رفته است. اما این نیز ممکن است که فرد آگاهانه و با اختیار خودش برون فکنی یا پرواز روح انجام دهد. معمولا این تجربه های آگاهانه، منجر به سیری خارق العاده در عالم اثیری، دریافت بینش های مختلف درمورد زندگی و صعود به سطح آگاهی و ارتعاش بالاتر برای فرد می شوند؛ اما آنچه کائنات در تجربه نزدیک به مرگ برای فرد فراهم دیده اند، می تواند تا حدودی متفاوت باشد.
? رویابینی آگاهانه و ورود به عالم اثیری، با انجام تمارین، ممکن می شود. برای دریافت فیلم و جزوه راهنمای عملی برون فکنی و پرواز روح بر روی لینک زیر کلیک کنید:
? در تحقیق و بررسی تعداد کثیری از این تجارب، نتایج تقریبا مشابهی بدست آمده است. تمامی این بازگشتگان، معتقد هستند که زندگی بسیار فراتر از آن چیزی ست که ما قادریم در سطح سه بعدی دنیا درک کنیم. تجربه نزدیک به مرگ بینش متفاوت و ارزشمندی به تجربه کنندگان بخشیده و زندگی آنها را کاملا تغییر داده. تقریبا تمامی آنها مسیر مشابهی را طی کرده اند، مخلوقاتی را ملاقات کرده اند که گویا فرشتگان نگهبان ایشان بوده اند و علی رغم میلشان دوباره به جسم خود بازگشته اند.
? جهت مطالعه دقیق چگونگی ملاقات با فرشتگان، خصوصا طی تجربه نزدیک به مرگ می توانید مقاله “ملاقات با فرشتگان” را مطالعه نمایید. همچنین برای برقراری ارتباط با فرشتگان از طریق مراقبه های هدفمند، می توانید از فایل های صوتی قدرتمند و رایگان تهیه شده در این خصوص استفاده کنید.
? در ادامه یک تجربه نزدیک به مرگ خارق العاده را از زبان فرد تجربه کننده ضمیمه کرده ام. شما حتی می توانید بر روی این نوشتار مراقبه کنید و خود را به جای او تصور کنید. تنها کافیست غرق در کلمات حیرت انگیز او شوید. همچنین می توانید برای غرقگی حین این مطالعه در صورت تمایل، یه یک موسیقی زیبا و تأثیرگذار گوش دهید:
لحظه مرگ
زندگی حقیقی من در شب مرگم آغاز شد.
آن شب من مملؤ از عشق و آرامشی وصف ناپذیر شدم.
آرزو میکردم کاش می توانستم با تیم پزشکی صحبت کنم و به آنها بگویم که حالم اینجا بهتر است. نیازی نیست این دختر را نجات دهید.
آن شب من خوشحال بودم. در آرامش بیکران بودم.
تونل مرگ
پس از آن که جسمم را دیدم و از او فاصله گرفتم، خود را در برابر تونلی یافتم. وارد شدم و در نوری سفید رنگ شناور شدم… فوق العاده بود. زیبا، آرامش بخش، سرشار از عشق، نوری فراگیر و نامحدود. واقعا نمی توانم آن را در کلمات انسانی بگنجانم چرا که تجربه من را بسیار محدود می کند.
برای وصف احساسی که در طی تونل داشتم نامی جز عشق نمی یابم.
مهم نبود چه پیش خواهد آمد. به سمت نور می رفتم و میدانستم که همه چیز درست خواهد شد. این نور از هزاران خورشید روشن تر بود. آنقد روشن که نگران شدم چشمانم را از دست بدهم… اما اینطور نشد. نور هم بسیار قدرتمند بود، هم فوق العاده ملایم. مثل نیروی مغناطیس مرا به سمت خود می کشید.
در آن لحظه درون تونل بود که به یاد آوردم دقیقا که بودم.
در تونل، در میان این نور و این ارتعاش متفاوت، من به دانش الهی و تمام رازهای جهان آگاه بودم.
در آن نور سفید، هر سوالی که در تمام عمرم داشتم، هر نظری که درباره چیستی ها و چرایی ها داشتم سریعا پاسخ داده میشدند.
زمانی که درون نور بودم تمام آنچه که نور می دانست را می دانستم. همه چیز را پیرامون جهان هستی، تمام دانش و آگاهی را… همه چیز را می دانستم. هیچ سوال و ابهامی درباره نور نداشتم. چرا که تمام آنچه باید را می دانستم.
آن طرف تونل
وصف آن طرف غیرممکن است. اما آنقدر خارق العاده و حیرت آور است که نمی توانم از تلاش برای یافتن لغات دست بکشم. هرگز مانند اینجا نبود… محیط، جو و اتمسفری متفاوت بود. ارتعاشی از وجودیت که کلمه ای برای آن ساخته نشده. آنجا عشق بود..
با خودم فکر میکردم که اینجا خانه است… اینجا خانه است. این تمام اندیشه ام بود.
احساس بودن در خانه را داشتم. خارق العاده بود. نهایت سعادت و شادکامی. اوج لذت و پذیرش متعالی.
گویا از قبل به اینجا تعلق داشته ام و این احساسات همان احساساتی بوده اند که همیشه می بایست می داشتم. البته که هیچ احساسی اینجا روی زمین مانند آن نیست.
تمام قضاوت ها، تمام استرس ها و تنش های این جهان به ناگاه ناپدید شدند و مانند کَره روی یک سطح داغ، از وجود من ذوب شدند.
نور پذیرای من شد و مرا با خود یکی ساخت. این پذیرش بخشی از نور بود. این یکی شدن با نور…
ملاقات با فرشتگان
مخلوقی به من نزدیک شد و… او موجودی فوق العاده فوق العاده زیبا، قدرتمند و سرشار از عشق بود که مرا در میان بازوانش گرفت و به من به عنوان همان چیزی که دقیقا هستم، چنان عشقی را نثار کرد که قابل توصیف نیست. بخاطر ضعف هایم، قدرت هایم، کم و کاستی هایم، فضیلت ها و نجابت هایم و تمام آنچه که درباره من وجود دارد. عشق او به من برای کسی بود که دقیقا هستم.
عشق این مخلوق، ورای تمام آن چیزی بود که همیشه بوده است و خواهد بود… او به دانش عظیمی دسترسی داشت و همه چیز را میدانست. تمام آنچه که وجود داشت… حضورش عطری بهشتی از محبت و عدالت مطلق داشت. این مخلوق به من عشقی بی مرز می ورزید .. همه چیز را درباره من می دانست و باز هم عاشقم بود.
چیز بعدی که می دانم این است که در دایره ای از این مخلوقات قرار گرفته بودم. آنها بیشتر از خانواده زمینی ام حس خانواده را منتقل می کردند.
تماشای زندگی
سپس من شروع کردم به تماشای گذر تمام زندگی ام… نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی …
تمام آنچه بودم. شکاف ها و عیب هایم. موهبت هایم. در این حالت، شما خودتان را قضاوت می کنید چرا که در میابید همه چیز به خودتان باز می گردد. تمام پیرامونم پوشیده شده بود از تصاویر مینیاتوری از گذر عمرم. می توانستم زندگی ام را ببینم… لمس کنم… احساس کنم…
می توانستم هر حسی را که در هر یک از آن خطوط زمانی در حال رخ دادن بود را به یاد بیاورم. نه تنها می توانستم به یاد بیاورم که چه احساسی داشتم، بلکه می توانستم به خاطر آورم که در آن روزهای گذشته به چه می اندیشیدم. به یاد می آوردم که دیگران با رفتار من چه احساسی داشتند.
آن نور هم تمام آنچه را که هر زمانی به آن فکر کرده بودم، انجام داده بودم، یا قرار بود انجام دهم می دانست. نور همه چیز را می دانست و به من خوش آمد میگفت و میگفت نترس.
ما به کارهایی که آن پایین در زندگی انجام داده بودم می نگریستیم و به آنچه که در خطوط زمانی عمرم با جدیت انجام می دادم می خندیدیم؛ چرا که زندگی آن پایین یک توهم است. یک بازی ست. نباید آن را زیاد جدی میگرفتم.
بازگشت به زمین
ما میخندیدیم و صحبت میکردیم و اوقات بسیار خوبی داشتیم. سپس نور به من گفت: اکنون تو باید برگردی. من گفتم برنمیگردم. من در خانه هستم. باز نمیگردم. میمانم. نمیخواهم به آن بدن و زمین بازگردم.
بار دیگر نور گفت تو برمیگردی و با شنیدن این جمله بلافاصله در جسم سابقم بیدار شدم و درد، وحشت و اضطراب بر من مستولی شد. من اشک میریختم و اطرافیانم گمان می کردند بخاطر درد می گریم حال آنکه از بازگشت بی حد اندوهگین شده بودم.
درس های آن طرف
? آنچه که من از تجربه نزدیک به مرگ به یاد دارم پاسخ ها نیستند. به نظرم ما اجازه نداریم پاسخ ها را با خود بیاوریم. من آگاهی کامل را همانطور که همه مان از دست داده ایم، از دست دادم؛ اما می دانم که زندگی همچنان ادامه دارد. می دانم که ما همواره تحت عشق و حمایت هستیم.پ
آن منبع نور، آن حجم آگاهی، آن مخلوقات مهربان، آن عشق و تمام حقیقت آن سو، همینجاست. تنها ما دیگر قادر به درک و لمس آنها نیستیم. آنها را نمیبینیم چون چشم و گوشمان را بسته ایم. این چشم و گوش بسیار فراتر از چشم و گوش ظاهری ست. هر یک از ما همیشه به سرچشمه آگاهی متصل هستیم و با آن یکی هستیم؛ فقط کافیست از ذهنمان فراتر برویم. ما در تجربه نزدیک به مرگ فقط این فرصت را داشتیم تا با آگاهی برترمان ارتباط بگیریم و بیاموزیم که این زندگی، یک فرصت خارق العاده است که در عشق به یکدیگر خلاصه می شود.
زندگی آنچه بدست می آوریم نیست. بلکه آن چیزی ست که می بخشیم. همه ما پیش از تولد و ورود به این دنیا، مأموریت و افسانه ای برای تحقق داشتیم. برای هر یک از ما یک نقشه الهی وجود دارد. حضور ما در اینجا رندوم و تصادفی نیست. ما اینجا قربانی یا تبعید نشده ایم. فقط آمده ایم تا با زمین آشنا شویم. زندگی کنیم. یاد بگیریم. عاشق شویم. دوباره آگاه شویم؛ و بازگردیم. این زندگی حتی ارزش یک لحظه غم را ندارد.
❤️ “ترس تنها تاریکی ست و مخالف عشق است. با روبه رویی با ترس هایتان، اولویت های شما به مرور تغییر خواهند کرد چرا که در نهایت درمی یابید مهمترین چیز عشق است. تنها چیز عشق است. این واقعا تنها چیزی ست که وجود دارد.”
“ممکن ها پایان ناپذیرند.”
ویراست و بازنویسی تجربه اندی از Gregg Prescott, M.S
با تشکر
یاد کتاب “بهشت برین حقیقت دارد” افتادم.
ممنون