انسان ها چگونه تعصبات خود را سرکوب می کنند؟

دکتر کریکل (Beate Krickel) به منظور ارزیابی این نکته که چرا مردم از تعصبات خود آگاه نیستند از روانکاوی استفاده نموده است. تحقیقات وی حاکی از آن بود که چگونه پیش فرض و تعصب می تواند ناخودآگاهانه باشد. وی به عنوان محقق در انستیتوی فلسفه در دانشگاه Ruhr بوخوم آلمان، تئوری خود را در مجله ی روانشناسی فلسفی به صورت اجمالی  اینگونه شرح می دهد:

“حتی افرادی که خود را به عنوان لیبرال و روشن فکر توصیف می کنند امکان دارد بطور ناخودآگاه دچار نژادپرستی باشند.”

روشن فکر و هنوز پر از تعصب

مثالی فرضی زیر را در نظر بگیرید:
استادی سفید پوست، خودش را روشن فکر و دارای دیدگاهی آزادمنشانه توصیف می کند. او می پذیرد که غیر منطقی و از نظر علمی دشوار است که بگوییم مردم با نژادهای مختلف، از هوشمندی و ذکاوت متفاوتی برخوردار باشند. با این حال، اعتقاداتی که وی اظهار می دارد ظاهرا مغایر با رفتارش می باشند.

به عنوان مثال؛ زمانی که شخصی با رنگ پوست متفاوت، در سمینار وی سوالی هوشمندانه می پرسد برانگیخته و هیجان زده می شود. علاوه بر این، باور قلبی وی این است که دانشجویان سفید پوستِ او، باهوش تر به نظر می آیند. این باور قلبی که در استاد وجود دارد را نگرش ضمنی او می نامیم.

محققین به مواردی اشاره می کنند که اعتقادات ابراز شده توسط افراد، نسبت به رفتارهای حسی و قلبی شان مغایرت دارد و این همان تعصب مطلق است. این نوع تعصبات را می توان با استفاده از تست های روانشناختی شناسایی کرد.


مقاله مرتبط: ۳ روش برای ترک عادت قضاوت نابجای دیگران


آگاهانه یا ناخودآگاه؟

کریکل می گوید: در زمینه های روانشناسی اجتماعی و فلسفی، سوال جدی و مهمی وجود دارد که “آیا تعصبات سنجیده شده با چنین آزمایشاتی، ناخودآگاه است یا آگاهانه؟”

حقیقت این است که مردم، روشن فکری واقعی و اعتقادات راسخ خود را، با ناخودآگاه شان اظهار می کنند. این می تواند شامل تعصبات مطلق و پنهان فرد نیز باشد. اگر چه مطالعات تجربی نشان داده است که شرکت کنندگان چنین آزمایشاتی، دارای این توانایی هستند که تعصبات مطلق خود را تحت شرایط خاصی ابراز کنند.

کریکل می گوید: شرکت کنندگان معمولا اولین باری که به تعصبات ضمنی خود پی می برند شگفت زده و یا حتی شوکه می شوند!

به منظور توصیف این داده ها، محققین از روانکاوی بهره می برند. کریکل به طور خاص استدلال می کند که یک باور راسخ فلسفه فرویدی که توسط فرد انکار شده است، توجیهی برای این داده های به ظاهر متناقص است.

آیا سازگار با تصور از “خود” است؟

مطابق با ارزیابی های کریکل، استادی که در مثال فرضی بالا ذکر شد، احساسات منفی خود را به واسطه ی تداعی معنایی و وابستگی هایش، رها می کند و نادید ی گیرد. زیرا آن احساسات منفی درونی، با تصور او از خودش مطابقت ندارند. وی نگرش های مطلق و پنهانی در مورد افراد با پوست های رنگی دارد؛ نظیر ترس یا احساس برتریت نسبت به آن ها که این ها، احساساتی منفی را در او پدید می آورند.

در برخی موارد این استاد از این حس های خود آگاه است. زمانی که او در حال رشد و بزرگ شدن بوده، یاد گرفته است که این تفکر اشتباه است که مردم از رنگ پوست متفاوت، مجرم یا خطرناک هستند. بنابراین به عنوان فردی روشن بین و روشن فکر تلقی می گردد. ولی در اصل هنوز زمانی که وی در تعامل با نژادهای دیگر قرار می گیرد تاثیرات منفی در او تحریک می شوند. زیرا یک تضاد درونی درمورد این استاد وجود دارد.

او از چنین افرادی واهمه دارد، ولی حقیقتا نمی خواهد داشته باشد و دچار شرمندگی می شود. این شرم به طور خودکار منجر به پرت کردن توجه خودش، نسبت به حس ترسی که در تعامل با آن افراد دارد، می شود.

با این وجود نگرش ضمنی و پنهانی و احساسات القا شده، درون او باقی می مانند. اینها رفتار استاد را تحت تاثیر قرار می دهند. در نتیجه، او از تعصب مطلق خود، آگاه نیست.

بسته به شدت سرکوب تعصبات ، فرد می تواند تا حدودی از نگرش های مطلق و ضمنی خود آگاه باشد. بدین منظور لازم است که به احساسات و رفتار خود توجه کند و تصور درستی به احساسات و واکنش های خود اعمال کند. بنابراین وی می تواند تحت شرایط مناسب این احساسات را شناسایی کند.

کریکل می گوید: رویکرد فلسفه، در آغاز، تحلیلی عمیق است، از آنچه که حقیقتا، سرکوب شده می باشد. بر اساس نظریه های فلسفی، آگاهی از تعصبات زمانی اتفاق می افتد که سرکوب تعصبات ، به عنوان یک حقیقت رفتاری که در طول سالیان عادت شده است، درک گردد.

بر طبق نتایج به دست آمده در این مقاله، نگرش های پنهانی و مطلقی که منجر به تعصبات مطلق می شوند، در سه حالت ناخودآگاه می باشند:

1_ آن ها ناخودآگاه هستند زیرا بطور خودکار رفتارهای معینی را بدون کنترل بر موضوع، درون فرد هدایت می کنند.

2_ مردم به احساسات ناشی از نگرش های ضمنی و باورهای عمیق درونی خود توجهی نمی کنند.

3_این احساسات در بهترین حالت در معرض توجه قرار دارند. بنابراین افراد تمایل دارند تا آن ها را نادرست تلقی کنند. زیرا نگرش های ضمنی، برای حفظ تصویر “خودِ ایده آل” افراد، و همینطور برای جلوگیری از درگیری با هنجارهای اجتماعی “سرکوب” می شوند.

سرکوب مکانیسمی روانشناختی است که رویکرد دفاع از ایگو را با خود به همراه دارد. سرکوب زمانی رخ می دهد که فرد در تضاد درونی  است. این تضاد شامل ناسازگاری خودِ واقعی، با خودی است که در او تمایلاتی مطابق با هنجارهای اجتماعی رشد کرده است.


هم اکنون بخوانید: ۸ نوع درگیری درونی و راه های غلبه بر آن


در نتیجه این افراد از خود تصویری ایده آل ساخته اند. به عنوان مثال فردی که تمایلات همجنسگرایانه دارد. او در جامعه ای زندگی می کند که این تمایلات را مجازات می کند. بنابراین تصویر ایده آلی از خود با تمایلات مطابق با هنجارهای جامعه می سازد. او نه تنها آن تصویر را به جامعه ارائه می کند، بلکه خود نیز تصویر جدید خود را باور می کند.

در برخی موارد حس پیش آگاهی، منجر به  توجه فرد به رفتارهای متناقض خود و درک  عادت و خوگیری رفتاری اش خواهد شد.


منبع:

www.sciencedaily.com/releases/2018/05/180516101415.htm

نوشته‌های مشابه

21 دیدگاه

  1. این تعصبات بحث خیلی مهمیه
    یه بار آدم به خودش میاد میبینه هر چی تو ذهنشه راجع به هر موضوعی
    همه دچار تعصبات آشکار و پنهانه
    واقعا راه حلش چیه آیا مطلبی هم هست که بتونیم بخونیم ؟

  2. درود بر شما موضوع مهمی را اشاره کردید که به خاطر زندگی در اجتماع و مطابقت با آن اکثریت این تضاد درونی را دارند.لطفا بفرمایید راه حل چیست و اینکه این تضادها سد راهی برای ما در مسیر روشن بینی است؟اگر این ایگو ها رها شوند زندگی در جامعه واقعا سخت خواهد شد آیا این نگرش های ضمنی و پنهانی قابل تغییرند؟

دیدگاهتان را بنویسید