نواهای سفر روشنیدگی با شعر کلاغ سپید (+فایل صوتی)
شعر کلاغان تمثیل بشر امروز است که سر به زندگی مادی و خواب و خوراک داده و آزادگی و جستجوی خود به دنبال حقیقت را از یاد برده است. شعر با زبانی تند زنجیر شدن کلاغ ها به زندگی زمینی و فراموشی پروازشان را به باد انتقاد می گیرد.
همچینن در این شعر از اسطوره های اسکاندیناوی و وایکینگ ها مدد گرفته می شود که در آن اشاره ای به اودین خدای خرد و آگاهی دارد که در سفرش برای یافتن حقیقت یک چشم خود را قربانی کرد و پیام رسان هایش کلاغ ها بودند. همین طور به والکیریهای الهه های جنگاوری و شهامت در اساطیر اشاره می شود و عاقبت روایت کلاغ سپید را می شنویم که از همه بندها رهایی یافته.
هشدار: ترانه سرای این شعر حق کپی رایت آن را به راستمرد واگذار کرده و هر شاعر یا آهنگ سازی که بخواهد از این شعر استفاده کنید باید کتبا از راستمرد کسب اجازه کند، در غیر این صورت کپی برداری و از استفاده از این اشعار به هر شکل و عنوانی خلاف قانون محسوب می شود.
دوش دیدم که کلاغان همه در خاک شدند
جملگی ناله سرخی بسرودند، بر باد شدند
تن به گل رفته و سر پر سودا
یارب! اینها ز چه زنجیر شدند
مگر این سیه کلاغان همه آزاده نبودن به تخم
چه شد آزادگی شان، وز چه پاگیر شدند
…
شنیدن شعر کامل:
لینک دانلود.
تفسیر:
در ابتدا شاعر دسته ای از کلاغان را می بیند که با فریادی از زمین پر می کشند و با خودش می پرسد این پرندگان که از آغاز رها آفریده شده بودند (مگر این سیه کلاغان همه آزاده نبودند به تخم) پس چطور شده که اینگونه تن به اسارت این دنیا داده اند.
سپس شاعر خودش پاسخ می دهد که انگار این کار دنیاست که همه همچون پیشینیان تن به اسارت دنیوی می دهند و در دور باطل زندگی گرفتار می شوند.
سپس شاعر کلاغان را پیغمبران (پیغام بران) سیاه پوش خطاب می کند. فهمیدن اینجای شعر به بعد بدون دانستن اسطوره اودین، خدای جنگاوری، خرد، رشادت؛ جهان مردگان و… ممکن نیست. اودین خدایی است که با نیروهای نادیدنی مرتبط است و این قدرتش را در سفری رسم وار و از دل گذراندن آزمون های دشوار و در نهایت با دادن یک چشمش بدست آورده است. ملازمان اون همیشه کلاغان بودند به همین خاطر در این شعر کلاغان به عنوان پیام رسانان اودین مخاطب قرار میگیرند که قرار بوده از رشادت و نبرد (که در اینجا منظور نبرد زندگی برای دستیابی به آزادی است) خبر بیاورند. بعد تاکید می شوند که برای دستیابی به گوهر حقیقت و رهایی از اسارت باید به دل تاریکی ها (درون) رفت و آنجا اسرار را جستجو نکرد نه در روشنی که همه چیزش مشخص و عیان است. (حالیا عیبی نیست که اگر راهی هست در سیاهی است، نه در روشنی خیره سر خاور دور!)
اما در نهایت شاعر متوجه می شود که کلاغ به عنوان نماد یک انسان امروزی خودش در اسارت دنیا قرار گرفته و پر پروازش چیده شده و دیگر با جهان غیب و خدای خرد ارتباطی ندارد که بتواند پیام رسانش باشد.
اما شعر اینجا و با نا امیدی پایان نمی یابد. (قصه جاریست..)
در آخرین پرده شعر با موردی استثنایی و شاید نایاب روبرو می شویم، اسطوره کلاغ سپید. کلاغ سپید نماد انسانی است که به روشنیدگی رسیده و از بند این دنیا رهایی یافته است و در واقع او تنها کلاغی است که واقعا قدرت پرواز دارد و سر سایر کلاغان در زیر پای او قرار دارد و این پیام امید ست که بالاخره راهی برای رهایی ازاین دور باطل هست و اگر یک نفر موفق شده آنرا بیابد حتما سایرین نیز خواهد توانست..
عالی بود استاد جان
صداتون جادو میکنه استاد کاظم پور
یکی از زیبا ترین شعر هایی که خوانده ان
صدای استاد فرکانس بالایی داره متشکرم
عالی بود کاش یه روزی همه بفهمیم که در چه تالابی افتادیم و بتوانیم خودمون را رها کنیم قبل از اینکه روح عزم جدایی از جسم را داشته باشه
درود بر شما
بسیار عالی و زیبا
سپاس فراوان
اولین باره دیدم کسی به سبک سنتی شعرمیگه تواین دوره!
بسیار زیبا بود ممنون
با تشکر. خیلی ممنون استاد کاظم پوربسیار زیبا و دلنشین بود هر چند شعر از خشونت و خشونت طلبی می گفت ولی ظاهر شعر هم خشن بود و این متاسفانه واقعیت تلخی است که می بایست گفته شود شاید هم راه دلنشینی برای گفتگو در مورد این همه زشتی و ددمنشی وجود نداشته باشد ولی به امید آنروز…
تمثیل زیبایی بسیار بود
بسیار مطلب تحسین برانگیز و زیبایی بود