اوبونتو – من هستم چون ما هستیم (فایل صوتی سخنرانی استاد)
اوبونتو – من هستم چون ما هستیم
در این سخنرانی کوتاه در مورد واژه زولویی “اوبونتو” صحبت می شود. که ترجمه تحت اللفظی آن می شود انسانیت. اما اغلب مفهومش به این صورت بیان می شود که من هستم، چون ما هستیم یا انسانیت در خدمت دیگران بودن است. و مفهوم فلسفی که در پشت این واژه است اشاره به پیوندی دارد که همه انسانها را با هم متصل می کند. در این فایل صوتی کوتاه استاد کاظم پور در مورد این واژه با توجه به شرایط حال حاضر کشور عزیزمان صحبت می کند:
“آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند، برابرند؟” چقدر به این تذکر نیاز داشتم. ممنونم
من هستم چون تو هسی چون انها هستند افرین به افریقایی ها انسانیت فهم درک شعور یعنی افریقا ای کاش تو افریقا بدنیا امده بودم
صداتون دلگرمیه واسه ماها
همه که مثل شما انصاف ندارن استاد
استاد جان،جان جانان ،عزیز دلی شما ،صدات آرامش میبخشه، به فکر مردم بودنت آرامش میبخشه، اصلا وجودت برکته،انرژیت همه جا هست، از یکسال و نیم پیش که من با سایتتون و شما استاد عزیز و دوره کندالینیتون آشنا شدم تا به این لحظه انژی شما توی لحظه به لحظه زندگی من جاریه،انرژیتونو استاد جان میشه احساس کرد حتی از اونطرف مرز
با سلام و سپاس فراوان خدمت جناب کاظم پور عزیز
سخنان شما درست و در زمان لازمی بیان شد مشکل از انجا اغاز و شروع می شود که میان اندیشه و عمل ما فرسنگ ها فاسله است در ذهن با مبانی موفقیت که به شکل عجیبی با معنویت در یک راستا هستند اشناییم و در عمل به گونه ای عمل می کنیم که متضاد با دانش ماست و این تضاد در فکر و عمل, تفاوت میان حماقت و بیشعوری است. دروغ از تریبونهای رسمی, تکریم و تقدیس می شود و جهل در تکرار چرخه ای گرفتار می شود که قبلا به صورت هایی تکرار گردیده…
چگونه می شود که یک وجدان پاک, با معرفتی انسانی, سخنان شما را گوش نماید و تاکید نکند؟
بزرگی می گوید: موفقیت شما در گروی کمک به موفقیت دیگران است. این تفکر قرن هاست که در مطالب و اشعار بزرگانی بسیاری از خاقانی, عطار و بسیاری دیگر که مولانا سرآمد انهاست تا سعدی و دیگر رند شیرازی و خیام و معاصران, به شکل مستقیم بیان شده است همه به وحدت وجود معتقد و ان را بدون پروا اعلام داشته اند.
گوش ما از این نواهای انسانی خالی نیست ولی “خودخواهی و جود پسندی” همیشه به گونه ای بر خلاف می راند و فقط به منافع خود اعتقاد دارد و “دیگی که برای من نمی جوشد سر سگ در ان بجوشد” و نمیدانم اگر به بالاترین مرحله قدرت بر مردمانی گرسنه و جاهل, گدا یا فقیر و بیچاره رسیدم, زندگی انها را در دست گرفتم و متوهم شدم که بزرگترین انسان که هیچ, خدایم, متصورم چه لذتی می تواند برایم داشته باشد؟ ایا زندگی, خالی از خوشحالی و خوشبختی دیگران, ارزشی هم دارد” نمیدانم ؟ تجربه ام از برتری و خاص بودن به بیزاری از زندگی ختم شد که بابت ان تاوان سختی داه ام…
اگر نگاهی به جهان بیاندازیم که حاوی میلیونها کهکشان چون راه شیری است و میلیاردها منظومه مانند منظومه شمسی و خورشیدش با فواصلی در حد میلیارد سال نوری انها را در نظمی زیبا از هم دور یا نزدیک می کند کل کره زمین در اندازه سر سوزنی نیز نمایش و به اعتباری ندارد!
ما چگونه انسانهایی هستیم که دروغ می گوییم و اموال دیگران را با زور و فریب به غارت می بریم و در ازای ان, فارغ که چگونه الگویی به دیکران و حداقل بچه هایمان,انتقال می دهیم سراسر پر از توهم و کینه, نفرت, رنجش, دروغ, نا صداقتی, و… دریغ از اندکی محبت و عشق, مهربانی و پذیرش, به پراکندن انواع الودگی های انسانی کوشا هستیم و برای توجیه انها هر چیز و کسی را بخدمت می گیریم؟ میدانیم که نادرستی, ساری است و بسیار شدیدتر پخش می شود زیرا بر نفسانیات انسان استوار است.
همه ان میراث چند هزار ساله ما همچون : (نقل به مضمون) خوبی چه بدی داست که بد کرداری؟ از هر دست بدهی از همان دست می گیری – انچه را در جهان کشته ای ( رفتار و کردارت) در اخر همان را درو خواهی کرد – نمی توانی جو بکاری و توقع داشته باشی که گندم دراید و…
این نمونه ها و هزاران مورد مشابه و اصلا نگاهی عمیق بر انچه پیرامون ما رخ می دهد گویای واقعیتی بی همتاست که اگر در جهانی, بدون انسانهای دیگر زیست می کردیم شهرت و قدرت و ثروت, چه نقشی در زندگی پوچ و بی انگیزه ما می توانست داشته باشد؟ ما چه نیازی به انها داشتیم؟
زندگی خویش را باید از افکار عده ای متوهم که می پندارند ” امروز همه تیغ جهان زیر پر ماست” جدا کنیم و به افکار خویش و بخصوص کردار خویش توجه نماییم زیرا ان چیزی به سوی ما باز می گردد که در حال انجام ان هستیم…