اخلاق و انسان سعادتمند در فلسفه

اخلاق و انسان سعادتمند در فلسفه ارسطو و افلاطون

هدف از نگارش مقاله اخلاق و انسان سعادتمند این بود که به یکی ازجالب ترین بحث های فلسفه یعنی وجود و ماهیت امر اخلاق از دیدگاه ارسطو و افلاطون بپردازیم و با نظرات این دو فیلسوف برجسته در مورد امور اخلاقی تا حدودی آشنا شویم و بررسی کنیم که چگونه مفاهیم انسان سعادتمند و با اخلاق درنظریه های افلاطون و ارسطو با هم پیوند میخورند.

اهمیت اخلاق در فلسفه

این مبحث در فلسفه از اهمیت ویژه ای برخوردار است تا آن جایی که برخی فیلسوفان، اخلاق و تفکر را وجه تمایز انسان و سایر موجودات دانسته اند و انسان را حیوان ناطق (به معنای حیوانی که قادر به اندیشیدن است) خوانده اند و گفته اند که انسان نطق (تفکر) و کردار خود را بر اساس عمل اخلاقی سامان میدهد و پس از درک درباره حسن یا قبح یک عمل، تصمیم به انجام یا صرف نظر از انجام آن عمل مینماید.

دسته بندی افعال انسان

کارهایی که ما انجام میدهیم به طور کلی به دو دسته افعال طبیعی و افعال اخلاقی دسته بندی میشوند.
دسته اول یعنی افعال طبیعی آن دسته از کارهایی را شامل میشود که همه انسان ها برای رفع نیازهای طبیعی خود (مانند خوردن و خوابیدن و…)انجام میدهند‌؛ واضح است که انجام این کارها به صورت غیر ارادی و با سیگنال های طبیعی بدن کنترل میشود و همگی ما این کارهایی از قبیل ورزش و آشامیدن و… را برای رفع نیاز طبیعی بدنمان انجام میدهیم.
اما دسته دوم افعال اخلاقی ما را دربر میگیرد. این گونه کارهای ما بیشتر اختیاری هستند. این دسته کارها مورد تحسین یا تقبیح قرار میگیرند. به عنوان مثال میتوان به ایثار یا کمک کردن به خیریه ها یا حتی ظلم کردن اشاره نمود.
آنچه اکنون موردنظر ماست همین دسته دوم یا افعال اخلاقی میباشد. آنچه در فلسفه همواره مورد پرسش قرار میگیرد این است که به راستی چه کار اخلاقی و کدام کار غیر اخلاقی میباشد؟
فیلسوفان بزرگ زیادی به این سوال پاسخ داده اند که نظرات همه آن ها مورد سخن ما نیستند و در این مقاله به شرح نظر افلاطون و ارسطو به طور مختصر درباره امور اخلاقی خواهیم پرداخت.

اخلاق و انسان سعادتمند

آشنایی با ارسطو و افلاطون

ابتدا به شرح مختصری درباره زندگی و عقاید افلاطون و ارسطو خواهیم پرداخت تا بتوانیم به شیوه و رویکرد درست با نظرات این دو فیلسوف برجسته ارتباط برقرار کنیم.

افلاطون و ارسطو از فیلسوفان کلاسیک یونان باستان هستند. دیدگاه افلاطون در بسیاری از مسائل منعکس کننده دیدگاه استاد وی سقراط است و دیدگاه ارسطو هم که شاگرد افلاطون بود بسیاراز استادش تاثیر پذیرفته ست.
افلاطون همواره شناخت عقلی را بر شناخت حسی مقدم میدانست و معتقد بود جهانی فراتر وجود دارد که عالم مُثُل نامیده میشود و عالمی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم درواقع سایه ای از عالم مثل است علاوه بر نظریه عالم مثل، نظریه فیلسوف شاه ایده اصلی آثار افلاطون را تشکیل میدهند.
ارسطو (یا ارسطاطالیس) که پیش تر گفتیم به همراه سقراط و افلاطون گویی زنجیره ای از ستارگان درخشان را در آسمان بی کران فلسفه تشکیل داده بودند. علاوه بر تمامی خدماتی که انجام داد به مدت چهار سال به آموزگاری اسکندر مقدونی را به عهده داشت‌.
به دلیل اهمیت ارسطو در زمینه فلسفه وی به معلم اول ملقب شد.
او علاوه برفلسفه به عنوان اولین زیست‌شناس بزرگ اروپایی، دانشمند علوم طبیعی نیز بود و درباره  طبیعیات و ریاضیات کتاب نوشته است‌. ارسطو از نخستین دانشمندانی بود که علوم تجربی را پایه گذاری نمود و در طبیعیات خود مبانی طبیعت شناسی را بیان کرد. وی درباره علیت و اقسام علت هم سخن گفته است.
ارسطو درباره ابزار شناخت با افلاطون (که بیست سال در آکادمی اش دانش آموخته بود) اتفاق نظر داشت و علاوه بر ادراک حسی برای شناخت عقلی هم اعتبار قائل بود.


سایر مقالات فلسفی راستمرد را در دسته فلسفه مطالعه کنید.


معیارهای اخلاقی هر عمل

پس از این بیان بسیار کوتاه در شرح احوالات و افکار این دو فیلسوف نوبت به شرح معیار های اخلاقی آن ها میرسد.
افلاطون همواره اخلاق را با سعادت پیوند میداده است و معتقد بوده که اگر انسان فعلی در جهت سعادت خودش انجام دهد کاری اخلاقی (یا فضیلت) مرتکب شده و بالعکس اگر کاری در جهت عکس سعادت حقیقی اش انجام دهد مرتکب عمل غیر اخلاقی (یا رذیلت) گشته است.
ارسطو در این باره نیز با استاد خود هم عقیده بود و سعادت را اعتدال میان قواها دانست.

اخلاق و انسان سعادتمند در فلسفه ارسطو و افلاطون

اما برای روشن تر شدن نظریه گفته شده ابتدا باید سه قوه درون انسان (یعنی عقل،غضب و شهوت) را معرفی نمود.

شهوت : آن قوه ای که انسان را به سمت و سوی لذایذ و امیال فرا میخواند.

غضب : آن است که انسان را در برابر حوادث و موانع به ایستادگی تشویق مینماید و انسان را نسبت به ظلم یا خطر به عکس العمل دعوت میکند. (دقت بفرمایید کلماتی مانند غضب در معنای فلسفی مفاهیم گسترده ای در بر میگیرند که شرح آن از حوصله این متن خارج است و تنها جهت آشنایی بیشتر شما با روابط افراط و تفریط و تعادل، این مفاهیم را آورده ایم.)

عقل : دلالت بر قوه ای دارد که ابزار تشخیص خوب و بد انسان است. قوه عقل با شناخت خوب و بد عامل شناخت ما از سعادت واقعی خواهد بود.

بنابر تعاریف گفته شده انسان با تعادل در سه قوه وجودی خود باید راه اعتدال میان قواها (سعادت) را که با حکمرانی عقل بر دوقوای دیگر به درستی محقق میشود پیدا کرده وسعادتمند ( با فضیلت یا با اخلاق ) زندگی کند.

ارسطو همواره درباره افراط و تفریط در سه قوه انسان هشدار میدهد و معتقد است که هر سه قوه بدون رشد درست عقل در معرض افراط و تفریط میباشند.

برای درک بهتر حالت های افراط،تفریط و تعادل سه قوه انسان به جدول زیر توجه نمایید.

سخن آخر

درنهایت به عنوان جمع بندی مطالب گفته شده از دیدگاه افلاطون و ارسطو باید گفت از نظر این دو فیلسوف دو لفظ انسان با اخلاق و انسان سعادتمند با یکدیگر رابطه تساوی دارند و انسانی که آراسته به فضیلت و خویشتن داری تحت حکمت قوه عقل باشد با اخلاق و سعادتمند میشود‌‌.
هر چند خواندن تاریخ فلسفه میتواند بسیار جالب و سرگرم کننده و سبب تامل ما باشد اما نباید فراموش کرد منظور ما از فلسفه به خوبی در جمله ای از ایمانوئل کانت که می گوید: فلسفه آموختن اندیشیدن است نه آموختن اندیشه ها موافق میباشد بنابراین پرواضح است در این مقاله قصد بیان نظریه این دو فیلسوف که برای شما عزیزان را داشتیم نه تشریح قوانین فلسفه و منطق.
نظر شما درباره امور اخلاقی و سعادت انسان چیست؟

نوشته‌های مشابه

11 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید