|

توهم درست و غلط

توهم درست و غلط“زندگی مقدسی وجود ندارد! هیچ جنگی بین نیروهای نور و شر نیست! گناه و رستگاری وجود ندارد! هیچ یک از این مسایل ربطی یه دنیای واقعی که در آن زندگی می کنیم ندارند. اما همه اینها برای خود اشتباه شما، خودی که به جدایی باور دارد، مهم است. شما تا به حال تلاش بسیاری کرده اید تا این خود جدایی طلب را با تمام غرور، تنهایی و اضطرابی که دارد به دروازه روشنیدگی برسانید و از آن عبور کنید ولی این اتفاق هرگز نخواهد افتاد زیرا که این خود، یک توهم است و وجود خارجی ندارد.”  دیپاک چوپرا


یکی از مهمترین و اصلی ترین موضوعاتی که در مسیر دستیابی به بیداری روحی و روشنیدگی وجود دارد، باور به مفهوم درست و غلط است. این باور در بسیاری از ما چنان ریشه دارد که حتی تصور اینکه وضعیتی از آگاهی وجود دارد که ورای توهم درست و غلط است، برای بیشتر ما تقریبا غیرممکن است.

ذهن مقایسه ای

مشکل در اینجاست که هرگاه ذهن درگیر جریان یک موقعیت است، تمایل دارد آنرا به دو بخش خوب و بد یا درست و غلط تقسیم کند. این قضاوت از نفس ما می آید. نفس نیاز دارد درست باشد و برای درست بودن باید غلطی نیز وجود داشته باشد. بنابراین، نفس تمام روز را به مقایسه می پردازد. مقایسه جناح های سیاسی، مذهب، سبک زندگی، تربیت فرزندان، فرهنگ و همه چیز.


کلیپ مرتبط: “چطور ذهنمان را خاموش کنیم – کلیپ فن صحیح مراقبه توسط راهب تبتی


نفس شما درست مانند نفس من و هر انسان دیگری روی زمین درحال عمل کردن بر اساس یک خط مشی مشخص است که آنرا درست می پندارد. اما در میان جمعیت هفت میلیاردی روی زمین، چطور می توان دریافت که چه کسی حقیقتاَ کلید طلایی “راه درست” برای همه چیز را در دست دارد؟! آیا واقعاَ چنین کسی وجود دارد؟ کسی که راه درست برای پختن هر غذا، خدای درست برای پرستش، ملیت درست، فرهنگ درست و دلیل درست برای کشتن انسان ها را بشناسد؟!

the-one-who-defines-right-and-wrong-L-nINaFd

“انسان ها بهترین کاری که از سطح آگاهی شان نشأت می گیرد را انجام می دهند.”  دیپاک چوپرا

این جمله به این معناست که هر شخص همان کاری را انجام می دهد که با توجه به میزان درک و آگاهی اش فکر می کند بهترین کار است.

تصور اینکه یک راه درست رسمی و یک راه غلط برای انجام کارها وجود دارد، درست مانند این فرضیه است که کسی یا چیزی وجود دارد که تک تک افکار و اعمال ما را بر مبنای یک کتاب قانون که همه درست و غلط ها در آن نوشته شده قضاوت می کند. این باور افرادی ست که به اغلب ادیان ایمان دارند ولی متاسفانه حتی پیروان این ادیان نیز با یکدیگر بر سر این موضوع توافق نظر ندارند. برای مثال مسیحیانی هستند که معتقدند نیازی به کمک به انسان های دیگر در صورتیکه مسیحی نباشند، نیست. یا اینکه حمله به کشورهای دیگر و کشتار شهروندان آنها (بنام عیسی مسیح) مجاز است.


مقاله مرتبط: “چطور میتوانیم دیگران را کمتر قضاوت کنیم؟


نه فقط در مسیحیت، بلکه در تمام ادیان چنین مسئله ای وجود دارد. پس ما از کجا بدانیم کدامیک از این راهها درست و کدامیک نادرست است؟ پاسخ این است که نمی توانیم زیرا تنها یک راه وجود ندارد. انسان ها هزاران هزار سال بر روی این سیاره مشغول نبرد برای آنچه درست می پنداشتند بوده اند، در حالیکه در واقع درحال عمل کردن بر اساس سطح آگاهی خودشان بوده اند.

همه ما زمان زیادی را صرف متهم کردن دیگران می کنیم. با این توجیه که ما درست هستیم و دیگران غلط! ولی همه این اتهامات، قضاوت ها و مقایسه ها هرگز مشکلی را حل نکرده است و تنها جدایی آفریده است. اگر واقعاَ هر شخص از سطح آگاهی که دارد بهترین تلاشش را ارائه می دهد، پس آیا جایی برای متهم کردن باقی می ماند؟


مقاله مرتبط: “۳ روش برای ترک عادت قضاوت نابجای دیگران


برای مثال همه ما افرادی را دیده ایم که همیشه به دیگران آسیب می رسانند. در واقع شخصی که عشق بدون قید و شرط برای خودش نداشته باشد، با دیگران نیز به همین شیوه رفتار می کند. این افراد دقیقاَ برمبنای تنها راهی که در آگاهی شان می شناسند عمل می کنند. بنابراین گاهی اوقات برخی افراد در سطحی از آگاهی قرار می گیرند که به آنها می گوید خشم، جنگیدن یا حتی کشتن کاری درست است. تنها در این موقعیت ها این افراد بایستی محاکمه شده و به زندان بروند یا به گونه ای تنبیه شوند.


مقاله مرتبط: “تکنیک هایی برای زندگی در زمان حال


اما وظیفه ما این نیست که هزاران موقعیتی را تصور کنیم که این فراتر رفتن از درست و غلط را نقض می کند. بلکه بایستی با آنچه در زمان حال رخ می دهد مواجه شویم و بهترین عمل خود را در هر لحظه ارائه دهیم. البته هضم این دیدگاه برای نفس دشوار است زیرا نفس نیاز دارد دیگران را متهم کند. به این دلیل که اگر دیگران را برای تمامی مشکلات، ترس ها و نگرانی هایش متهم نکند، مجبور می شود به خودش نگاه کند و خود را بعنوان سرچشمه همه مشکلات بپذیرد.

ادراک نفس از واقعیت چیزی ست که قضاوت ما در مورد دنیای بیرونی را شکل می دهد. هرچند که نتیجه این قضاوت همان چیزی ست که نفس می خواهد. پس در حقیقت آنچه در حال رخ دادن است این است که نفس عده ای را بخاطر قضاوتی که در راستای خواسته های خودش است متهم می کند. مضحک است، نه؟ بدین طریق است که الگوهای درد و رنج نسلی پس از نسل دیگر ادامه می یابند.

بنابراین همین امروز تصمیم بگیرید که این دور باطل را درهم بشکنید. با خشم با همدردی برخورد کنید. سرزنش را با شفقت، بی رحمی را با مهربانی و بدخلقی را با لبخند پاسخ دهید. وقتی در دیگران ایرادی می یابید، آنها را ببخشید و از یاد ببرید.

“عشق سلاح آینده است.”  یهودا برگ

خوب و بد

فراتر رفتن از قضاوت خوب و بد یا درست و غلط اصلاَ کار ساده ای نیست. هرچند کسانی که احساس می کنند آگاهی شان در حال پیشرفت است به شما خواهند گفت که تسلط نفس آنها بر واقعیت بتدریج درحال محو شدن است. در عین حال بسیار نادر است فردی را بیابید که صد در صد مواقع در این سطح آگاهی باشد. آنچه مهم است درک این نکته ست که ما نمی توانیم سطح بالاتری از آگاهی را برخود تحمیل کنیم، بلکه تنها می توانیم حضور و توجه بیشتری را وارد زندگی خود کنیم و با روحمان ارتباط برقرار سازیم که به نوبه خود موجب می شود آگاهی مان بطور طبیعی بالاتر برود.


مقاله مرتبط : “منیت چیست؟ آیا واقعا چنین چیزی وجود دارد؟


از نظر عقلانی ممکن است بدانیم که درست وغلطی وجود ندارد اما اگر نفس ما هنوز در نقطه ای باشد که از قضاوت در مورد واقعیت استفاده می کند، باید تنها از آن آگاه باشیم و بخاطر آن خود را سرزنش نکنیم. تکامل آگاهی جدید ما در نهایت به ورای دوگانگی ذهن خواهد رفت.

پس تا زمانی که کاملاَ وارد این آگاهی واحد شویم که در آن همه ما یکی هستیم، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که به خود عشق بی قید و شرط ببخشیم، عشقی که در نهایت به دیگران نیز منتقل خواهد شد. دوست داشتن انسان ها بدون هیچ شرطی تنها راه تغییر آنهاست و دوست داشتن خودمان به این شکل، تنها راه تغییر خودمان است. همان طور که یهودا برگ در بالاتر گفت: ” سلاح آینده همان عشق است.”


 منبع: fractalenlightenment.com

نوشته‌های مشابه

30 دیدگاه

  1. ممنون بخاطر این مقاله خوب و خواندنی. من هم مثل خیلی از دوستان در این مسیر خیلی وقته گرفتار “خوب و بد” و “خیر و شر ” هستم. از وقتی که بجای دیدگاه “خوب و بد” از دید “مفید و غیر مفید” به مسائل نگاه کرده ام ، توانسته ام با خیلی از مساثل کنار بیام و دیگه چیزی تو این دنیا به معنی “غیر عادلانه ” نیست. درسته که “مفید و غیرمفید” هم از ذهن نشآت میگیره اما سعی میکنم دیگه از چارچوب خشک و غیر منعطف “خوب و بد ” استفاده نکنم . دنبال چیزهایی که مفید هست میرم اما دلیل نمیشه آنها خوبند و از امور غیر مفید پرهیز میکنم اما دلیل نمیشه که اونها بد هستند . دنیای “مفید و غیر مفید ” خیلی قابل هضم تر از دنیای “خیر و شر” برای من بوده. خیلی از مفاهیم مذهبی که الزاما بد و شر هم نیستند از این زاویه نگاه کنیم که فقط برای ما مفید نیستند همین . این خودش خیلی کمک میکنه که دیگه ذهن در رابطه با مفاهیم ارزشی و غیر ارزشی موضع نمیگیره و ابراز وجود نمیکنه. از دوستان میخوام که از این دید هم نگاهی داشته باشن.

    1. دوست گرامی موضوع اینست که هر چیزی در بیرون شما میتواند رنگی بومی و فرهنگی داشته باشدزیرا می تواند مرز به مرز, اقوام و ملت های گوناگون هر یک دارای اداب و سنن خاص خود باشند. حال کدامیک به حقیقت نزدیک ترند؟ چه کسی میداند؟ چه کسی و با چه معیاری می تواند قضاوت کند؟ اصل بر درستی و راستی است زندگی بر مبنای حقایق نه واقعیتها, شیوه درست زیستن است. تقیه و مصلحت و امثال ان می تواند دست ساز هر بشر مصلحت جویی باشد. درست است یا نه؟ نمیدانم ولی با اطمینان می گویم راه دروغ هرگز به راستی و حقیقت منجر نخواهد شد.

    2. با سلام. می شود صادق بود و راست چیزی را بیان نکرد دلیلی وجود ندارد که همه بدانند من چگونه می اندیشم یا رفتار می کنم. می شود به قوانین و چارچوبهای کشوری احترام گذاشت و رعایت کرد ولی دروغ نه… دروغ اگر از اخلاقیات بدور و قابل سرزنش است نباید گفته و به بچه ها اموزش داده شود این چرخه جهلی است که قرن ها ادامه داشته است چگونه با دروغ می توان به راستی, درستی, خوشبختی, ارامش و… دست یافت این چرخه دورانی رفتاری, معیوب است…

  2. سپاسی درحد ستایش سزاوار شماست
    امروز سئوالهای زیادی در فکرم دور می زد که شب به این مطلب شما برخوردم
    چرا ما حیوانات را برای خوراک میکشیم چرا حیوانات یکدیگر را شکار میکنند مگر دریده شدن درد ندارد چرا پیامبران گردن مخا لفان خود را می زنند چه کسی رفع این همه نیاز را در درد و رنج و مرگ دیگری افرید چرا برای رفع شهوت پای انسانهایی دیگری را به دنیا میکشیم دنیایی پر از درد و رنجی که از سرچشمه نیاز اغاز میشود علت بودن چیست که رستگاری باشد یا نباشد اگر عاشق هم باشی در راه عشق سرت به فنا خواهد رفت . من نمی دانم نمی دانم نمی دانم نمی دانم زندگی سرا سر پر از تله و نیرنگ و فریب است در یک فامیل دریک محله در یک شهر در یک کشور دو برادر را پیدا کنید در حق هم خیانت نکرده و یا حد اقل از ته دل از هم رازی باشند و سر منشاء : نیازهایی است که در وجود اتسان کاشته شده است چرا چرا چرا چرا شاید ما در حال سپری کردن توهمی بیش نیستیم و وجود اصلی ما از ان هشتاد و پنج درصد از کل کائنات یا هما ن ماده تاریک هستیم که با حواس فعلی مان قابل درک نیست .

    1. با سپاس. برای اکثر پرسش های شما شاید اکنون جواب قانع کننده ای موجود نباشد یا بشر به ان دست نیافته باشد ولی قاطع این را میدانم که اگر هم به جوابی هم برسید ذهن پرسش های دیگری مطرح می کند و باز از سر نو… کار ذهن اینست…

      1. شما را ارجاع می دهم به “علم معرفت شناسی” که پایه همه علوم و بنای همه علوم بر اساس آن است
        در آن جا علم را به دو بخش تقسیم می کنند
        علم حصولی (علمی که از راه ذهن بدست آمده و ذهن در ایجاد آن دخالت دارد)
        علم حضوری(علمی که فرد بدون واسطه ذهن با معلوم ارتباط می گیرد مثل شهود)

        نکته؛ البته شهود تا زمانی که توسط ذهن ما تحلیل نشود بدون خطا هست ولی اگر به زبان و ذهن آوردیم خطا پذیر می شود

        اگر واقعا علاقه مند هستید می توانید جواب همه سوالاتتان را در این علم پیدا کنید

  3. درود، برقرار باد مباحث ريشه اي و كمال گراي شما! سپاس گذاراين انتخاب هاي چالش برانگيزشما هستم……در باب درستي و نادرستي و نيك و بد ، از آنجا كه مكانيزم آگاهي و نفس در انسان بر مبناي چالش و هماهنگي و تشخيص خير و شر بنا نهاده شده از ازل لاكن نميتوان خارج از اين دستگاه قضاوت انديش در جوامع انساني تصميم گيري كرد و اساسا مبناي رشد و تعالي هم وجود چنين دستگاه هوشمندانه و تلاش در جهت ارتقاي آن در ذهن ، جسم و روح انسان است…لازم بود قبل از استفاده از كلمه ي (نفس) تعريفي هم نسبت به اين گوهر وجودي روح و روان انسان ميكرديد و تقسيم بندي مراتب نفس را هم كه: نفس اماره ، نفس لوامه و نفس مطمئنه است را باز ميكرديد تا مشخصا منظور از نفس در اين مقاله مشخص ميشد….در هر حال آنچه معلوم است بيشتر منظور مقاله حول نفس تماميت خواه و اخلاق گراي اماره وخواهش هاي آن ميگردد كه فراروي از آن با عشق پيشنهاد داده شده كه به عنوان يك ي ازگوهرهاي الهي جود، قابل تحسين است اما تنها عشق كافي نيست، گورجيف در اينجا از وجدان ميگويد و ارجح بر اخلاق ميداند:ا بی‌اعتمادی به “اخلاق” که به توصیف او از فرهنگ به فرهنگ تغییر می‌کند، اغلب سطحی و سرشار از ناسازگاری است، گورجیف بر اهمیت وژدان (وجدان) بسیار تأکید داشت. این را در همۀ مردمان یکی می‌پنداشت که در زیرخودآگاهشان مدفون شده، بنابراین هم از آسیب خوردن به دلیل روش زندگی مردمان درامان مانده و هم بدون “کار روی خود” دسترس‌پذیر نیست….در هر حال بحث خيلي نياز با واكاوي و گفتگو دارد كه در اين فضا امكان اش محدود است اي كاش در كانال گروه اين موضوع به بحث گذاشته شود….سپاس از نوري كه منتشر مي شود!

    1. با تشکر از توضیح و تحلیل شما. درسته، بنظر من وجدان چیزیست که از عشق والای درون منشأ میگیره، کسی که به خود و هم نوعش و محیط زندگیش عمیقا عشق می ورزه هیچ وقت نمی تونه خلاف اونچه که وجدان نامگذاری شده رفتار کنه.

  4. ممنون از روناك عزيز بابت مطلب زيبايي كه نشر دادي
    مطلبي كه نوشتي واقعا چند ساليه كه مرا بشدت آزار ميده
    گشتن دنبال نمادهاي احمقانه براي رد يا پذيرفتن باورهاي گفته شده در كودكي ؛ چيزي كه روزهاي متمادي انرژي مرا براي رسيدن به اهدافم به صفر ميرسونه و بي ربط نگفته ام اگر بگويم حتي هدفها و چشم اندازهامو هم كور كرده…
    مبارزه اي كه آثار بجا مونده ازش روز به روز از من موجودي ناشناخته تر ميسازه
    و چه وضع سختي برام ميسازه
    و چه سخته كه مي بيني و ميشنوي و حس ميكني اما از كودكي لباسي تنت شده كه هم نميزاره رشد كني و هم مثل خوره ميخورتت
    باورش سخته اما تحملش بسيار سخت تره
    شاد باشي

  5. ممنون از این مطلب بسیار عالی . واقعیت اینه که من تا همین چند وقت پیش مشکلی با توهم بودن خیر و شر نداشتم . اما الان سوالاتی برام پیش آمده . اینکه قضاوت اشخاص و خط کشی اعمالشون در دو دسته خوب و بد ؛ترفند ذهن هست رو میشه پذیرفت . کلن وقتی اعمال انسان ها یا تحت تاثیر ژنتیک شون هست یا تربیتشون یا رفتار اجتماع با اونها و دهها فاکتور دیگه این قضاوت حتی منطقی هم نیست . اما وقتی پای انتخاب های خودمون پیش میاد چی ؟‌ آیا اینکه راهی رو بریم که میتونه به دیگران صدمه بزنه و راهی رو بریم که این طور نیست یکی هستن ؟ ممکن هست بگیم اگه تمام وجودمون از عشق سرشار باشه اصلن انتخابی پیش نمیاد و خود بخود راه عشق را میریم . خب این راه عشق چیه ؟ نام دیگه خیر نیست ؟‌ و ما باز درگیر رفتار حاصل از عشق و دو ستی و خلاف اون نیستیم . وقتی میگیم در مقابل نفرت ؛ عشق بورزیم . آیا عشق و نفرت رو متضاد هم قرار ندادیم ؟ مثلن جنگ رو بپذیریم به عنوان چیزی که هست . فقط هست . نه خیر هست و نه شر . بعد دیگه چرا باید در وجود خودمون صلح بوجود بیاریم ؟ و آرامش ؟ بذاریم هر چه هست باشه . میدونم هر چی بریم جلو پیچیده تر میشه و جای بحثش اینجا نیست . اما حرف من اینه جدای از قضاوت دیگران آیا برای خودسازی خودمون هم این خیر و شر توهم هستن ؟ امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم . در آخر آیا اصل تضاد رو نفی میکنیم ؟‌ اشتباه نشه اینها سوالات من هست نه اعتقاداتم !!!!!!!!!!!!!!

      1. ممنون لطف کردین . اجازه بدین سوالم رو اینجور بیان کنم ؛ اگه دوراه برای رسیدن به مقصدی وجود داشته باشه . یکی کوتاهتر باشه اما در راه مجبور میشیم به کسی صدمه بزنیم و راه دیگه که طولانی تر هست اما برای کسی صدمه ای به همراه نداره . خب مطمینن راهی را انتخاب مکیکنیم که به کسی صدمه نزنه حتی اگه طولانی تر باشه . اگه غیر این باشه ما رشد نکردیم . درسته ؟ خب این انتخاب بر اثر انتخاب خیر هست . ما هر روز با این جریان روبرو میشویم

  6. ممنون بابت مقاله. نکات مفیدش و زحمات شما روناک عزیز
    فقط بخشی از متن سوال برانگیزه و من بنا بر مطالعاتم در این باره میتونم بگم منبعی مبنی بر این گفته که : “”برای مثال مسیحیانی هستند که معتقدند نیازی به کمک به انسان‌های دیگر در صورتیکه مسیحی نباشند، نیست. یا اینکه حمله به کشورهای دیگر و کشتار شهروندان آنها (بنام عیسی مسیح) مجاز است”” وجود نداره
    نه تنها این جمله در هیچکدوم از باور های آیین مسیحیت جایگاهی نداره بلکه کاملا متضاد با تعالیم عیساست.
    در سراسر اناجیل چهارگانه و کتاب اعمال رسولان که پیوست اونهاست و در کنار هم انجیل عهد جدید رو تشکیل میدن سخنی درباره ی تشکیل حکومت دینی یا حمله و کشور گشایی صحبت نیومده. چه رسد به این که بخواد راجب کشتار و غارت هم صحبت کنه… این نه تنها درتعالیم مسیح بلکه در رفتارش هنگامی که ماموریتش رو به انجام میرسوند هم دیده میشه. مسیح هرگز حتی بر روستای کوچکی هم حکومت نکرد یا بر سر مجلسی ننشست. بلکه میگفت “هر کس که میخواهد بزرکترین شما باشد ابتدا باید کوچکترین شود ” یوحنا 13:1 جایگاهش همراه با فقرا و بیماران و کسانی که به نام گناهکار از جامعه طرد شده بودن بود. مسیح هرگز هیچ قوم یا قبیله یا کشور یا دین دیگری رو دشمن خطاب نکرد. و در پاسخ کسانی که میپرسیدن رفتار با دشمن چگونه باشه میگفت : “شنیده اید که گفته شده همسایه ات را محبت کن و با دشمنت دشمنی کن. اما من به شما میگویم دشمنان خود را محبت نمایید و برای انان که به شما ازار میرسانند دعای خیر کنید تا پدر خود را که در اسمان است فرزند باشید. چرا که او افتاب خود را هم بر بدکاران و هم بر نیکو کاران میتابد و باران خود را بر سر هر دو میباراند. اگر تنها انان را محبت کنید که به شما محبت میکنند چه پاداشی خواهید یافت….؟ ” انجیل متی 5:43
    مبنای اعتقاد مسیح دوست داشتن و محبت نیک و بد در نام عیساستو بنا بر همینه که نوشته ی متن شما درباره ی کشتار به نام عیسی برام بیش از اندازه غریب و ناملموسه… کشتار به نام عیسی؟
    عیسی حتی تمام انواع قصاص و انتقام از گناهکاران رو هم نهی میکنه : “نیز شنیده اید که چشم در عوض چشم و دندان در عوض دندان اما آمین من به شما میگویم که هرگز در برابر شرور نایستید. اگر کسی به گونه راستت سیلی زد گونه چپت را نیز به سوی او بگردان و هرکس قبایت را از تو گرفت عبایت را نیز به او ببخش اگرکسی وادارت کرد مایلی با او بروی تو دو مایل همراهش باش اگر کسی چیزی از تو خواست به او بده و قرضی از تو خواست از او روی مگردان” متی 5:38
    همونطور که میبینین مجازات گناهکاران هم در ایین مسیحیت پذیرفته شده نیست چه رسد به کشتار بی گناهان!!!!
    در جای دیگه متن شما عنوان شده که اعتقاد مسیحی مبنی بر اینه که اگر کسی مسیحی نیست نیازی به کمک به او نیست. با سخنانی که تا اینجا نقل قول کردم هم جواب این حرف داده شده
    اما اگر بخوام در این باره هم حرف بزنم اشاره میکنم به سرشناس ترین یاران عیسی که در ابتدا نه پیرو او بودن و نه یاریش میدادن بلکه نزد عموم به گناهکار و بی ایمان شناخته میشدن. قدیس مریم مجدلیه بدکاره ای که بزرگترین حواری مسیح شد. حواری متی که خراجیگر و بی خدا بود. قدیس پولس که در ابتدا تمام حملات علیه کلیسا رو به دست داشت و مسیحیان بسیاری رو به زندان انداخته بود. مردان و زنان غیر یهودی بسیاری که حتی از مرگ به دست عیسی شفا میگرفتن و نه از پیروانش بودن نه یار او…
    حرف من اینه که نه در کلیسای کاتولیک نه هیچکدوم از فرقه های دیگه از جمله پروتستان ها اورتودوکس ها و نه حتی فرقه های دورتر مثل مسیحیان گنوسی هرگز اعتقادی حتی شبیه یا نزدیک به چیزی که عنوان کردید ندارن. و هیچ خطی از هیچکدوم از کتاب های مقدس برای مسیحیان چنین چیزی رو عنوان نکرده.
    اگر مبنا رفتار نادرست کلیسا های قرون وسطا در چندین قرن پیشه . برای هیچکسی پوشیده نیست که در اون زمان حکومت پشت پرده ای دروغین و تحریف شده از مذهب برای پیشبرد قدرتش از نام مسیحیت استفاده میکرده و هیچ ربطی به مسیحیت راستین نداشتن
    اما اگر منظور شما اعتقاد اصیل مسیحیت هستو بنده با اطمینان وجود چنین حکم هایی رو رد میکنم
    به عنوان کسی که سال ها اموزه های مسیح رو مطالعه کرده و بدون قرار دادن پیش داوری ذهنی ای جز دعوت به محبت و نهی قضاوت و قصاص و کشتار در اون ندیدم نتونستم که این ها رو نگم
    در کل ممنون بابت تمام پست های خوب و مفیدتون. ضمن اینکه قصد بنده نه انتقاد بلکه یک روشن گری کوچک نسبت به این مسئله بود

دیدگاهتان را بنویسید